عرفان من...Erfane Man

عرفان من...Erfane Man

مجموعه اشعار
عرفان من...Erfane Man

عرفان من...Erfane Man

مجموعه اشعار

طلوع کن... "علیرضا آذر"

از چشم  های تشنه ی  انسان طلوع کن

رب الکریم حضرتِ باران طلوع کن

 

اینجا زمان کفاف رهایی نمی دهد

امشب بتاز ، دست بنجبان طلوع کن

 

بردند خوشه را منقارهای فاجعه

در دینِ نان و مذهبِ دندان طلوع کن

 

خورشیدِ باغ،دختر سیبم خراب شد

در جیب های چشم چرانان طلوع کن

 

دستی رسان که خیلِ خوارج رسیده اند

در آسمان پاره ی قرآن طلوع کن

 

ابری رسان که حاصل کِشتم به باد رفت

سبز از گلوی خشک بیابان طلوع کن

 

تقویم های یخ زده محتاج آتشند

بعداز چهار فصل، زمستان طلوع کن

 

از هر طرف جهان به قفس ختم می شود

در چهارچوب بسته ی زندان، طلوع کن

 

وقتش رسید موسم پایان شعر شد

بعد از طلوع نقطه ی پایان، شروع کن

 


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.