ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
آمدی، شادی و ماتم به سراغم آمد
خنده و گریه ی تواَم به سراغم آمد
آمدی مثل همان سال نبودی دیگر
میوه ی نورس من! کال نبودی دیگر
آمدی «نو شده» هرچند کهن تر شده ای
ای فدای قد و بالای تو... زن تر شده ای!
شیطنت رفته و افسونگری آموخته ای
خوانده ای شعر مرا، شاعری آموخته ای
جای آن چشم، که گور پدرِ آهو بود
لانه ی مضطربِ فاخته یی ترسو بود
دختری رفت که اخم و غضبش شیرین بود
زنی آمد که لبِ خنده زنش غمگین بود
دختری بست به بازوی درختی، تابی
زن سرازیر شد از سُرسُره ی بی تابی