ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
کسی به فکر گل ها نیست
کسی به فکر ماهی ها نیست
کسی نمی خواهد
باورکند که باغچه دارد می میرد
که قلب باغچه در
زیر آفتاب ورم کرده است
که ذهن باغچه دارد آرام آرام
از خاطرات سبز تهی می شود
و حس باغچه انگار
چیزی مجردست که در انزوای باغچه پوسیده ست
چه لطف بود که ناگاه رشحه قلمت
حقوق خدمت ما عرضه کرد بر کرمت
به نوک خامه رقم کرده ای سلام مرا
که کارخانه دوران مباد بی رقمت
نگویم از من بی دل به سهو کردی یاد
که در حساب خرد نیست سهو بر قلمت
مرا ذلیل مگردان به شکر این نعمت
که داشت دولت سرمد عزیز و محترمت
بیا که با سر زلفت قرار خواهم کرد
که گر سرم برود برندارم از قدمت
ز حال ما دلت آگه شود مگر وقتی
که لاله بردمد از خاک کشتگان غمت
روان تشنه ما را به جرعه ای دریاب
چو می دهند زلال خضر ز جام جمت
همیشه وقت تو ای عیسی صبا خوش باد
که جان حافظ دلخسته زنده شد به دمت
بزن که سوز دل من به ساز می گوئی
ز ساز دل چه شنیدی که باز می گوئی
مگر چو باد وزیدی به زلف یار که باز
به گوش دل سخنی دلنواز می گوئی
مگر حکایت پروانه می کنی با شمع
که شرح قصه به سوز و گداز می گوئی
به یاد تیشه فرهاد و موکب شیرین
گهی ز شور و گه از شاهناز می گوئی
کنون که راز دل ما ز پرده بیرون شد
بزن که در دل این پرده راز می گوئی
به پای چشمه طبع من این بلند سرود
به سرفرازی آن سروناز می گوئی
به سر رسید شب و داستان به سر نرسید
مگر فسانه زلف دراز می گوئی
بسوی عرش الهی گشوده ام پر و بال
بزن که قصه راز و نیاز می گوئی
نوای ساز تو خواند ترانه توحید
حقیقتی به زبان مجاز می گوئی
ترانه غزل شهریار و ساز صباست
بزن که سوز دل من به ساز می گوئی
ده بار دیگر خواندن مکبث
صدبار دیگر خواندن کوری
از آخر میدان آزادی
تا اول میدان جمهوری
ما
زندگی کردیم و ترسیدیم
در روزهای سرد پر تشویش