ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
از بیابان بوی گندم مانده است
عشق
روی دست مردم مانده است
آسمان
بازیچه ی طوفان ماست
ابر
نعش آه سرگردان ماست
باز هم یک روز طوفان می شود
هر چه می خواهد خدا آن می شودآب زمزم در دل صحرا خوش است
باده نوشی از کف مولا خوش استاز سکوت و گریه سرشارم علی
کتاب:
« دریا تشنه است »
بغض چندین ساله ی ما باز شد
یا علی گفتیم و عشق آغاز شد
یا علی گفتیم و دریا خنده کرد
عشق ما را باز هم شرمنده کرد
یا علی گفتیم و گلها وا شدند
عشق آمد قطره ها دریا شدند
یاعلی گفتیم و طوفانی شدیم
مست از آن دستی که می دانی شدیم
یاعلی گفتیم و طوفان جان گرفت
کوفه در تزویر خود پایان گرفت
کوفه یعنی دستهای ناتنی
کوفه یعنی مردهای منحنی
کوفه یعنی مرد آری مرد نیست
یا اگر هم هست صاحب درد نیست
عده ای رندان بازاری شدند
عده ای رسوایی جاری شدند
آن همه دستی که در شب طی شدند
ابن ملجم های پی در پی شدند…
از سکوت و گریه سرشارم علی
تا همیشه دوستت دارم علی
از کتاب: « دریا تشنه است »