ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
مجموعه: شعر و ترانه
از بس کف دست بر جبین کوبیدم
تا
بگذرد از سرم، پریشانی من
نقش کف دست! محو شد، ریخت به هم
شد
چین و شکن، به روی پیشانی من
***
او مظهر عشق بود و من مظهر ننگ
وقتی
که فشردمش به آغوشم تنگ
لرزید دلش، شکست و نالید که: آخ...
ای
شیشه چه میکنی تو در بستر سنگ؟
***
ببار ای نم نم باران
زمین خشک را تر کن
سرود
زندگی سر کن
دلم تنگه... دلم تنگه
بخواب، ای دختر نازم
به روی سینهٔ بازم
که
همچون سینهٔ سازم
همهاش سنگه... همهاش سنگه
***
تا روح بشر به چنگ زر، زندانی ست
شاگردی
مرگ پیشهای انسانی است
جان از ته دل، طالب مرگ است... دریغ
در
هیچ کجا برای مردن جا نیست؟
***
گفتم: که چیست فرق میان شراب و آب؟
کاین یک کند خنک دل و آن یک کند کباب
گفتا: که آب خندهٔ عشق است در سرشک
لیکن شراب نقش سرشک است در سراب
شبی مست رفتم اندر ویرانه ای
ناگهان چشمم بیافتاد اندر خانه ای
نرم نرمک پیش رفتم در کنار پنجره
تا که دیدم صحنه ی دیوانه ای
پیرمردی کور و فلج درگوشه ای
مادری مات و پریشان همچنان پروانه ای
پسرک از سوز سرما می زند دندان به هم
دختری مشغول عیش و نوش با بیگانه ای
پس از ان سوگند خوردم مست نروم بر در خانه ای
تا که بینم دختری عفت فروشد بهر نان خانه ای
باز باران
بی ترانه
باز
باران با تمام بی کسیهای شبانه
میخورد
بر مرد تنها
میچکد
بر فرش خانه
باز
میآید صدای چک چک غم
باز
ماتم
من
به پشت شیشه تنهایی افتاده
نمیدانم،
نمیفهمم
کجای
قطرههای بی کسی زیباست؟
نمیفهمم،
چرا مردم نمیفهمند
که
آن کودک که زیر ضربه شلاق باران سخت میلرزد
کجای
ذلتش زیباست؟
نمیفهمم
کجای
اشک یک بابا
که
سقفی از گل و آهن به زور چکمه باران
به
روی همسر و پروانههای مردهاش آرام باریده
کجایش
بوی عشق و عاشقی دارد؟
نمیدانم
نمیدانم
چرا مردم نمیدانند
که
باران عشق تنها نیست
صدای
ممتدش در امتداد رنج این دلهاست
کجای
مرگ ما زیباست؟
نمیفهمم
یاد
آرم روز باران را
یاد
آرم مادرم در کنج باران مُرد
کودکی
ده ساله بودم
میدویدم
زیر باران، از برای نان
مادرم
افتاد
مادرم
در کوچههای پست شهر آرام جان میداد
فقط
من بودم و باران و گلهای خیابان بود
نمیدانم
کجای
این لجن زیباست؟
بشنو
از من، کودک من
پیش
چشم مرد فردا
که
باران هست زیبا، از برای مردم زیبای بالادست
و
آن باران که عشق دارد، فقط جاری ست بر عاشقان مست
و
باران من و تو درد و غم دارد
خدا
هم خوب میداند
که
این عدل زمینی، عدل کم دارد.