ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
جمالالدین محمدبن عبدالرزاق اصفهانی یا اسپهانی شاعر سده ششم هجری بود.
وی در اصفهان زاده شد اما به آذربایجان نیز سفر کرد و گویا در نقاشی نیز دست داشته و با خاقانی شروانی و انوری و ظهیر فاریابی و رشید وطواط مکاتبه و مشاعره میکردهاست. او مداح حکمرانان سلجوقی و آل خُجند بود و در اصفهان میزیست.
عبدالرزاق از شاعرانی است که از تصوف و حکمت بهره فراوان داشته است. وی پدر کمالالدین اصفهانی است. دیوانش نزدیک به بیستهزار بیت شعر است. جمالالدین عبدالرزاق درلطافت طبع یگانه و در فضل و هنر سرآمد بود.
منم آنکس که عقل را جانم | منم آنکس که روح را مانم | |
دعوی فضل را چو معناام | معنی عقل را چو برهانم | |
گلبن روح را چو صدبرگم | باغ دل را هزاردستانم | |
نثر را نوشکفته بستانم | نظم را دستهبسته ریحانم |
الحذار ای غافلان زین وحشتآباد الحذار | الفرار ای عاقلان زین دیومردم الفرار | |
ای عجب، دلتان نه بگرفت و نشد جانتان ملول | زین هواهای عفن زین آبهای ناگوار | |
عرصه نادلگشا و بقعه نادلپسند | قرصهای ناسودمند و شربتی ناسازگار | |
مرگ در وی حاکم و آفات در وی پادشاه | ظلم در وی قهرمان و فتنه در وی پیشکار | |
امن در وی مستحیل و عدل در وی ناامید | کام در وی ناروا، راحت در او ناپایدار | |
ماه را ننگ محاق و مهر را نقص کسوف | خاک را عیب زلازل چرخ را رنج دوار | |
مهر را خفاش دشمن، شمع را پروانه خصم | جهل را بر دست تیغ و عقل را بر پای خار | |
نرگسش بیمار بینی لالهاش دلسوخته | غنچهاش دلتنگ یابی و بنفشه سوگوار | |
تو چنین بیبرگ در غربت به خواری تنزده | وز برای مقدمت روحانیان در انتظار | |
بودهای یک قطره آب و پس شوی یکمشت خاک | در میانه چیست این آشوب و چندین کارزار |
جمالالدین عبدالرزاق اصفهانی در حدود سال ۵۸۸ هجری قمری درگذشت.