ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
گلهای پیراهنم سالهاست
مسئولیت جنون دستهجمعی پروانهها را نمیپذیرند
و تارهای مویم دیگر
با آوازهای شبماندۀ بیات ترک، بلند نمیشوند
شبیه تصویر زنی روی قلمدانم
که صدای لبپریدۀ خندههایش، تنها
پشت نقاش بیچارهاش را میلرزانَد
هربار یادش میافتد زن را
دیگر توانِ تصاحب سمرقند و بخارا به خال و خطی نیست
من، تصویر غمگین زنی هستم
که در زهدان مادرش جاماندهست
و تمام عمر، کسی را با او اشتباه گرفتهاند
تمام عمر کسی را...
تمام عمر اشتباه...
اشتباه...
اشتباه چقدر بهانۀ خوبیست
وقتی برای دلتنگیهایت،
هر بهانهای میآوری
کم آوردهای...!
فراموش می شوم
راحت تر از رد پایی روی برف
که زیر برفی تازه دفن می شود،
راحت تر از خاطره عطر گیجی در هوا
که با رهگذری تازه از کنارت رد می شود
و راحت تر از آن که فکر کنی،
فراموش می شوم
و چقدر دروغ گفتن در پاییز راحت است!
وقتی یادت نمی آید
کدام یک شنبه عاشق ترین زن دنیا بودم
و کدام یک شنبه پیراهنت آنقدر آبی بود.
یادت نمی آید
و سال هاست کنار همین شعر ایستاده ام
و هی به ساعتی نگاه می کنم
که عقربه هایش درست روی شش از کار افتاده اند
یادم نبود
پاییز فصلی است که تمام درختان خواب آن را دیده اند
این جا کجاست؟
کدام روزِ کدام سال است؟
من کی ام؟
من حتی نام خودم را فراموش کرده ام
می ترسم یکی بیاید
و با اولین اسمی که صدا می زند، لیلا شوم
می ترسم پیراهن آبی پوشیده باشد
و یادش نباشد دیگر
«چنان که افتد و دانی» برای من دیر است
و آن وقت با عریانی پیرم چه خواهی کرد؟
اگر فراموش کرده باشی قرارهایمان را
فراموش کرده ایم...