ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
ز تو با تو راز گویم به زبان بیزبانی
به تو از تو راه جویم به نشان بینشانی
چه شوی ز دیده پنهان که چو روز مینماید
رخ همچو آفتابت ز نقاب آسمانی
تو چه معنی لطیفی که مجرد از دلیلی
تو چه آیتی شریفی که منزه از بیانی
ز تو دیده چون بدوزم که تویی چراغ دیده
ز تو کی کنار گیرم که تو در میان جانی
همه پرتو و تو شمعی همه عنصر و تو روحی
همه قطره و تو بحری همه گوهر و تو کانی
چو تو صورتی ندیدم همه مو به مو لطایف
چو تو سورتی نخواندم همه سر به سر معانی
به جنایتم چه بینی به عنایتم نظر کن
که نگه کنند شاهان سوی بندگان جانی
به جز آه و اشک میگون نکشد دل ضعیفم
به سماع ارغنونی و شراب ارغوانی
دل دردمند خواجو به خدنگ غمزه خستن
نه طریق دوستان است و نه شرط مهربانی
کجا خبر بود از حال ما حبیبان را
که از مرض نبود آگهی طبیبان را
گر از بنفشه و سنبل وفا طلب دارند
معین ست که سوداست عندلیبان را
ز خوان مرحمت آن ها که میدهند نصیب
به تیغ کین ز چه رانند بی نصیبان را
اگر ز خاک محبان غبار برخیزد
مؤآخذت نکند هیچ کس حبیبان را
گذشت محمل و ما در خروش و ناله ولیک
چه التفات به بانگ جرس نجیبان را
گهی که عاشق و معشوق را وصال بود
گمان مبر که بود آگهی رقیبان را
میان لیلی و مجنون نه آن مواصلت ست
که اطلاع برآن اوفتد لبیبان را
عجب نباشد اگر در ادای خطبهٔ عشق
مفارقت کند از تن روان خطیبان را
غریب نبود اگر یار آشنا خواجو
مراد خویش مهیا کند غریبان را
خواجوی کرمانی
نام اصلی |
کمالالدین ابوالعطاء محمودبن علیبن محمود |
زمینهٔ کاری |
|
زادروز |
|
مرگ |
|
ملیت |
|
جایگاه خاکسپاری |
|
در زمان حکومت |
اییلخانان |
نام های |
کمال الدین محمود |
لقب |
نخلبند شاعران |
سبک نوشتاری |
|
دیوان سرودهها |
دیوان، خمسه خواجوی کرمانی و تعدادی آثار منثور |
تخلص |
خواجو |
اثرگذاشته بر |
کمالالدین ابوالعطاء محمودبن علیبن محمود، معروف به «خواجوی کرمانی» (زاده: ۶۸۹ ه. ق. در کرمان - درگذشت: ۷۵۲ ه. ق. در شیراز) یکی از شاعران بزرگ نیمهٔ اول قرن هشتم است. آرامگاه خواجو در تنگ الله اکبر شیراز است. وی از شاعران عهد مغول است و اشعاری در مدح سلاطین منطقه فارس در کارنامهٔ خود دارد.
محتویات
زندگینامه:
خواجوی کرمانی که به نخلبند شاعران نیز شهرت دارد. در اواخر سدهٔ هفتم هجری در کرمان زاده شد. زمان زایش او را به اختلاف بین ۶۶۹ - ۶۸۹ هجری ثبت کردهاند او در دوران جوانی خود جدا از کسب دانشهای معمول روزگار مسافرت را نیز پیشه نموده و بازدیدهایی از مناطق اصفهان، آذربایجان، شام، ری، عراقو مصر نیز داشتهاست و پس از بازگشت از این سفرهای طولانی در شیراز اقامت گزید. او لقبهایی مانند خلاق المعانی و ملک الفضلا نیز داشته است. او در نیمهٔ سدهٔ هشتم هجری در شهر شیراز درگذشت و در تنگ الله اکبر این شهر نزدیک رکناباد به خاک سپرده شد.
عقاید و اندیشهها:
شعر خواجوی کرمانی شعری عرفانی است. مضامین عرفانی در غزلیات وی صریحاً بیان میشود امّا در این اشعار که بر شاعران بعدی خود مانند حافظتأثیرگذار هم بوده مبارزه با زهد و ریا و بیاعتباری دنیا و مافیها از موارد قابل ذکر است. او در شعر به سبک سنایی غزلسرایی می کرده و در مثنوی نیز سعی داشته به تقلید از فردوسی حماسهسرایی داشته باشد. خواجو را وابسته به سلسلهٔ مرشدیه میدانند. او را در ریاضیات طب و هیئت نیز صاحب نظر میدانند. طنز و هزل و انتقادات اجتماعی از شرایط ادیان در آن روزگار در اشعار خواجو متداول است. او در قصیده، مثنوی، و غزل طبعی توانا داشته، به طوری که گرایش حافظ به شیوهٔ سخنپردازی خواجو و شباهت شیوهٔ سخنش با او مشهور است. خواجو از حیث عقیدتی شیعه دوازده امامی است و خودش در اشعارش خود را «مادح آل حیدر» یعنی ستایشگر اهل بیت نبی میداند. وی صدها بیت شعر در مدح دوازده امام دارد.
آثار:
از خواجوی کرمانی آثار زیادی بجای مانده است که مضامین و محتوای آنها عموماً متفاوت میباشند. بیشتر این آثار منظوم هستند.
دیوان؛ شامل غزل، قصیده، مسمط، ترکیببند، ترجیعبند، رباعی، قطعه و مستزاد که برروی هم به دو بخش صنایعالکمال و بدایعالجمال تقسیم میشود.
پنج مثنوی؛ در وزنهای گوناگون با این نامها:
همای و همایون، گل و نوروز، روضةالانوار، کمالنامه و گوهرنامه. این پنج مثنوی بر روی هم خمسهٔ خواجو را تشکیل میدهد. سالها بعد گویندهٔ ناشناس و پرسخنی منظومهٔ همای و همایون خواجو را با تبدیل و تغییر و حذف اسامی و افزودن افسانههایی، منظومهٔ سامنامه را پدید آوردهاست.[۲] آثار منثور خواجوی کرمانی رسالههای چهارگانهای است، با نثری مسجّع و مصنوع، و بسیار بیش از شعر او آراسته به آیات قرآنی. رسایل چهارگانهٔ خواجو بدین ترتیباند: ۱) سراجیّه ۲) شمس و سحاب ۳) شمع و شمشیر ۴) نمد و بوریا
جستارهای وابسته:
اشعار:
زتو با تو راز گویم به زبان بی زبانی |
به تو از تو راه جویم به نشان بینشانی |
|
چه شوی ز دیده پنهان که چو روز مینماید |
رخ همچو آفتابت، ز نقاب آسمانی |
|
تو چه معنی لطیفی که مجرد از دلیلی |
تو چه آیت شریفی که منزه از بیانی |
|
ز تو دیده چون بدوزم که تویی چراغ دیده |
ز تو کی کناره گیرم که تو در میان جانی |
پانویس:
وبسایت تبیان خنده و طنز در آثار خواجو فارسی بازدید در ۱۸ ژوئن ۲۰۱۱
سایت پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی خواجوی کرمانی در آثارش، محمود عابدی
روضةالانوار، مقدمه، تصحیح و تعلیقات: محمود عابدی، انتشارات میراث مکتوب، چاپ اوّل، تهران ۱۳۸۷ (مقدمه: صفحهٔ سیوهفت)
منابع:
معین، محمد، فرهنگ فارسی، انتشارات امیرکبیر، جلد پنج
جباری، رحمت اله، داستان همای و همایون، نشر حریر ۱۳۸۸تهران
دیوان حافظ با ترجمه و شرح اردو توسط عبادالله اختر، پیشگفتار از دکتر محمّد ریاض خان، ناشران: مرکز تحقیقات فارسی ایران و پاکستان - اسلامآباد، و مؤسسهٔ الکتاب گنج بخش رود - لاهور، ۱۳۹۹ هجری / ۱۹۷۹م
حافظ نامه، شرح الفاظ، اعلام، مفاهیم کلیدی و ابیات دشوار حافظ، نوشتهٔ بهاءالدّین خرّمشاهی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۷۳
آن ماه مهر پیکر نامهربان ما
گفت ای بنطق طوطی شکرستان ما
وقت سحر شدی بتماشای گل به باغ
شرمت نیامد از رخ چون گلستان ما
در باغ سرو را ز حیا پای در گل ست
از اعتدال قد چو سرو روان ما
برگ بنفشه کز چمن آید نسیم او
تابی ست از دو سنبل عنبر فشان ما
آب حیات کز ظلماتش نشان دهند
آبی ست پیش کوثر آتش نشان ما
ماییم فتنهیی که در آخر زمان بود
ور نی کدام فتنه بود در زمان ما
بنمود چشم مست و بر مزم عتاب کرد
کاخر چنین بود غمت از ناتوان ما
در باغ وصل اگر نبود چون تو بلبلی
کم گیر پشهیی ز همای آشیان ما
می کرد در کرشمه به ابرو اشارتی
یعنی گمان مبر که کشد کس کمان ما
کس با میان ما نکند دست در کمر
الا کمر که حلقه شود برمیان ما
خواجو اگر چه در سر سودای ما رود
تا باشدش سری سر او و آستان ما