انوری ابیوردی
حکیم اوحدالدین علی ابن محمد خاورانی انوری ابیوردی
زادروز: اواخر قرن پنجم یا اوایل قرن ششم هجری قمری، سرخس
درگذشت: ۵۷۵ هجری قمری، ۱۱۸۹میلادی، تبریز یا بلخ
آرامگاه: مقبره الشعرای تبریز یا بلخ
محل زندگی: سرخس, نیشابور و بلخ
نامهای دیگر: انوری ابیوردی
پیشه: شاعر، ریاضیدان، ستارهشناس، فیلسوف
دوره: قرن ششم هجری، سلجوقیان
سبک: قصیده، رباعی، غزل، قطعه
لقب: پیامبر قصیدهسرایان، حجةالحق، امیرالاجل العمید
مذهب: شیعه، بنابر عقیده نورالله شوشتری و آقابزرگ تهرانی و عبدالله افندی و سیدحسن صدر
مکتب: مکتب مشائی ارسطو -سینایی
آثار: دیوان اشعار، البشارات فی شرح الاشارات
اوحدالدّین محمّدبن محمّد انوری(یا علی بن محمد انوری) معروف بهانوری ابیوردی و «حجّةالحق» از جملهٔ شاعران و دانشمندان ایرانی سده ۶ قمری در دوران سلجوقیان است.
انوری استاد قصیده سرای شعر پارسی و آراسته به هنرهای خوشنویسی و موسیقی بودهاست. او از دانشهای ریاضیات، فلسفه و موسیقی بهرهور و در اخترشناسی به زبان خود مرجع بودهاست. وجود گواهها و نشانههایی در شعر انوری سخن از آگاهی او از موسیقی دارد و همین امر برخی از پژوهندگان را برانگیخته تا او را موسیقیدانی تحصیل کرده بدانند.
زندگی:
انوری از مردم روستای بازنه (بدنه) ابیورد و پدرش از کارگزاران درباری و به گفتهای سرپرست میهنه بود. او برای پسر خود میراث فراوانی به جا گذاشت که انوری همه را صرف خوشگذرانی و عیاشی کرد و پس از مدتی از فرط تهیدستی، ناچار به شاعری در دربار شاهان شد.
اطلاعاتی که از زندگی انوری ابیوردی وجود دارد به گزارشهایی باز میگردد که در تذکره ها و آثار ادبی مانند تذکره دولتشاه سمرقندی, تاریخ گزیده حمدالله مستوفی, لباب الالباب عوفی, مجمع الفصحای هدایت و تذکره آتشکده گردآوری شدهاست. همچنین خود آثار انوری نیز گزارشهایی از زندگی او بدست میدهد..
به گفته دولتشاه سمرقندی، او در جوانی، چندی در مدرسه منصوریه توس به دانش آموختن علمها پرداخت و دانشهای عقلی و نقلی از قبیل فلسفه، اخترشناسی، موسیقی، ریاضیات، پزشکی، منطق و ادبیات عرب را فرا گرفت. در شعرهای او اشارهای است که بر اثر علاقه به آثار پورسینا، عیون الحکمة او را به خط خود کتابت کردهاست.
انوری سفرهایی به موصل، بغداد، بلخ، مرو، نیشابور و فرارود کردهاست، ولی در دوران کمال شاعری اقامتگاهش مرو، تختگاه سلطان سنجر سلجوقی بود. هنگامی که قطعهای در هجو مردم بلخ به نام انوری منتشر شد، خشم و غوغایی در مردم بلخ برانگیخت و کار به آنجا کشید که قصد کشتنش را کردند، اما جمعی از بزرگان بلخ مانند قاضی حمیدالدین بلخی صاحب کتاب مقامات حمیدی به شفاعت از او برخاستند و انوری جان سالم به در برد.
بیشتر، سال ۵۸۳ را سال درگذشت او میدانند. ادوارد براون وفات وی را در سال ۵۸۱ و بنا به عقیده هرمان اته و ژوکوفسکی در سالهای میان ۵۸۷ - ۵۸۵ عنوان کردهاست. انوری دارای طبعی قوی بوده، در بیان معانی مشکل به صورتی روان مهارت داشت، و چیرهدستی خود در قصیده و غزل را به اثبات رسانید. آرامگاه وی در بلخ است. هرچند که نیشابور و مقبره الشعرای تبریز را نیز بعنوان مدفن وی معرفی کردهاند.
آثار و تالیفات:
دیوان انوری، قریب به پانزده هزار بیت میباشد. این دیوان در قالبهای شعری مختلفی مانند قصیده و قطعه سروده شدهاست. بیشتر شهرت انوری برپایه قصاید اوست و اشعار فکاهی و هزل وی عمدتاً در قالب قطعه میباشند. همچنین او دو اثر دیگر بنامهای البشارات فی شرح الاشارات و رسالهای در عروض و قوافی از خود بجای گذاردهاست. کتاب نخست شرح و حاشیهای است که انوری بر کتاب الاشارات ابن سینا نگاشته و بگونهای آن را تفسیر نمودهاست. از یکی از شاعان متقدم انوری به نام قطران تبریزی دیوانی در تهران نگهداری میشود که قویا اعلام شده که به خط انوری ابیوردی نوشته شده است و این با پیشینهای که از هنر خوشنویسی وی گفتهاند همخوانی دارد. همچنین انوری کتابی در طب یا نجوم بنام «کتاب مفید» بنام شاه قطب الدین مودود برزنگی حاکم موصل تالیف کرده بود. همچنین کتاب عیون الحکمه ابوعلی سینا را نیز بازنویسی کرده بودهاست.
شاعری:
در تاریخ گزیده حمدالله مستوفی مدفن انوری را در مقبره الشعرای تبریز عنوان کرده و این در حالیست که دولتشاه در تذکره خود بلخ را مدفن این شاعر قرن ششمی دانستهاست..
دیوان شعرهایش را ابتدا سعید نفیسی و سپس محمدتقی مدرس رضوی تصحیح کردهاند. انوری در قصیده و قطعه اعجاز میکند و از تلمیحگویان چیرهدست است. گفتهاند که از حیث روانی الفاظ و کلمات و ترکیبها به متنبی و سید حمیری و ابوالعتاهیه شبیهاست در زبان عرب. از لحاظ عقیدتی بسیاری چون قاضی تستری صاحب مجالس و الامین العاملی صاحب اعیان الشیعه و طهرانی مولف الذریعه و افندی و غیرهم قائل به تشیع وی هستند. از کتابهایی که درباره وی نگاشته شدهاست، مفلس کیمیافروش نوشتهٔ شفیعی کدکنی است. از ویژگیهای تاثیرگذار او این را میتوان ذکر نمود که تقریباً برای تمامی همعصران و متاخران خود دارای احترام و منزلت مانده و همیشه اورا در ردیف بزرگترین شاعران فارسی سرای آوردهاند. انوری معانی و نکات ظریف را با اصطلاحات روزمره و نیز مفردات مکلف عربی میآمیخت و سبک و گونهای خاص خود پدید آورده بود.
بسیاری از اشعار انوری هجو و هزل میباشد که انتقاد نیشداری به اوضاع زمان خود در آنها بیان میکردهاست.
پیامبری در شعر:
شهرت انوری بدلیل قصاید و توانایی بالای پردازش ادبی اوست. در شعری که به جامی منسوب است آمده: <<در شعر سه تن پیمبرانند/هرچند که لانبی بعدی/اوصاف و قصیده و غزل را/فردوسی و انوری و سعدی>>. توان بالای انوری در بکارگیری اصطلاحات ادبی و عبارات لطیف و معانی بلیغ موجب شده تا بزرگان ادب ایران با او به دیده احترام نگاه کنند. کسانی مانند نظامی عروضی، جامی، آذر بیگدلی اورا از بزرگان ادب فارسی دانستهاند.
ترک شاعری و هزل سرایی:
انوری چنان که از اشعارش و همچنین تصریح تذکره نویسان بر میآید در انتهای زندگی از شعرگویی و هزل سرایی و هجو گویی توبه نموده است. چنانکه شفایی اصفهانی و خاکشیر اصفهانی و عدهای دیگر نیز این گونه بودهاند.
دی مرا عاشقکی گفت غزل میگویی؟
گفتم از مدح و هجا دست بیفشاندم هم
گفت چون؟ گفتمش آن حالت گمراهی رفت
حالت رفته دگر باز نیاید ز عدم
نمونهای از اشعار انوری:
چه نازست آنکه اندر سر گرفتی؟
به یکباره دل از ما برگرفتی
ترا گفتم که با من آشتیکن
رهاکرده، رهی دیگر گرفتی
دریغ آن دوستی! با من بهیکبار
شدی در جنگ و خشم از سرگرفتی
مرا در پای غم کُشتیّ و رفتی
هوای دیگری در سر گرفتی
عمرخیام
مجسمهٔ خیام نیشابوری در دفتر سازمان ملل متحد در وین
عُمَر خَیّام:
نام اصلی: غیاثالدین ابوالفتح عمر بن ابراهیم خیام نیشابوری
زمینهٔ کاری: ریاضیات، اخترشناسی، شعر، فلسفه، دین، تاریخ، گاهشماری، موسیقی
زادروز: ۲۸ اردیبهشت ۴۲۷ خورشیدی، ۴۴۰ قمری، ۱۸ مه ۱۰۴۸ میلادی، نیشابور
پدر و مادر: ابراهیم خیام نیشابوری
وفات: ۵۱۰ خورشیدی،۵۳۶ قمری، ۱۱۳۱ میلادی، نیشابور
ملیت : ایرانی
محل زندگی: حیره (نیشابور)
جایگاه خاکسپاری: قبرستان حیره آرامگاه خیام، در زمان حکومت سلجوقیان
رویدادهای مهم: سقوط دولت آل بویه، قیام دولتِ سلجوقی، جنگهای صلیبی، ظهور باطنیان
نام(های)دیگر: خیامی، خیام نیشابوری، خیامی النیسابوری
لقب: حکیم، حجةالحق، امام عصر، جانشین ابنسینا
کتابها: رسالة فی شرح ما اشکل من مصادرات اقلیدس، رسالهٔ مشکلات الحساب (مسائلی در حساب)،
القول علی اجناس التی بالاربعاء (موسیقی)
نوشتارها: رساله در جبر
دیوان سرودهها: رباعیات خیام
فرزندان نواده او :شاهپور نیشابوری
دانشگاه نظامیه نیشابور، شاگرد ابن سینا، امام موفق نیشابوری
دلیل سرشناسی: تدوین تقویم جلالی، رباعیات، استاد بیبدیلِ فلسفه طبیعی (مادی) ریاضیات، منطق و متافیزیک، مثلث خیام-پاسکال، چهارضلعی خیام-ساکری
اثرگذاشته برصادق هدایت بر این باور است که حافظ از تشبیهات خیام بسیار استفاده کردهاست.
عُمَر خَیّام نیشابوری (نام کامل: غیاثالدین ابوالفتح عُمَر بن ابراهیم خَیام نیشابوری) (زادهٔ ۲۸ اردیبهشت ۴۲۷ خورشیدی در نیشابور - درگذشته ۱۲ آذر ۵۱۰ خورشیدی در نیشابور) که خیامی و خیام نیشابوری و خیامی النیسابوری هم نامیده شدهاست، فیلسوف، ریاضیدان، ستارهشناس و رباعی سرای ایرانی در دورهٔ سلجوقی است. گرچه پایگاه علمی خیام برتر از جایگاه ادبی او است و لقبش «حجةالحق» بودهاست؛ ولی آوازهٔ وی بیشتر به واسطهٔ نگارش رباعیاتش است که شهرت جهانی دارد. افزون بر آنکه رباعیات خیام را به اغلب زبانهای زنده ترجمه نمودهاند، ادوارد فیتزجرالد رباعیات او را به زبان انگلیسی ترجمه کردهاست
که مایهٔ شهرت بیشتر وی در مغربزمین گردیدهاست.
یکی از برجستهترین کارهای وی را میتوان اصلاح گاهشماری ایران در زمان وزارت خواجه نظامالملک، که در دورهٔ سلطنت ملکشاه سلجوقی (۴۲۶ - ۴۹۰ هجری قمری) بود، دانست. وی در ریاضیات، علوم ادبی، دینی و تاریخی استاد بود. نقش خیام در حل معادلات درجه سوم و مطالعاتاش دربارهٔ اصل پنجم اقلیدس نام او را به عنوان ریاضیدانی برجسته در تاریخ علم ثبت کردهاست. ابداع نظریهای دربارهٔ نسبتهای همارز با نظریهٔ اقلیدس نیز از مهمترین کارهای اوست.
شماری از تذکرهنویسان، خیام را شاگرد ابن سینا و شماری نیز وی را شاگرد امام موفق نیشابوری خواندهاند. صحت این فرضیه که خیام شاگرد ابن سینا بودهاست، بسیار بعید مینماید، زیرا از لحاظ زمانی با هم تفاوت زیادی داشتهاند. خیام در رساله کون و تکلیف، ابن سینا را استاد خود میداند اما احتمالا این استادی ابن سینا، جنبهٔ معنوی دارد.
زندگی:
آرامگاه خیام که در محله کهن شادیاخ در نیشابور است.
عمر خیام در سده پنجم هجری در نیشابور زاده شد. فقه را در میانسالی در محضر امام موفق نیشابوری آموخت؛ حدیث، تفسیر، فلسفه، حکمت و ستارهشناسی را فراگرفت. برخی نوشتهاند که او فلسفه را مستقیماً از زبان یونانی فرا گرفته بود.
در حدود ۴۴۹ تحت حمایت و سرپرستی ابوطاهر، قاضیالقضات سمرقند، کتابی دربارهٔ معادلههای درجهٔ سوم به زبان عربی نوشت تحت نام رساله فی البراهین علی مسائل الجبر و المقابله و از آنجاکه با نظامالملک طوسی رابطهای نیکو داشت، این کتاب را پس از نگارش به خواجه تقدیم کرد. پس از این دوران خیام به دعوت سلطان جلالالدین ملکشاه سلجوقی و وزیرش نظام الملک به اصفهان میرود تا سرپرستی رصدخانهٔ اصفهان را بهعهده گیرد. او هجده سال در آنجا مقیم میشود. به مدیریت او زیج ملکشاهی تهیه میشود و در همین سالها (حدود ۴۵۸) طرح اصلاح تقویم را تنظیم میکند. تقویم جلالی را تدوین کرد که به نام جلالالدین ملکشاه شهرهاست، اما پس از مرگ ملکشاه کاربستی نیافت. در این دوران خیام بهعنوان اختربین در دربار خدمت میکرد هرچند به اختربینی اعتقادی نداشت. در همین سالها (۴۵۶) مهمترین و تأثیرگذارترین اثر ریاضی خود را با نام رساله فی شرح مااشکل من مصادرات اقلیدس را مینویسد و در آن خطوط موازی و نظریهٔ نسبتها را شرح میدهد. همچنین گفته میشود که خیام هنگامی که سلطان سنجر، پسر ملکشاه در کودکی به آبله گرفتار بوده وی را درمان نمودهاست. پس از درگذشت ملکشاه و کشته شدن نظامالملک، خیام مورد بیمهری قرار گرفت و کمک مالی به رصدخانه قطع شد بعد از سال ۴۷۹ اصفهان را به قصد اقامت در مرو که به عنوان پایتخت جدید سلجوقیان انتخاب شده بود، ترک کرد. احتمالاً در آنجا میزان الحکم و قسطاس المستقیم را نوشت. رسالهٔ مشکلات الحساب (مسائلی در حساب) احتمالاً در همین سالها نوشته شدهاست. غلامحسین مراقبی گفتهاست که خیام در زندگی زن نگرفت و همسر برنگزید.
باغی که آرامگاه خیام در آن قرار دارد، تصویر از کنار آرامگاه امامزاده محروق گرفته شدهاست و در ورودی قدیمی این باغ در تصویر دیده میشود.
مرگ خیام را میان سالهای ۵۱۷-۵۲۰ هجری میدانند که در نیشابور اتفاق افتاد. گروهی از تذکرهنویسان نیز وفات او را ۵۱۶ نوشتهاند، اما پس از بررسی های لازم مشخص گردیده که تاریخ وفات وی سال ۵۱۷ بودهاست. مقبرهٔ وی هم اکنون در شهر نیشابور، در باغی که آرامگاه امامزاده محروق در آن واقع است،
قرار گرفتهاست.
شرایط دوران خیام:
در زمان خیام فرقههای مختلف سنی و شیعه، اشعری و معتزلی سرگرم بحثها و مجادلات اصولی و کلامی بودند. فیلسوفان پیوسته توسط قشرهای مختلف به کفر متهم میشدند. تعصب، بر فضای جامعه چنگ انداخته بود و کسی جرئت ابراز نظریات خود را نداشت - حتی امام محمد غزالی نیز از اتهام کفر در امان نماند. اگر به سیاستنامهٔ خواجه نظامالملک بنگریم، این اوضاع کاملاً بر ما روشن خواهد بود. در آن جا، خواجه نظام همهٔ معتقدان به مذهبی خلاف مذهب خود را به شدت میکوبد و همه را منحرف از راه حق و ملعون میداند. از نظر سیاست نیز وقایع مهمی در عصر خیام رخ داد:
سقوط دولت آل بویه
قیام دولتِ سلجوقی
جنگهای صلیبی
ظهور باطنیان
در اوایل دوران زندگی خیام، ابن سینا و ابوریحان بیرونی به اواخر عمر خود رسیده بودند. نظامی عروضی سمرقندی او را «حجة الحق» و ابوالفضل بیهقی «امام عصر خود» لقب دادهاند. از خیام به عنوان جانشین ابنسینا و استاد بیبدیلِ فلسفه طبیعی (مادی) ریاضیات، منطق و متافیزیک یاد میکنند.
القاب:
حکیم حجة الحق، خواجه، امام، الفیلسوف حجة الحق، خواجه امام، حکیم جهان و فیلسوف گیتی، الشیخ الامام، الشیخ الاجل حجة الحق، علامهٔ خواجه، قدوهٔ الفضل، سلطان العلماء، ملک الحکماء، امام خراسان، من اعیان المنجّمین، الحکیم الفاضل الاوحد، خواجهٔ حکیم، الحکیم الفاضل، نادرهٔ فلک، تالی ابن سینا، حکیم عارف به جمیع انواع حکمت به ویژه ریاضی، مسلط بر تمامی اجزای حکمت و ریاضیات و معقولات، در اکثر علوم خاصه درنجوم سرآمد زمان، فیلسوف الوقت، سیدالمحقّقین، ملک الحکماء، الادیب الاریب الخطیر، الفلکی الکبیر، حجة الحق والیقین، نصیرالحکمة و الدین، فیلسوف العالمین، نصرة الدّین، الحیر الهمام، سیّدالحکماءالمشرق و المغرب، السیّدالاجل، فیلسوف العالم، به طور قطع در حکمت و نجوم بیهمتا، علامهٔ دوران، بر دانش یونان مسلط و غیره.
افسانههایی چند پیرامون خیام وجود دارد. یکی از این افسانهها از این قرار است که خیام میخواست باده بنوشد ولی بادی وزید و کوزه می اش را شکست. پس خیام چنین سرود:
ابریق می مرا شکستی، ربی بر من در عیش را ببستی، ربی
من مِی خورم و تو میکنی بدمستی خاکم به دهن مگر که مستی، ربی
پس چون این شعر کفرآمیز را گفت خدا روی وی را سیاه کرد. پس خیام پشیمان شد و برای پوزش از خدا این بیت را سرود:
ناکرده گنه در این جهان کیست بگو! آن کس که گنه نکرد چون زیست بگو!
من بد کنم و تو بد مکافات دهی پس فرق میان من و تو چیست بگو!
و چون اینگونه از خداوند پوزش خواست رویش دوباره سفید شد. البته جدا از افسانهها در اینکه این دو رباعی بالا از خیام باشند جای شک است.
ای رفته و باز آمده بل هم گشته:
در افسانهای دیگر، چنین آمده که روزی خیام با شاگردان از نزدیکی مدرسهای میگذشتند. عدهای، مشغول ترمیم آن مدرسه بودند و چارپایانی، مدام بارهایی (شامل سنگ و خشت و غیره) را به داخل مدرسه میبردند و بیرون میآمدند. یکی از آن چارپایان از وارد شدن به مدرسه ابا میکرد و هیچکس قادر نبود او را وارد مدرسه کند. چون خیام این اوضاع را دید، جلو رفت و در گوش چارپا چیزی گفت. سپس چارپا آرام شد و داخل مدرسه شد. پس از این که خیام بازگشت، شاگردان پرسیدند که ماجرا چه بود؟
خیام بازگفت که آن خر، یکی از محصلان همین مدرسه بود و پس از مردن، به این شکل در آمده و دوباره به دنیا بازگشته بود (اشاره به نظریهٔ تناسخ) و میترسید که وارد مدرسه بشود و کسی او را بشناسد و شرمنده گردد. من این موضوع را فهمیدم و در گوشش خواندم:
ای رفته و باز آمده بَل هُم گشته نامت ز میان مردمان گم گشته
ناخن همه جمع آمده و سم گشته ریشت ز عقب در آمده دم گشته
و چون متوجه شد که من او را شناختهام، تن به درون مدرسه رفتن در داد.
سه یار دبستانی:
نوشتار اصلی: سه یار دبستانی
بنا به روایتی خیام، حسن صباح و خواجه نظامالملک به سه یار دبستانی معروف بودهاند که در بزرگی هر یک به راهی رفتند. حسن رهبری فرقهٔ اسماعیلیه را به عهده گرفت، خواجه نظامالملک سیاستمداری بزرگ شد و خیام شاعر و متفکری گوشهگیر، که در آثارش اندیشههای بدیع و دلهره و اضطرابی از فلسفه هستی و جهان وجود دارد.
ادبیات:
نوشتار اصلی: رباعیات خیام
خیام زندگیاش را به عنوان ریاضیدان و فیلسوفی شهیر سپری کرد، در حالیکه معاصرانش از رباعیاتی که امروز مایه شهرت و افتخار او هستند بیخبر بودند.معاصران خیام نظیر نظامی عروضی یا ابوالحسن بیهقی از شاعری خیام یادی نکردهاند. صادق هدایت در این باره میگوید:
گویا ترانههای خیام در زمان حیاتش به واسطهٔ تعصب مردم مخفی بوده و تدوین نشده و تنها بین یکدسته از دوستان همرنگ و صمیمی او شهرت داشته یا در حاشیهٔ جنگها و کتب اشخاص باذوق به طور قلمانداز چند رباعی از او ضبط شده، و پس از مرگش منتشر شده است.
فکر بلبل همه آن است که گل شد یارش
گل در اندیشه که چون عشوه کند در کارش
دلربایی همه آن نیست که عاشق بکشند
خواجه آن است که باشد غم خدمتگارش
جای آن است که خون موج زند در دل لعل
زین تغابن که خزف میشکند بازارش
بلبل از فیض گل آموخت سخن ور نه نبود
این همه قول و غزل تعبیه در منقارش
ای که در کوچه معشوقه ما میگذری
بر حذر باش که سر میشکند دیوارش
آن سفرکرده که صد قافله دل همره اوست
هر کجا هست خدایا به سلامت دارش
صحبت عافیتت گر چه خوش افتاد ای دل
جانب عشق عزیز است فرومگذارش
صوفی سرخوش از این دست که کج کرد کلاه
به دو جام دگر آشفته شود دستارش
دل حافظ که به دیدار تو خوگر شده بود
نازپرورد وصال است مجو آزارش
بیا ای جان بیا ای جان بیا فریاد رس ما را
چو ما را یک نفس باشد نباشی یک نفس ما را
ز عشقت گرچه با دردیم و در هجرانت اندر غم
وز عشق تو نه بس باشد ز هجران تو بس ما را
کم از یک دم زدن ما را اگر در دیده خواب آید
غم عشقت بجنباند به گوش اندر جرس ما را
لبت چون چشمهٔ نوش است و ما اندر هوس مانده
که بر وصل لبت یک روز باشد دسترس ما را
به آب چشمهٔ حیوان حیاتی انوری را ده
که اندر آتش عشقت بکشتی زین هوس ما را
شهادت حصرت قاطمه(س) تسلیت باد
باباطاهر یا باباطاهر عریان
نام اصلی: | باباطاهر عریان |
---|---|
زمینهٔ کاری: | شعر، موسیقی |
زادروز: | ۳۲۶ هجری خورشیدیهمدان یا لرستان |
وفات: | ۴۱۱ هجری خورشیدی |
ملیت: | ایرانی |
جایگاه خاکسپاری: | همدان یا خرمآباد ، در زمان حکومت سلجوقیان، در زمان طغرل بیک سلجوقی |
لقب: | باباطاهره، باباطاهر عریان |
پیشه: | شاعر، دوبیتی سرا |
سالهای نویسندگی: | قرن پنجم قمری |
سبک نوشتاری: | دوبیتی، رباعی |
کتابها: | اشعار دوبیتی مجموعه کلمات قصار |
دلیل سرشناسی: | دوبیتیها و اشعار |
عارف، شاعر ایرانی تبار و دوبیتی سرای اواخر سده چهارم و اواسط سده پنجم هجری (سده ۱۱م) ایران و معاصر طغرل بیک سلجوقی بوده است. اشعار باباطاهر با لهجه همدانی یا با لهجهای از زبان لری سروده شدهاند. بابا لقبی بوده که به پیروان وارسته میدادهاند و عریان به دلیل بریدن وی از تعلقات دنیوی بوده است. در میان مردم لر لقب بابا به پیران و مرشدان اهل حق نسبت داده میشود.
آثار:
برخی معتقدند ترانهها یا دو بیتیهای باباطاهر در بحر هزج مسدس محذوف و به لری سروده شدهاست. البته اطلاق عنوان فهلویات بر این نوع دو بیتیها احتمالا نشان میدهد که آنها در زبان پهلوی و مربوط به گویش ایران میانه آن باشد. با این حال روبن آبراهامیان خاورشناس ارمنستانی به این نتیجه رسید که گویش بکار رفته در دوبیتیهای باباطاهر گرایش نزدیکی با گویش مورد استفاده توسط یهودیان معاصر همدان دارد. دو قطعه و چند غزل و مجموعه کلمات قصار به زبان عربی از آثار دیگر اوست. کتاب سرانجام شامل دو بخش عقاید عرفاً و صوفی و الفتوحات الربانی فی اشارات الهمدانی است.
در خاطر تو مانده
آن شب که تو را کردم