ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
هزار جهد
بکردم که سر عشق بپوشم
نبود بر سر آتش میسرم که نجوشم
به هوش
بودم از اول که دل به کس نسپارم
شمایل تو بدیدم نه عقل ماند و نه هوشم
حکایتی ز
دهانت به گوش جان من آمد
دگر نصیحت مردم حکایت است به گوشم
مگر تو روی
بپوشی و فتنه باز نشانی
که من قرار ندارم که دیده از تو بپوشم
من رمیده
دل آن به که در سماع نیایم
که گر به پای درآیم بدر برند به دوشم
بیا به صلح
من امروز در کنار من امشب
که دیده خواب نکردست از انتظار تو دوشم
مرا به هیچ
بدادی و من هنوز برآنم
که از وجود تو مویی به عالمی نفروشم
به زخم
خورده حکایت کنم زدست جراحت
که تندرست ملامت کند چو من بخروشم
مرا مگوی
که سعدی طریق عشق رها کن
سخن چه فایده گفتن چو پند میننیوشم
به راه
بادیه رفتن به از نشستن باطل
و گر مراد نیابم بقدر وسع بکوشم