ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
مرا به سمت گل سرخ می بری یکروز
بهار را به سرایم می آوری یکروز
در این اتاق تهی از صدای پنجره ها
مگر تو باز کنی سمت من دری یکروز
مرا به لحظه ی اعجاز باغ خواهی بُرد :
به سایه سارِ درخت تناوری یکروز
در این خزان که درختان چو من تهیدستند
نسیم وار به من می زنی سری یکروز
صدای کیست ؟ صدای تو،کز نهایت شب
نوید می دهدم صبح بهتری یکروز
رهایی ؟ آه... نه ! این غیر ممکن است ،اما
به قدرِ حجم قفس می زنم پَری یکروز
نه بر شکافتنِ آسمان...که می ریزیم
به وُسع اندک خود ، طرح دیگری یکروز
ببین،ورق ورق آتش گرفته دفترِ من
بیا به دیدنِ گُلهای پَرپَری یکروز