ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
اهل کاشانم، اما
شهر من کاشان نیست
شهر من گم شده است
من با تاب ، من با تب
خانه ای در طرف دیگر شب ساخته ام
و راستی! مگر فرقی هم می کند که انسان در کجای زمین باشد؟
هر کجا هستم، باشم
آسمان مال من است
پنجره، فکر، هوا، عشق، زمین مال من است
او با هشت کتاب آمد،
و پیام هایی از دوستی، مهربانی، روشنایی و ... برای ما آورد
روزی خواهم آمد ، و پیامی خواهم آورداهل کاشانم
روزگارم بد نیست
تکه نانی دارم ، خرده هوشی ، سر سوزن ذوقی
مادری دارم ، بهتر از برگ درخت
دوستانی ، بهتر از آب روان
و خدایی که در این نزدیکی است :
لای این شب بو ها ، پای آن کاج بلند
من نمی دانم
که چرا می گویند : اسب حیوان نجیبی است ، کبوتر زیباست
و چرا در قفس هیچکس کرکس نیست .
گل شبدر چه کم از لاله قرمز دارد ،
چشم ها را باید شست، جور دیگر باید دید ...