ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
چشم گریان را ببینی
آن قدر باریدم که
ب
ا
ر
ا
ن را ببینی
وَللَـه که بی تو
شهر، خود را حبس میکرد
بهتر! نبودی
بغضِ طهران را ببینی
تهران مان، طهران نشد
بهتر! نبودی این راهزن،
این راه بندان را ببینی
*
بیبی
به چشمان تو دل خوش کرده
سارا !
کافیست
عکس لای قرآن را ببینی
رفتی...لَقد...ماندم...
خَلَقنا...فی کبد را از بر شدم
تا رنج انسان را ببینی
بیبی
خودش میگفت:
سارا قسمت توست
بیبی خودش میگفت:
فنجان را ببینی
از ترکهها
بر پای سارا مینویسی
وقتی که
کابوسِ دبستان را ببینی
*
آنقدر پشت پنجره ماندم که شاید
یک لحظه این سوی خیابان را ببینی
*
راضی به مرگت میشوی
مانند سارا
وقتی نخواهی
خانِ چوپان را ببینی
وقتی که دیدم
زود سرما میخوری، باز
تقویم را بستم
زمستان را نبینی
"