ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
تو را من زهر شیرین خوانم ای عشق
که نامی خوشتر از اینت ندانم
و گر هر لحظه رنگی تازه گیری
به غیر از زهر شیرینت نخوانم
تو زهری ، زهر گرم سینه سوزی
تو شیرینی ، که شور هستی از توست
شراب جام خورشیدی ، که جان را
نشاط از تو ، غم از تو ، مستی از توست
به آسانی ، مرا از من ربودی
درون کوره ی غم آزمودی
دلت آخر به سرگردانی ام سوخت
نگاهم را به زیبایی گشودی
همی گفتند دل از عشق بر گیر !
که نیرنگ است و افسون است و جادوست !
ولی ما دل به او بستیم و دیدیم
که او زهر است ، اما نوشداروست!
چه غم دارم که این زهر تب آلود
تنم را، به جدایی می گدازد
از آن شادم که در هنگامه ی درد
غمی شیرین دلم را می نوازد
اگر مرگم به نامردی نگیرد
مرا مهر تو در دل جاودانی است
و گر عمرم به نا کامی سر آید
تو را دارم که مرگم زندگانی است