ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
هفت سالم بسود سو و دهک
پس از آنم سه سال قلعه نای
***
آن گوهر حسامم در دست روزگار
کاخر برونم آرد یک روز در وغا
در صد مصاف معرکه گر کند گشتهام
روزی به یک صقال بجا آید آن مضا
***
تاری از موی من سفید نبود
چون به زندان مرا فلک بنشاند
ماندم اندر بلا و غم چندان
که یکی موی من سیاه نماند
***
سالها بودهام چنانکه بود
بچهٔ شیرخوار بیمادر
***
تا نیابی مراد خویش بکوش
تا نسازد زمانه با تو بساز
***
با همت باز باش و با کبر پلنگ
زیبا به گه شکار و پیروز به جنگ
کم کن بر عندلیب و طاووس درنگ
کانجا همه آواز است، اینجا همه رنگ
***
تیغ و تیر است بر دل و جگرم
غم و تیمار دختر و پسرم
هم بدینسان گداز دم شب و روز
غم و تیمار مادر و پدرم
نه خبر میرسد مرا ز ایشان
نه بدیشان همی رسد خبرم
کمر کوه تا نشست من است
بر میان دو دست شد کمرم
یا ز دیده ستاره میبارم
یا به دیده ستاره میشمرم
ای جهان سختی تو چند کشم؟
وی فلک عشوهٔ تو چند خرم؟
***
در آرزوی بوی گل نوروزم
در حسرت آن نگار جان افروزم
از شمع سه گونه کار میآموزم
میگریم و میگدازم و میسوزم
***
چون بدیدم به دیدهٔ تحقیق
که جهان منزل فناست کنون
راد مردان نیک محضر را
روی در برقع حیاست کنون
آسمان چون حریف نامنصف
بر سر عشوه و دغاست کنون
دل فگار است همچو دانه از آنکه
زیر این سبز آسیاست کنون
طبع بیمار من ز بستر آز
شکر یزدان درست خاست کنون
در عقاقیر خانهٔ توبه
نوشداروی صدق خواست کنون
آن زبانی که مدح شاهان گفت
مادح حضرت خداست کنون
لهجهٔ پرنوای خوش نعمت
بلبل باغ مصطفاست کنون
مدتی خدمت شهان کردم
نوبت خدمت خداست کنون