ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
دوباره حرف دلم در گلوی لعنتی است
تمام ترسم از این آبروی لعنتی است
شبی می آیم و دل می زنم به دریاها
و این بزرگترین آرزوی لعنتی است
زمین چه می شود... آه ای خدای جاودگر!
بگو چه در پی این کهنه گوی لعنتی است
زمان به صلح و صفا ختم می شود، هرچند
زمین پر از بشر تندخوی لعنتی است
چگونه سنگ شوم تا مرا تَرَک نزنند
که هرچه سنگ در این سمت و سوی لعنتی است...
چگونه سنگ شوم وقتی عاشقم... وقتی
همیشه در دل من های و هوی لعنتی است
به خود می آیم از آهنگ های تند نوار
که باز حاکی از «I love you» لعنتی است
بس است! شعر مرا ناتمام بگذارید
زمان، زمانه ی این آبروی لعنتی است