ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
هی می روم که « می» بخرم گریه می کند
من عاشقم ولی پدرم گریه می کند
من عاشقم ولی پدرم تا دمی که من
از پیچ کوچه می گذرم گریه می کند
مادر ولی همیشه مرا شیر می کند
مادر همیشه پشت سرم گریه می کند
پز می دهد که عاقلم اما به قصد نذر
هر روز در هزار حرم گریه می کند
می می خورم که پیش خودم کم نیاورم
اما همیشه بیشترم گریه می کند
آنقدر می خورم که به جویی می افتم و
احساس می کنم جگرم گریه می کند
آنقدر که زبان.... که سرم.... گیج می رود
با گوش کور.... چشم کرم.... گریه می کند
می افتم و تلو به تلو.... صبح در اتاق
بیدار می شوم .... پدرم گریه می کند.
از کتاب گزینه ی غزل
انتشارات فصل پنجم