ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
بغض دردت را به روی شانه هایم گریه کن
دورم از تو صبر کن وقتی می آیم گریه کن
در میانِ گریه، چشمان تو غوغا می شود
ای فدای چشم هایت چشم هایم، گریه کن
ابرِ بی بارانم اما گریه می خواهد دلم
من به جایت بغض کردم تو به جایم گریه کن
شمعِ خاموشم هزاران شعله در جان منست
روشنم کن بعد بنشین پا به پایم گریه کن
داستانم داستانِ بی سرانجامیست ، حیف
قطره قطره آب خواهم شد برایم گریه کن...
محمدتقی بهار
محمدتقی بهار
Mohammad-Taqi Bahar-Original.jpg
زادروز: ۱۶ آبان ۱۲۶۵ - ۷ نوامبر ۱۸۸۶ مشهد، ایران
پدر و مادر: میرزا محمدکاظم صبوری
مرگ: ۲ اردیبهشت ۱۳۳۰- ۲۲ آوریل ۱۹۵۱ میلادی (۶۴ سال) تهران، ایران
ملیت: ایرانی
محل زندگی: تهران
جایگاه خاکسپاری:گورستان ظهیرالدوله
در زمان حکومت: احمدشاه قاجار، رضاشاه پهلوی
بنیانگذار روزنامه نوبهار، روزنامه تازهبهار، انجمن ادبی دانشکده
پیشه شاعر، ادیب، مورخ، روزنامه نگار و سیاستمدار
تخلص: بهار
سایت رسمی ملک الشعراء بهار
محمدتقی بهار، ملقب به ملکالشعرا، شاعر، ادیب، نویسنده،
روزنامهنگار و سیاستمدار معاصر ایرانی بود.
ادامه مطلب ...
پرده بردار ای حیات جان و جان افزای من
غمگسار و همنشین و مونس شبهای من
ای شنیده وقت و بیوقت از وجودم نالهها
ای فکنده آتشی در جمله اجزای من
در صدای کوه افتد بانگ من چون بشنوی
جفت گردد بانگ که با نعره و هیهای من
ای ز هر نقشی تو پاک و ای ز جانها پاک تر
صورتت نی لیک مغناطیس صورتهای من
چون ز بیذوقی دل من طالب کاری بود
بسته باشم گر چه باشد دلگشا صحرای من
بی تو باشد جیش و عیش و باغ و راغ و نقل و عقل
هر یکی رنج دماغ و کندهای بر پای من
تا ز خود افزون گریزم در خودم محبوس تر
تا گشایم بند از پا بسته بینم پای من
ناگهان در ناامیدی یا شبی یا بامداد
گوییم اینک برآ بر طارم بالای من
آن زمان از شکر و حلوا چنان گردم که من
گم کنم کاین خود منم یا شکر و حلوای من
امشب از شبهای تنهایی است رحمی کن بیا
تا بخوانم بر تو امشب دفتر سودای من
همچو نای انبان در این شب من از آن خالی شدم
تا خوش و صافی برآید نالهها و وای من
زین سپس انبان بادم نیستم انبان نان
زانک از این ناله است روشن این دل بینای من
درد و رنجوری ما را داروی غیر تو نیست
ای تو جالینوس جان و بوعلی سینای من
با همه لحن خوش آوایی ام
در به در کوچه تنهایی ام
ای دو سه تا کوچه زما دورتر
نغمه تو از همه پرشورتر
کاش که این فاصله را کم کنی
محنت این قافله را کم کنی
کاش که همسایه ما می شدی
مایه آسایه ما می شدی
هر که به دیدار تو نائل شود
یک شبه حلال مسائل شود
دوش مرا حال خوشی دست داد
سینه مارا عطشی دست داد
نام تو بردم لبم آتش گرفت
شعله به دامان سیاوش گرفت
نام تو آرامه جان من است
نامه تو خط امان من است
ای نگهت خواست گه آفتاب
بر من ظلمت زده یک شب بتاب
پرده برانداز زچشم ترم
تا بتوانم به رخت بنگرم
ای نفست یار و مددکار ما
کی و کجا وعده دیدار ما
میلاد امام علی (ع) مبارک باد...
علیاکبر دهخدا
زاده ۱۲۵۷ تهران - درگذشته ۷ اسفند ۱۳۳۴ تهران ،
ادیب، لغتشناس، سیاستمدار و شاعر ایرانی است.
او مؤلف و بنیانگذار لغتنامه دهخدا نیز بوده است.
محتویات:
۱ زندگی
۱.۱ دوره یکم (تا نیمهراه مشروطیت)
۱.۲ دوره دوم (تبعید و مهاجرت)
۱.۳ دوره سوم
۲ فعالیتهای سیاسی
۳ لغتنامه دهخدا
۴ نمونه سرودهها
۵ فهرست آثار
۶ پانویس
۷ منابع
زندگی:
دوره یکم (تا نیمهراه مشروطیت):
علیاکبر دهخدا در سال ۱۲۵۷ خورشیدی در تهران دیده به جهان گشود. اگرچه اصلیت او قزوینی بود، اما پدرش خان باباخان که از ملاکان متوسط قزوین بود، پیش از زاده شدن وی از قزوین خارج شده و در تهران اقامت گزیده بود. هنگامی که او ده ساله بود پدرش در بروجرد فوت کرد. در آن زمان غلامحسین بروجردی که از دوستان خانوادگی آنها بود کار تدریس دهخدا را آغاز کرد و دهخدا تحصیلات قدیمی را نزد او آموخت.
ادامه مطلب ...
هاتف اصفهانی
هاتف اصفهانی
زادروز: نیمه نخست قرن دوازدهم اصفهان
درگذشت: ۱۱۹۸ ه. ق. قم
آرامگاه: قم
نامهای دیگر: میراحمد
دوره: قرن دوازدهم هجری
فرزندان: سحاب اصفهانی
سید احمد حسینی متخلص به هاتف اصفهانی از شعرای نامی ایران در عهد افشاریه و زندیه است. وی اصالتاً از خانوادهای آذربایجانی بود ولی در اصفهان بدنیا آمد. سید احمد درکودکی به تحصیل علوم قدیمه و از جمله ادبیات فارسی و عربی، طب، منطق و حکمت پرداخت و گذشته از علم طب که در آن تسلط داشت، به یکی از سرآمدان زبان عربی مبدل گشت و اشعاری به زبان عربی سرود. هاتف در جوانی به سرودن اشعار خود پرداخت و در طول زندگی آرام خود از مدح شاهان و روی آوردن به دربار سلاطین خود داری کرد و بیشتر به مطالعه و حکمت و عرفانمشغول بود. وی در سال ۱۱۹۸ درگذشت.
دستور بده شاعر چشمان تو باشم
مجبور که نه ...گوش به فرمان تو باشم
بوسیدن تو جرم شد و فکر قصاصم
محکوم شدم "نجمه ی" زندان تو باشم
جانم شدی و عشق شود مسئله ی ما
عید ست اگر مست به قربان تو باشم
خورشید منی بر همه عمرم تو بتابی
ای کاش که من شمع شبستان تو باشم
بیمار شدم زود بیا تا که نمیرم
یا مرگ ویا در پی درمان تو باشم
دردت بکشم تا که غمی در تو نبینم
با برگ وفا چتر به باران تو باشم
ایام به کام دل تو شاد نوازد
من رقص کنان شعر و غزلخوان تو باشم
روزی برسد وعده ی فال تو بگیرم
آنروز دَهَم سر که به دامان تو باشم