ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
هتلی ساختهام از ترانههایم برای تو!
هتلی که در زمستانی سرد
با چمدانی پر از جامههای سیاه اندوه
به آن قدم میگذاری
در یکی از اتاقهای امنش بیتوته میکنی،
در لابیاش
قهوهی داغ مینوشی
و با بازگشتنِ بهار
سرخوشانه از آن خارج میشوی
نه مدیرِ این هتلم،
نه آوازخوانی که در دیسکوی هتل
آوازهای عاشقانه میخواند؛
من دربانی هستم
که در لحظهی ورود
به پیشبازت میآید،
چمدانِ سنگینت را به دست میگیرد
و آن را تا اتاقت میآورد
بیطمعِ انعامی
همانکه در یکی از شبها
با شاهکلیدش در اتاقت را باز میکند
ـ درست هنگامی که تو در دیسکو
از آن آوازخوان
امضای یادگاری میگیری! ـ
و جا بهجا میکند
جامههای داخل چمدانت را
با رنگینکمانی از جامههای شاد
هتلی از ترانه ساختهام برایت
و دربان این هتلم!
دربانی که تمام زمستان را
مقابلِ درِ هتل میلرزد
و پا به پا میشود
در پالتویی مندرس
که دگمههای طلاییاش هم پلاستیکیست
دربانی که به هنگامِ رفتنت
چمدان پر از رنگینکمانت را
تا کنار ماشین آن آوازخوان میآورد،
اسکناس مچالهی انعامت را نمیپذیرد
و اشک به گونه دویدهاش را
از تو پنهان میکند...