ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
دو چشم این یکی آشوب، آن یکی تیزی
که سبزوار و نشابور را برانگیزی!
خوشا سیاست ابروی تو که از چپ و راست
گرفته نصف جهان را بدون خونریزی
به حکم موی تو از خیل سربه دارانم
خودت مگر که به خونخواهی ام به پا خیزی
خوشا به من که مرا با هزار سودایم
هزار مرتبه از موی خود بیاویزی
زمان رد شدن از قتلگاه دقت کن
روا مدار که از زندگان بپرهیزی
چقدر در دل این شعر خون به راه افتاد!
چقدر آب در این آسیاب می ریزی؟
قرار نیست پس از قتل های پی در پی
به رازدارترین آسیاب بگریزی؟
که آب ها کمی از آسیاب افتد و بعد
برای فتح جهان های تازه برخیزی...
مگر بخندی و اخمت رقیق تر بشود
مگر شرنگ و شکر را به هم بیامیزی...