ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
صاحب چشمان
روشن ابروان خنجری
اولین
سنت شکن در راه ورسم دلبری
دختر
آتشفشان ها،مادر پروانه ها
خانم
دانشکده،با مانتویی خاکستری
چار
ترمی می شود از زندگی افتاده ام
واحد
افتاده دارم در نگاه دختری
که
غزل را پاس کرد و رفت و تنهایم گذاشت
در
میان بهت ودرد بی کسی ها،بگذریم
قافیه
با اتصال میم چشمانت شکست
باز
هم من واحد افتاده،ترم آخری
نه
برو دیگر نمی خواهم بگویم شاعرم
تف
بر این تکرارهای واژه های دفتری
که
مرا از خویش تا بودنم آواره کرد
دختری
با چشم روشن ،ابروانی خنجری
من
برای فصل های پنجره گل داده ام
تو
برای صاحب چشمی دگر،گل می بری
دریا
تنش را
آسمان پیراهنش را
هر کس
به او بخشید سهم بودنش را
دریا
نگاهش کرد
دریا عاشقش شد
می خواست تا بر تن کند
پیراهنش را
دل را به دریا زد
به دریا زد
به دریا
دریا
به دریا زد
به دریا زد تنش را
(رفت و
صدفها بر تنش آواز خواندند)
چشم گریان را ببینی
آن قدر باریدم که
ب
ا
ر
ا
ن را ببینی
وَللَـه که بی تو
شهر، خود را حبس میکرد
بهتر! نبودی
بغضِ طهران را ببینی
تهران مان، طهران نشد
بهتر! نبودی این راهزن،
این راه بندان را ببینی
*
بیبی
به چشمان تو دل خوش کرده
سارا !
کافیست
عکس لای قرآن را ببینی
رفتی...لَقد...ماندم...
خَلَقنا...فی کبد را از بر شدم
تا رنج انسان را ببینی
بیبی
خودش میگفت:
سارا قسمت توست
بیبی خودش میگفت:
فنجان را ببینی
از ترکهها
بر پای سارا مینویسی
وقتی که
کابوسِ دبستان را ببینی
*
آنقدر پشت پنجره ماندم که شاید
یک لحظه این سوی خیابان را ببینی
*
راضی به مرگت میشوی
مانند سارا
وقتی نخواهی
خانِ چوپان را ببینی
وقتی که دیدم
زود سرما میخوری، باز
تقویم را بستم
زمستان را نبینی
"