ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
پریدی
از من و رفتی به آشیانه ی کی ؟
بگو کجایی و نوک میزنی به دانه ی کی ؟
هوای
گریه که تنگ غروب زد به سرت
پناه می بری از غصه ها به شانه ی کی ؟
شبی که غمزده باشی تو را بخنداند
ادای مسخره و رقص ناشیانه ی کی ؟
اگر شبی هوس یک هوای تازه کنی
فرار کنی از خانه با بهانه ی کی ؟
تو مست میشوی از بوی بوسه ی چه کسی ؟
تو دلخوشی به غزل های عاشقانه ی کی ؟
اگر کمی نگرانم فقط به خاطرِ این
که نیمه شب نرساند تو را به خانه یکی ... !
خدا تو را به همان صورتی که میخواهم
قلم به دست گرفت و کشید همراهم
کسی به نام من از ساعت جهان گم شد
همان دقیقه که پیدا شدی سرِ راهم
قبول دارم، تقصیر سربهزیریِ توست
اگر رسید به آن سیب، دست کوتاهم
پر از ظرافت و زیبایی زنی، اما
تو را بخاطر این چیزها نمیخواهم
به کاسهی کلمات زمین نمیگنجی
برای درک تو درمانده است الفبا هم
تو دوست داری شهر مرا و عادت کرد
به کفشهای تو پسکوچههای اینجا هم
"از مجموعه یروسری باد را تکان میداد "
(شاعر جوان معاصر- میخانه ی بی خواب/فصل پنجم)
دوستت دارم پریشان، شانه می خواهی چه کار؟
دام بگذاری اسیرم ، دانه می خواهی چه کار ؟
تا ابد دور تو می گردم ، بسوزان ! عشق کن!
ای که شاعر سوختی، پروانه می خواهی چه کار؟
مـُردم از بس شهر را گشتم، یکی عاقل نبود
راستی تو این همه دیوانه می خواهی چه کار؟
مثل من آواره شو، از چار دیواری درآ !
در دل من قصر داری، خانه می خواهی چه کار ؟
بشکن این آیینه را در شعر من خود را ببین
شرح آن زیبایی از بیگانه می خواهی چه کار؟
شرم را بگذار و یک آغوش در من گریه کن!
گریه کن ! پس شانه ی مردانه می خواهی چه کار؟!
آهو ندیدهای که بدانی فرار چیست
صحرا نبودهای که بفهمی شکار چیست
باید سقوط کرد و همینطور ادامه داد
دریا نرفتهای بچشی آبشار چیست
پیش من از مزاحمت بادها نگو
طوفان نخوردهای که بفهمی قرار چیست
هی سبز در سفیدیِ چشمت جوانه زد
یکبار هم سئوال نکردی بهار چیست
در خلوتت به عاقبتم فکر کردهای؟
خُب... کیفر صنوبرِ بیبرگ و بار چیست؟
روزی قرار شد برسیم آخرش بههم
حالا بگو پس از نرسیدن قرار چیست؟...