عرفان من...Erfane Man

مجموعه اشعار

عرفان من...Erfane Man

مجموعه اشعار

اشعار زبان حال حضرت رقیه(س) در عصر عاشورا... "یوسف رحیمی"

 

چشم وا کردم و پرپر شدنت را دیدم

نیزه در نیزه غریبانه تنت را دیدم

 

زیر پامال کبود سم مرکب ها، نه

به روی دست ملائک بدنت را دیدم

 

گر چه نشناختمت وقت عبور از گودال

عمّه می‌گفت تن بی کفنت را دیدم

 

گیسویت بر سر نی شِعر غریبی می خواند

زلف خونین شکن در شکنت را دیدم

 

قاری من سر نیزه ز عجائب گفتی

شام، تفسیر غریب سخنت را دیدم

 

آه یعقوب شده چشم من از روزی که

به تن تیره دلی پیرهنت را دیدم

 

خیزران شیفته‌ی ساحت لب هایت شد

چشم وا کردم و زخم دهنت را دیدم

 

تا سحر قلب تنور از غم تو آتش بود

عطر گیسوی تو و… سوختنت را دیدم


 

 

 

اشعار شب عاشورا... "علی اکبر لطیفیان"

 

"زبان حال امام حسین با حضرت زینب"

 

  

 

داری عقیله خواهر من گریه می کنی

 

آیینه برابر من گریه می کنی

 

از لا به لای خیمه دلم تا مدینه رفت

 

خیلی شبیه مادر من گریه می کنی

 

دلشوره می چکد ز نگاه سه ساله ام

 

وقتی کنار دختر من گریه می کنی

 

من از برای معجر تو گریه می کنم

 

تو از برای حنجر من گریه می کنی

 

امشب برای ماندن من نذر می کنی

 

فردا برای پیکر من گریه می کنی

 

امشب نشسته ای و مرا باد می زنی

 

فردا به جسم بی سر من گریه می کنی

 

 


خدا کُنَد که کسی تیر این چنین نَخورَد... "رضا قربانی"

خدا کُنَد که کسی تیر این چنین نَخورَد

بدونِ دست به یک لشگر ِ لعین نَخورَد

 

سه شعبه تا که‌‌ رها شد نشستم و گفتم

خدا کند که به آن چشم ِ نازنین نَخورَد

 

بدونِ دستْ کسی که تَنَش پُر از تیر است

خدا کند ز بلندی فقط زمین نَخورَد

 

کنار ِ پیکرت افتاده استخوانِ سرت

خدا کند که کسی گُرز ِ آهنین نَخورَد

 

به رویِ دست زدم تا که دادمت از دست

بدونِ تو که کسی آب بعد از این نَخورَد

 


 

پر زد دوباره مرغ دلم کربلایتان... "حسین سنگری"

 پر زد دوباره مرغ دلم کربلایتان

پیچید در تمام وجودم صدایتان

 

یک کوه غصّه روی دلم می نشست تا

آغاز شد دوباره غم نینوایتان

 

تا گفتم السلام علیک دلم شکست

از بس که سخت بود غم روضه هایتان

 

تا خواستم که نام شما آورم به لب

اشک آمد و نوشت که جانم فدایتان

 

یعقوب وار در تپش روضه خیس شد

چشمم ز داغ ماتم عظمی برایتان

 

خون غزل چکانده شد و مثنوی رسید

شاعر نوشت قامت هفت آسمان خمید

 

رخت سیاه بر تن هر واژه می نشست

بنیاد صبر و خانه ی طاقت ز هم گسست

 

باریده بود فصل عطش بر نگاه دشت

افتاد پرده دید سری را درون تشت

 

یک قطره اشک آدم و عالم سیاه شد

بنویس محتشم که چه بر قلب ماه شد

 

از پشت چشم های کبود و غمین نوشت

با خط اشک، جوهر خون، این چنین نوشت

 

خاموش محتشم که دل سنگ آب شد

بنیاد صبر و خانه ی طاقت خراب شد

 

لرزید کائنات و هر آنچه درون آن

پیچید چشم شاعر دلخون به آسمان

 

یا رب صدای کیست که لرزانده عالمین

آمد ندا صدای حسین است! یا حسین...

 


 

 

همسایه... "وحید قاسمی"


 

در دایره ی عشق گرفتار حسینم

عاشق شده ی چرخش پرگار حسینم

 

فریاد زند چاک گریبان جنونم

عمریست که منصورم و بردار حسینم

 

انگشت نمای همه ی رهگذرانم

دیوانه ی زنجیری بازار حسینم

 

این زاغ بدآواز سزاور غضب نیست

من مرغ ستایشگر گلزار حسینم

 

خوشبخت ترینم که نیازم به کسی نیست

من ریزه خور سفره ی دربار حسینم

 

در زندگیم واسطه ی فیض الهی است

من تا ابدالدهر بدهکار حسینم

 

فردای قیامت همه سرگشته ولی من

آسوده میان صف زوار حسینم

 

در خلد برین از کرم حضرت دادار

همسایه ی دیوار به دیوار حسینم

 

 


فرا رسیدن ماه محرم بر عاشقان حسینی تسلیت و تعزیت باد...


عید قربان بر همگان میارک باد...

 

دل سفر کن در منا و عید قربان را ببین
چشمه‌های نور و شور آن بیابان را ببین


گوسفند نفس را با تیغ تقوی سر ببر
پای تا سر جان شو و رخسار جانان را ببین



در وصف تو ای گل مرا جانی هست 

 یادم آمد گذر از نفس نشانی هست


به وقت سرور و مستی ات، سالها

 در عید سعید قربان شادمانی هست