ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
باز کن در را برایت شعر ناب آورده ام
یک غزل شیرین تر از شهد شراب آورده ام
باز کن در را که از صحن بلند آسمان
یک بغل احساس گرم آفتاب آورده ام
از صدای تیشه ی فرهاد بر آغوش کوه
بوسه ی دلچسب شیرین ، بازتاب آورده ام
از نگاه مست مجنون بر مدار زندگی
عشق را بالاترین فصل الخطاب آورده ام
گفته بودی عقل را در راه دل باید شکست
یک جهان دیوانگی را در جواب آورده ام
باز کن در را شنیدم بی قراری می کنی
از قطار تا ابد در راه ، تاب آورده ام
باز کن ، بنشین تماشا کن که بعد از مرگ هم
شعر گفتم ، واژه را بر وزن آب آورده ام...
ﻣﻦ ﺑﻪ ﻓﺮﻣﺎﻥ ﺩﻟﻢ ﺩﻟﺒﺮ ﻧﻮﺍﺯﯼ میﮑﻨﻢ
ﺩﻟﺒﺮﻡ ﺷﺎﯾﺪ ﻧﺪﺍﻧﺪ ﻋﺸﻖ ﺑﺎﺯﯼ ﻣﯽﮐﻨﻢ
ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﻣﯽ ﭘﺮﺳﺘﻢ ﺧﺎﻝ لب هاﯾﺶ ﻭﻟﯽ
ﺍﻭ نمی دﺍﻧﺪ ﮐﻪ ﻣﻦ ﻣﻬﻤﺎﻥ ﻧﻮﺍﺯﯼ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ
ﺑﺎﺩ ﮔﯿﺴﻮﺍﻧﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺳﻮ ﻭ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺳﻮ می برﺩ
ﻣﻦ ﭼﻮﻧﺎﻥ ﺑﺎﺩﯼ ﮐﻨﺎﺭﺵ ﯾﮑﻪ ﺗﺎﺯﯼ می کنم
ﺍﻭ ﭼﻮﻧﺎﻥ ﻧﯿﻠﻮﻓﺮﯼ ﺑﺎ ﻧﻮﺭ ﺑﺎﺯﯼ می کند
ﻣﻦ ﭼﻨﺎﻥ ﯾﮏ ﻣﺮﻍ ﻋﺎﺷﻖ ﻫﻤﻨﻮﺍﺯﯼ می کنم
ﻋﺎﻗﺒﺖ ﯾﮏ ﺷﺐ ﺑﺮﺍﯾﺶ ﻣﯽ ﻧﻮﯾﺴﻢ ﻧﺎﻣﻪ ﺍی
ﺭﺍﺯ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺯﯾﺮ ﻣﻬﺘﺎﺏ ﻧﮕﺎﻫﺶ ﺑﺎﺯﺳﺎﺯﯼ ﻣﯽﮐﻨﻢ...
عاقبت قلب تو را با شعر راضی می کنم
با ردیف و قافیه دیوانه بازی می کنم
می روم در مجلس مشروطه ساکن می شوم
یک سخنرانی علیه حزب نازی می کنم
انقلابی می کنم سبز و سپید و سرخ و زرد
قلب خود را با تو تقسیم اراضی می کنم
کودتای مخملی در چشم مهرویان رواست
حصر می سازم تو را، پرونده سازی می کنم
کاش می شد صورت ماه تو گلباران کنم
تا تویی دروازهبان در حمله بازی می کنم
طفل جانم خسته شد در مکتب بیمهریات
بس که دارم با کلامت جملهسازی می کنم
گر تو برگردی به این کاشانه بعد از سالها
باز مهمانی و من مهمان نوازی می کنم...
رفتن گاهی شبیه صاعقه ست
توی شیرینی ، تو اول ، قند دوم می شود
مزه سوهان اعلا پیش تو گم می شود
بین قطاب و گز و نقل محلی ساده است
حدس این که طعم لب های تو چندم می شود
روزها رد میشود، چشمت شرابی کهنهتر
پلک هایت کم کَمک تبدیل به خُم میشود
هر کجا ساکن شوی در نقشه، مانند شمال
جمعیت آن جا گرفتار تراکم میشود
چشم بسته، هر کسی بویت کند توی سرش
باغ های پرگُلِ قمصر تجسم میشود
ماه را جای تو می گیرم نمی دانم چرا
اینقدر این روزها سوءتفاهم می شود!
دود کن اسپند را، چشم حسود از دیدنت
شورِ شور، اصلا دو تا دریاچهی قم میشود
وقتِ شرعی، لطف کن از پیش مسجد رد نشو
موجبات سستیِ ایمان مردم میشود
وسوسه یعنی تو ! شالیزار هم یعنی بهشت
بیخودی آدم دچار سیب و گندم می شود...
به تو میگم که نشو دیوونه ای دل
به تو میگم که نگیر بهونه ای دل
من دیگه بچه نمی شم
دیگه بازیچه نمی شم
به تو میگم عاشقی ثمر نداره
واسه تو جز غم و درد سر نداره
من دیگه بچه نمیشم
دیگه بازیچه نمیشم
عقلم زیر پا گذاشتی رفتی
تو منو مبتلا گذاشتی رفتی
به غم زمونه ای دل
منو واگذاشتی ای دل
به خدا منو رسوا کردی ای دل
همه جا مشتمو وا کردی ای دل
هرجا رفتی پاگذاشتی
فتنه برپا کردی ای دل
می دونم تو دیگه عاقل نمی شی
تو دیگه برای من دل نمی شی
من دیگه بچه نمی شم
دیگه بازیچه نمی شم
دوست دارم جستجو در جنگل موی تـو را
از خدا چیزی نمی خواهم به جز بوی تو را
دختر زیبای جنگل های آرام شمال !
از کجا آورده دست باد گیسوی تو را ؟
آستینت را که بـالا داده بودی دیـده انـد
خلق ،رد بوسه ی من روی بازوی تو را
چشم هایت را مراقب باش ، می ترسم سگان
عــاقبت در آتش اندازند آهوی تو را
کاش جای زندگی کردن در آغوشت ، خدا
قسمتم می کرد مردن روی زانوی تو را