ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم
نبود بر سر آتش میسرم که نجوشم
به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم
شمایل تو بدیدم نه صبر ماند و نه هوشم
حکایتی ز دهانت به گوش جان من آمد
دگر نصیحت مردم حکایتست به گوشم
مگر تو روی بپوشی و فتنه بازنشانی
که من قرار ندارم که دیده از تو بپوشم
من رمیده دل آن به که در سماع نیایم
که گر به پای درآیم به دربرند به دوشم
بیا به صلح من امروز در کنار من امشب
که دیده خواب نکردست از انتظار تو دوشم
مرا به هیچ بدادی و من هنوز بر آنم
که از وجود تو مویی به عالمی نفروشم
به زخم خورده حکایت کنم ز دست جراحت
که تندرست ملامت کند چو من بخروشم
مرا مگوی که سعدی طریق عشق رها کن
سخن چه فایده گفتن چو پند میننیوشم
به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل
و گر مراد نیابم به قدر وسع بکوشم
محمدحسین نظیری نیشابوری شاعر قرن یازدهم هجری
- درگذشت: ۱۰۲۱ه. ق/۱۶۱۲م،
- از شاعران مؤلف و صاحب سبک تاریخ شعر پارسی بهشمار میرود که بر جریانات شعری معاصر و بعد از خود تأثیری عمیق نهاد.
او خالق این بیت بسیار معروف است که به صورت ضربالمثل درآمده:
درس ادیب اگر بود زمزمهٔ محبتی
جمعه به مکتب آورد طفل گریزپای را
محتویات:
۱ زندگی
۲ میراث و جایگاه او
۳ نمونه اشعار
۴ منابع
۵ پانویس
زندگی:
محمدحسین نظیری نیشابوری، در نیمهٔ دوم قرن دهم هجری در نیشابور متولد شد. وی پس از گذراندن تحصیلات، به شاعری روی آورد و برای آزمودن طبع، به کاشان که از مراکز مهم شعر پارسی در آن روزگار و محل تجمع شاعران سبک وقوع بود روی آورد و در چند مجلس طرح شعر بر شاعران معتبر سبک وقوع پیروز شد و سپس عازم هند گردید. همزمان با حکومت سلاطین صفوی در ایران که به سبب اولویتهای سیاسی و نظامی، به شعر غیرایدئولوژیک توجه چندانی نداشتند، سلاطین گورکانی هند در شبه قارهٔ هند به حمایت گسترده از علم و ادب و هنر ایرانی پرداخته بودند و دربار آنان و دربارهای محلی امرایشان، مرکز تجمع بیشترین تعداد دانشمندان، صنعتگران، هنرمندان و ادب پیشگان ایرانی و ایرانی مآب شده بود. نظیری نیز با پیوستن به دربار جهانگیر (حکومت:۱۰۱۴-۱۰۳۷ه. ق/۱۶۰۵-۱۶۲۷م) امپراتور گورکانی هند و سپس بارگاه سپهسالار او خانخانان به ثروتی افسانهای دست یافت و مهمترین شاهکارهایش را در سالهای اقامت در هند آفرید تا آنکه به سال ۱۰۲۱ هـ. ق در شهر آگره در اوج ثروت، شهرت، حرمت و محبوبیت درگذشت.
میراث و جایگاه :
از نظیری نیشابوری دیوانی مشتمل بر انواع گوناگون شعر بر جا مانده که همه در حد کمالند و به استناد این اشعار متنوع، میتوان نظیری را از شاعران جامع در ادب پارسی و از آخرین بقایای چنین شاعرانی دانست. وی در انواع و قالبهای گوناگون شعر، استاد بود،اما برتری انحصاری او که مورد توجه شاعران دیگر بود، در غزل تجلی یافته و با توجه به همین غزلیات است که برخی منتقدان و از جمله شبلی نعمانی او را از انبیای شعر پارسی دانستهاند و شاعرانی چون صائب تبریزی مقام خود را فروتر از نظیری دانستهاند. شگرد انحصاری نظیری در غزل، ارائهٔ تصویری مفاهیم انتزاعی و مخصوصاً عواطف و احساسات بشری است و چون جوهرهٔ غزل نیز همین احساسات و عواطف است، غزل نظیری، بدل به روایت ملموس و آشنای ملتهبترین و نازکترین عواطف و احساسات گردیده به گونهای که خوانندگان، بهسرعت و در سرحد شدت، با دنیای عواطف گرم و تپندهٔ نظیری پیوند میخورند.
برتریهای فنی غزل نظیری، ثروت او که خود نتیجهٔ برتریهای شعر وی است و نیز محبوبیت شخصی نظیری موجب تقلید وسیع شاعران معاصر و مابعد نظیری از غزلیات وی شد به گونهای که نظیری را بدل به شاعری با تأثیر عمیق بر شعر پارسی معاصر و مابعد خود ساخت و حتی آنچه امروز جریان بازگشت ادبی خوانده میشود و عکسالعمل شعر پارسی داخل ایران در برابر افراطگریهای اواخر سبک هندی بود، چیزی نیست جز بازگشت به شگردهای غزل نظیری نیشابوری و تعدادی دیگر از شاعران قرنهای دهم و یازدهم هجری، هرچند که به رغم موفقیت غزلهای نظیری، نمونههای تقلیدشده از او در دوران بازگشت ادبی، به سبب فقدان اصالت، چندان موفق از آب در نیامد.
نمونه اشعار:
یادت به خیر باد که در گریه های گرم
شوقی که از خودم برهانی نهاده ای
ارزان مکن کرشمه ی خوبی که در دلم
ذوقی که بیش از آن نتوانی نهاده ای
*****************
فلک مزدور ایمای تو باشد
نوازد هر که را رای تو باشد
شود مجروح مغز استخوانم
سر خاری چو در پای تو باشد
نیازارم ز خود هرگز دلی را
که میترسم در او جای تو باشد
حریفی کز خرد بازیچه سازد
نگاه کارفرمای تو باشد
دو عالم نقد جان در دست دارند
به بازاری که سودای تو باشد
گل صد رنگ میروید از آن خاک
که دُردی نوش صهبای تو باشد
کدورت نیست کاخ سینهای را
که راهش بر تماشای تو باشد
نهایت نیست طومار دلی را
که عنوانش تمنای تو باشد...
*******************
چه خوش است از دو یکدل سر حرف باز کردن
سخن گذشته گفتن گلهی دراز کردن
نه چنان گرفتهای جا به میان جان شیرین
که توان تو را و جان را ز هم امتیاز کردن
منابع:
آتشکدهی آذر (۷۳۸ -۷۱۱/ ۲)
ایضاحالمکنون (۵۳۴/ ۱)
حماسهسرایی در ایران (۳۵۷)
تاریخ ادبیات ایران، براون (۱۶۸/ ۴)
تاریخ ادبیات در ایران (۹۱۶ -۸۹۷/ ۵)
تاریخ نظم و نثر (۴۲۹)
تذکرهی روز روشن (۸۴۱ -۸۳۷)
تذکرهی میخانه (۸۰۰ -۷۸۵)
دایرةالمعارف فارسی (۳۰۴۱ -۳۰۴۰/ ۲)
الذریعه (۱۲۱۳/ ۹)
ریاضالعارفین (۲۳۷ -۲۳۶)،
ریحانه (۲۱۷ -۲۱۶/ ۶)،
سرو آزاد (۲۶ -۲۴)،
فرهنگ ادبیات فارسی (۵۱۵ -۵۱۴)،
سخنوران (۹۴۶ -۹۴۵)،
کاروان هند (۱۴۵۶ -۱۴۴۹/ ۲)
کلمات الشعراء (۱۷۹)،
گنج سخن (۷۶ -۶۴/ ۳)،
لغتنامه (ذیل/ نظیری نیشابوری)،
مجمعالخواص (۲۲۰ -۲۱۹)،
پانویس:
آن روزها، مقالهٔ نظیری نیشابوری، فیروزهٔ سبز غزل فارسی
ویژگی اشعار نظیری نیشابوری:
از نظیری نیشابوری دیوانی مشتمل بر انواع گوناگون شعر بر جا مانده که همه در حد کمالند و به استناد این اشعار متنوع ، میتوان نظیری نیشابوری را از شاعران جامع در ادب پارسی و از آخرین بقایای چنین شاعرانی دانست . نظیری نیشابوری در انواع و قالبهای گوناگون شعر ، استاد بود اما برتری انحصاری نظیری نیشابوری که مورد توجه شاعران دیگر بود ، در غزل تجلی یافته و با توجه به همین غزلیات است که برخی منتقدان و از جمله شبلی نعمانی نظیری نیشابوری را از انبیای شعر پارسی دانستهاند و شاعرانی چون صائب تبریزی مقام خود را فروتر از نظیری نیشابوری دانستهاند . شگرد انحصاری نظیری نیشابوری در غزل ، ارائهٔ تصویری مفاهیم انتزاعی و مخصوصاً عواطف و احساسات بشری است و چون جوهرهٔ غزل نیز همین احساسات و عواطف است ، غزل نظیری نیشابوری ، بدل به روایت ملموس و آشنای ملتهبترین و نازکترین عواطف و احساسات گردیده به گونهای که خوانندگان ، بهسرعت و در سرحد شدت ، با دنیای عواطف گرم و تپندهٔ نظیری نیشابوری پیوند میخورند .
تقلید شاعران از غزل های نظیری نیشابوری:
برتریهای فنی غزل نظیری نیشابوری ، و محبوبیت شخصی نظیری نیشابوری موجب تقلید وسیع شاعران معاصر و مابعد نظیری از غزلیات وی شد به گونهای که نظیری نیشابوری را بدل به شاعری با تأثیر عمیق بر شعر پارسی معاصر و مابعد خود ساخت و حتی آنچه امروز جریان بازگشت ادبی خوانده میشود و عکسالعمل شعر پارسی داخل ایران در برابر افراطگریهای اواخر سبک هندی بود ، چیزی نیست جز بازگشت به شگردهای غزل نظیری نیشابوری و تعدادی دیگر از شاعران قرنهای دهم و یازدهم هجری ، هرچند که به رغم موفقیت غزلهای نظیری نیشابوری ، نمونههای تقلیدشده از او در دوران بازگشت ادبی ، به سبب فقدان اصالت ، چندان موفق از آب در نیامد .
روزگاری که رخت قبلهٔ جان بود مرا
روی دل تافته از هر دو جهان بود مرا
چند روزی که به سودای تو جان میدادم
حاصل از زندگی خویش همان بود مرا
یادباد آن که به خلوتگه وصلت شب و روز
دل سرا پردهٔ صد راز نهان بود مرا
یادباد آن که چو آغاز سخن میکردی
با تو صد زمزمه در زیر زبان بود مرا
یاد باد آن که چو میشد سرت از باده گران
دوش منت کش آن بار گران بود مرا
یاد باد آن که به بالین تو شبهای دراز
پاسبان مردم چشم نگران بود مرا
یاد باد آن که دمی گر ز درت میرفتم
محتشم پیش سگان تو ضمان بود مرا
ساقیا بده جامی، زان شراب روحانی
تا دمی برآسایم زین حجاب جسمانی
بهر امتحان ای دوست، گر طلب کنی جان را
آن چنان برافشانم، کز طلب خجل مانی
بیوفا نگار من، میکند به کار من
خندههای زیر لب، عشوههای پنهانی
دین و دل به یک دیدن، باختیم و خرسندیم
در قمار عشق ای دل، کی بود پشیمانی؟
ما ز دوست غیر از دوست، مقصدی نمیخواهیم
حور و جنت ای زاهد! بر تو باد ارزانی
رسم و عادت رندیست، از رسوم بگذشتن
آستین این ژنده، میکند گریبانی
زاهدی به میخانه، سرخ روز میدیدم
گفتمش: مبارک باد بر تو این مسلمانی
زلف و کاکل او را چون به یاد میآرم
مینهم پریشانی بر سر پریشانی
خانهٔ دل ما را از کرم، عمارت کن
پیش از آنکه این خانه رو نهد به ویرانی
ما سیه گلیمان را جز بلا نمیشاید
بر دل بهائی نه هر بلا که بتوانی
تنها نیایی با خودت مهمان بیاور
«حافظ به سعیِ سایه» با قرآن بیاور
این واژه ها این لفظ ها معنا ندارند
بانو برای شعرهایم ، جان بیاور
تا این که رنگ عاشقی بر دل بپاشد
با دستِ خود ابری پر از باران بیاور
از التهاب لحظه های عاشقانه
تب کرده ام ، با بوسه ات درمان بیاور
آغوش وا کُن ، حلقه کن دستان خود را
آزادی ام را حبس کن، زندان بیاور
بگذار موهایت به دست باد باشد
آرامشِ آبستنِ طوفان بیاور !
شاعر میان واژه هایش عشق دارد
دیوان حافظ را ببین ایمان بیاور ...
یادت به خیر باد که در گریه های گرم
شوقی که از خودم برهانی نهاده ای
ارزان مکن کرشمه ی خوبی که در دلم
ذوقی که بیش از آن نتوانی نهاده ای
***
فلک مزدور ایمای تو باشد
نوازد هر که را رای تو باشد
شود مجروح مغز استخوانم
سر خاری چو در پای تو باشد
نیازارم ز خود هرگز دلی را
که می ترسم در او جای تو باشد
حریفی کز خرد بازیچه سازد
نگاه کارفرمای تو باشد
دو عالم نقد جان در دست دارند
به بازاری که سودای تو باشد
گل صد رنگ می روید از آن خاک
که دُردی نوش صهبای تو باشد
کدورت نیست کاخ سینه ای را
که راهش بر تماشای تو باشد
نهایت نیست طومار دلی را
که عنوانش تمنای تو باشد ...
***
چه خوش است از دو یکدل سر حرف باز کردن
سخن گذشته گفتن گله ی دراز کردن
نه چنان گرفته ای جا به میان جان شیرین
که توان تو را و جان را ز هم امتیاز کردن
نگاهم که کردی دلم پر گرفت
دلم غربت زنگ آخر گرفت
نگاهم که کردی سکوتم شکست
درون دلم عشق گویی نشست
نگاهم که کردی زمان صبر کرد
دل آسمان را پر از ابر کرد
و بعد از نگاه تو باران گرفت
و عشقی درون تنم جان گرفت
نگاهم کن و باز با من بمان
تو حرف دل بی کسم را بخوان
نگاهم کن ای زندگی بخش من
و با قلبم از عشق حرفی بزن
نگاهم که کردی دلم پر گرفت
دلم غربت زنگ آخر گرفت
نگاهم که کردی سکوتم شکست
درون دلم عشق گویی نشست
نگاهم که کردی زمان صبر کرد
دل آسمان را پر از ابر کرد
و بعد از نگاه تو باران گرفت
و عشقی درون تنم جان گرفت
نگاهم کن و باز با من بمان
تو حرف دل بی کسم را بخوان
نگاهم کن ای زندگی بخش من
و با قلبم از عشق حرفی بزن