ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
ای که می پرسی نشان عشق چیست ؟
عشق چیزی جز ظهور مهر نیست
عشق یعنی مشکلی اسان کنی
دردی از در مانده ای درمان کنی
در میان این همه غوغا و شر
عشق یعنی کاهش رنج بشر
عشق یعنی گل به جای خار باش
پل به جای این همه دیوار باش
عشق یعنی تشنه ای خود نیز اگر
واگذاری اب را ، بر تشنه تر
عشق یعنی دشت گل کاری شده
در کویری چشمه ای جاری شده
عشق یعنی ترش را شیرین کنی
عشق یعنی نیش را نوشین کنی
هر کجا عشق اید و ساکن شود
هر چه نا ممکن بود ، ممکن شود
عشق یعنی شور هستی در کلام
عشق یعنی شعر مستی جاودان
محرم ماه عزای حسینی، تسلیت باد...
از زمین تا آسمان آه است می دانی چرا؟
یک قیامت گریه در راه است می دانی چرا؟
بر سر هر نیزه خورشیدی ست یک ماه تمام
بر سر هر نیزه یک ماه است می دانی چرا؟
اشهد ان لا...شهادت اشهد ان لا ...شهید
محشر الله الله است می دانی چرا؟
یک بغل باران الله الصمد آورده ام
نوبهار قل هوالله است می دانی چرا؟
راه عقل ازآن طرف راه جنون از این طرف
راه اگر راه است این راه است می دانی چرا؟
از رگ گردن بیا بگذر که او نزدیک توست
فرصت دیدار کوتاه است می دانی چرا؟
از کجا معلوم شاید ناگهانت برگزید
انتخاب عشق ناگاه است می دانی چرا؟
از محرم دم به دم هر چند ماتم می چکد
باز اما بهترین ماه است می دانی چرا؟
در بند دلی سوخته و تیره و تارم
غمگین تر از آهنگ غم آلود سه تارم
پژمرده ازین سردی دلگیر زمستان
عمریست که در حسرت یک لحظه بهارم
صیاد دلم بودی و من چشم به راهم
شاید که شبی باز بیایی به شکارم
اما سخن از درد روا نیست عزیزم
وقتی که تو باشی همه دار و ندارم
اندوه من اینست که در دفتر شعرم
یک بیت به زیبایی چشم تو ندارم
پدر ابتدای گم شدنم بود
که کوچه های بن بست را
کاج نمی نشست
و کودکانِ دلتنگ
لجِ شب های باران را
آوازهای مست می خواندند
بهانه ی اول
سکوت بود و تبسم
و برج های عاج
که آشفته ی خواب هایم شد
بهانه ی دوم
صدای ریزش و
آب سایه های پریدن
که پر شکنِ عشقِ بی گمانم بود
*
مادر اما
مسیرِ جستجوی آب بود
که مهربانیِ دیوار باغ ندارد
و آوازِ هر چه عبور
بر گلوی مسافری سنگ می شود
که بغض را
از آبرنگِ نقاشیِ پرنده
پر کرده است
*
بهانه ی اکنون
دستی که پرتاب می شود
با حلقه ای
به مساحتِ دو خوشه ی گندم
تا بر سطح عبور
گلویی تر نکنیم
از فریب
از سیب...
تا کنون دیوانه وار اسم کسی بوسیده ای؟
نیمه شب در آینه با خنده اش خندیده ای ؟
چشم بر در ،خنده بر لب،اشک هم در دیدگان
سال ها با یاد او، با ساز او رقصیده ای؟
راستی پیش آمده با ترس از دست دادنش
همچو طفلی از نبود مادرش ترسیده ای؟
اولین دیدار مانده خاطرت یک روز خوب
باز هر هفته به یادش در سماع چرخیده ای؟
با خیال اولین دیدار او عصری قشنگ
صبح ها با فکر آن عصرقشنگ بالیده ای؟
من نمی دانم چنان لیلای مجنون کش شدی
حال او را از هوا از آینه ،باد صبا پرسیده ای؟
جریمه کرده ای مرا؟ بی تو نفس نمی کشم!
تَرکه بزن!جریمه کُن! پا ز تو پس نمی کشم
هرچه پِیِ تو می دوم باز به "بی تو " می رسم
کوه به کوه می رسد باز به تو نمی رسم
راهِ مرا اشاره شو من به کجا رسیده ام؟
هرچه دویده ام تو را خسته شدم ، ندیده ام
دامن خسته ام پُر از گرد تمام جاده ها
زیر نگاه تشنه گمشده ها، پیاده ها...
باز به یک هوای خود رخت مرا تکان بده
بین هزار آشنا سمت مرا نشان بده
سنگ نباش و خط بزن قصه باطل مرا
ترکه بزن جریمه کن ترک نکن دل مرا...
هر کجا جامی ز عشق آمد،بدستت نوش کن
هــر که می گوید سخن از مهــربانی گوش کن
قلـب عاشق بوستان پُـر گُل و پُر آرزوســت
تا توانی گرد این گلشن بگرد و بوش کن
بی تعلق از مسیر زندگی باید گذشت
از می آزادگی جان و دلت مدهوش کن
عشق در دامن هستی روح و جان زندگیست
دل اگر داری دلت را عاشق پر جوش کن...
زندگی لیلاست این معشوقه را از خود بساز
شادی و شور و شر و بار غمش بر دوش کن...