ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
زیر باران شده ام خیس بگو صبر کنم یا بروم؟
سایه ات چتر سرم نیست بگو صبر کنم یا بروم؟
سینه ام می تپد از وحشت دیر آمدنت
من مجال دگرم نیست بگو صبر کنم یابروم؟
چشم در راه تو خشکیدو نمی آیی تو
شده این باور تندیس بگو صبر کنم یا بروم؟
غرقه در حسرت دیدار بمانم یا نه!
دیگر این شرم روا نیست!بگو صبر کنم یا بروم؟
گور وحشت دگر این بار مرا خوانده به کام!
چاره ام نیست نیایی،بگوصبر کنم یا بروم؟
دیگر از جان شده ام سیر ببین من رفتم
دم آخر چه کنم؟ صبر کنم یا بروم؟
هر کجا جامی ز عشق آمد بدستت نوش کن
هــر که می گوید سخن از مهــربانی گوش کن
قلـب عاشق بوستان پُـر گُل و پُر آرزوســت.
تا توانی گرد این گلشن بگرد و بوش کن
بی تعلق از مسیر زندگی باید گذشت
از می آزادگی جان و دلت مدهوش کن
عشق در دامن هستی روح و جان زندگیست
دل اگر داری دلت را عاشق پر جوش کن
زندگی لیلاست این معشوقه را از خود بساز
شادی و شور و شر و بار غمش بر دوش کن...
دل من مست دلت بود،تو بد فهمیدی
عاشق حرف دلت بود، تو بد فهمیدی
دل من اهل وفا بود، توبد فهمیدی
خالی از رنگ وریا بود، تو بد فهمیدی
دل من محرم اسرار دلت بود، تو بد فهمیدی
مرهم زخم دلت بود،تو بد فهمیدی
کاش می شد که بفهمی دل من عاشق توست
خواب خوش بودی و افسوس تو بد فهمیدی!...
گاهی نفسی هست٬ ولی هم نفسی نیست
درهرنفست هم نفست هیچ کسی نیست
آنقدرغریبی که دراین شهر درندشت
دنیای تو اندازه ی کنج قفسی نیست
باید که هوایی به سرت داشته باشی
درقلب زمستانی ات امّا هوسی نیست
تلخ است که راضی شده باشی به دغل ها
شیرین شده باشی و ببینی مگسی نیست
تنهایی ات آنقدر بزرگ است که پیشش
خوشبختی ات اندازه ی حجمِ عدسی نیست
کبریت بکش روی خودت شاعر بدبخت!
فریاد بزن! داد بزن! دادرسی نیست
لعنت به توکه هرنفست مژده ی درد است
گاهی نفسی هست٬ ولی هم نفسی نیست...
چه کنم با دل خود؛با تو بمانم یا نه
با صدای غزلم از تو بخوانم یا نه
گفته اند قصه ی هر عشق جدایی و غم است
چه کنم این غم تو قصه بدانم یا نه
در نبود تو اگر؛شخص غریبی آمد
من به امید تو از خویش برانم یا نه
مانده ام بار دگر باز شوی همدم من
می دهی باز به انگشت نشانم یا نه
یک قدم پیش و یکی پس به جنونم آری
می کنی در طلب بوسه کمانم یا نه
وقت دلتنگی و ماتم؛ بغلم می آیی
می شوی مونس تنهایی جانم یا نه
یک معما شدی از بس که عجیبی؛ تو بگو
چه کنم با دل خود؛ با تو بمانم یا نه؟...
مثل گیسویی که باد آن را پریشان میکند
هر دلی را روزگاری عشق ویران میکند
ناگهان میآید و در سینه میلرزد دلت
هرچه جز یاد مرا با خاک یکسان میکند
اشک میداند غم افتادهای مثل مرا
چشم تو از این خیانتها فراوان میکند
با من از این هم دلت بیاعتناتر خواست، باش!
موج را برخورد صخره کی پشیمان میکند؟
مثل مادر عاشق از روز ازل حسرتکش است
هرکسی او را به زخمی تازه مهمان میکند
عاشقان در زندگی دنبال مرهم نیستند
درد بیدرمانشان را مرگ درمان میکند
میلاد پیامبر گرامی تبریک و تهنیت باد...
فرشته بوسه زده بارگاه ایزدی ات را
بهشت خیمه زده ، پرنیان سرمدی ات را
چقدر هودج سیمین،گسیل گشته به پایت
که سر به سجده گذارند،ملک امجدی ات را
تو کیستی که قلم با هزار جلوه نوشته
بر آیه های مقدس ،حروف ابجدی ات را
تو کیستی که زبان باز کرده ماهی دریا:
به حسن مرتبت و خلق خوش ، زبان زدی ات را
تو کیستی که قسم یاد کرده ریگ بیابان
که انعکاس دهد ساحت زبر جدی ات را
نشسته ماه شب چارده که سیر ببیند
حلول احمدی ات، حله ی محمدی ات را
خدا تمامیت قدر را فقط به تو بخشید
که آشکار کند خلقت مجردی ات را