ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
ذهن را درگیر با عشقی مجازی کرد و رفت
با دل آشفته ی من، خوب بازی کرد و رفت
با صدای ناز و با چشمان دریایی خود
با نقابی دلنشین، اوصحنه سازی کرد و رفت
من هم آوای نگاهش می پریدم در پی اش
چون قناری در نگاهم لانه سازی کرد و رفت
می سرودم در غزل از چشم زیبایش ولی
با سه تار گیسوانش تک نوازی کرد و رفت
او غزالی خوش خَرام و من به دنبالش غزل
هم ردیف این غزل شد، یکّه تازی کرد و رفت
من چو شعری تب گرفته از تبش تب کرده ام
در خیال شاعری شاعر نوازی کرد و رفت
آه! ای ابر بهاری مویه کن
روح تبدار مرا پاشویه کن
این گران باری که بر دل می برم
هم تو می دانی چه مشکل می برم
هستی ام در پای آن سرمست رفت
آه ای یاران دلم از دست رفت
انتهای هرچه رسوایی منم
عاشق شب های تنهایی منم
بارهابا لاله صحبت کرده ام
بارها با ماه خلوت کرده ام
ای لبت انگور یاقوتی و چشمانت عسل
جنس گیسویت قصیده رنگ ابرویت غزل
چشم و ابروی تو هندی پیکرت رومی تراش
قد و بالای تو کار صنعت بین الملل
مانده ام با این همه خوبی چرا جا مانده ای
از صفوف حوریان جنت از روز ازل؟
شرح فال حافظ و شاخه نبات خواجه ای
یا کلام دلنشین حضرت شیخ اجل؟
من همان ساده جوان شاعر بی مایه ام
عاشق شعر و حدیث و آیه و ضرب المثل
بهر وصلت فالی از حافظ گرفتم ناگهان
آمد از گلدسته ها حی علی خیرالعمل
قلب بی آلایشم از عشق رویت ریش ریش
چون بیابانی که نقاشی شده با صد گسل
برگ برگ دفترم را چون به بویت آشناست
جای آغوش تو هر شب می فشارم در بغل
عمریست که می گردم میخانه به میخانه
تا با تو زنم یکدم پیمانه به پیمانه
آتش زده بر جانم نارِ غمِ هجرانت
می سوزم و می گردم کاشانه به کاشانه
اندر طلب کویت گَردم منِ دلخسته
آواره دگر گشتم ویرانه به ویرانه
بگشا درِ میخانه بر رویِ همه مستان
می از لبِ لعلت دِه مستانه به مستانه
چشمم شده مَخمور آن نرگس جادویت
دیگر چه تمنایی بر ساغر و پیمانه
افتاده دلِ مستم در پیچ و خَمِ زلفت
بستی به سرِ زلفت دیوانه به دیوانه
گر تیر زنی، درزن ور جام بلا، درکش
منّت کِشم از تیرت مردانه به مردانه
با گردش چشمانت دیوانه شود جمعی
راهیّ خرابات است فرزانه به فرزانه
آیا بوَد ای جانا بینم رُخِ نیکویت
یا این همه سوزِ دل افسانه به افسانه
بازآی و بیا لطفی جانا تو دِلستان را
تا کی زِ پِیت گردد این خانه و آن خانه
بار دیگر ملک قلبم را به نامت می کنم
چون تو باشی یار من دنیا به کامت می کنم
دختر عصیان گر ایران زمین نام من است
با کمی ناز و ادا یکباره رامت می کنم
در تمام شعر من ورد زبان نام شماست
من که با این مطلعم آخر به دامت می کنم
میز کنج کافه را بار دگر تزیین کنم
بعد آن با جام می دعوت به شامت می کنم
آن کلاه قرمزم را باگلی نیلوفری
روی مویم می زنم با خنده خامت می کنم
تیر آخر می زنم بر کنج قلبت مرد من
چشمکی هم می زنی من هم سلامت می کنم
در آستانه ی فصلی به نام دلتنگی
عبور می کنم از ازدحام دلتنگی
بیا تا بسرایم برایت از ته دل
فرازی از غزل ناتمام دلتنگی
تصدق سر آن چهره گشاده ی تو
اگر که عالم من شد به کام دلتنگی
نگو که همسفر غصه ها چرا شده ام
که همدم اند لب من و جام دلتنگی
تمام عمر صبورانه جستجو کردم
نبود جای خوشی در مرام دلتنگی
خدا کند که نیفتد گذار بودن تو
شبی ، دمی ، نفسی هم به دام دلتنگی
تو در سپیده ی فردا به یاد من هم باش
که آفتاب من آمد به بام دلتنگی !
ای عاشقان ، ای عاشقان ، جان می رسد ، جان می رسد
مهری درخشان می دمد ، ماهی فروزان می رسد
آید نوای کاروان ، بر گوش جهان کان دل ستان
تا دل ستاند زین و آن ، اینک شتابان می رسد
رخسار ماهش را ببین ، زلف سیاهش را ببین
برق نگاهش را ببین ، یوسف به کنعان می رسد
ساقی ببخشا جام را ، از باده پر کن کام را
گو باز این پیغام را ، پیمانه گردان می رسد
رونق فزای باغ ها ، لطف و صفای راغ ها
بر قلب عاشق ، داغ ها ، زیبا گلستان می رسد
بر درگهش کن بندگی ، خواهی اگر پایندگی
کان رهنمای زندگی ، و آن مهد عرفان می رسد
مهر سحر ، ماه صفا ، بحر گهر ، گنج وفا
آیینه یزدانما ، خورشید ایمان می رسد
یار موافق می رسد ، دلدار صادق می رسد
قرآن ناطق می رسد ، محبوب یزدان می رسد
کاخ وفا ، قائم از او ، مهر و صفا دائم از او
غرق طرب ، صائم، از او ، جان می رسد جان می رسد