-
در آتش تو زاده شد ققنوس شعر من..."محمدعلی بهمنی"
یکشنبه 23 مهر 1396 16:13
در دیگران می جویی ام اما بدان ای دوست این سان نمی یابی ز من حتی نشان ای دوست من در تو گشتم مرا در خود صدا می زن تا پاسخم را بشنوی پژواک سان ای دوست در آتش تو زاده شد ققنوس شعر من سردی مکن با این چنین آتش به جان ای دوست گفتی بخوان خواندم اگر چه گوش نسپردی حالا لالم خواستی پس خود بخوان ای دوست من قانعم آن بخت جاویدان...
-
غزل شمارهٔ ۲۱۱ - حافظ
یکشنبه 23 مهر 1396 15:42
دوش میآمد و رخساره برافروخته بود تا کجا باز دل غمزدهای سوخته بود رسم عاشق کشی و شیوه شهرآشوبی جامهای بود که بر قامت او دوخته بود جان عشاق سپند رخ خود میدانست و آتش چهره بدین کار برافروخته بود گر چه میگفت که زارت بکشم میدیدم که نهانش نظری با من دلسوخته بود کفر زلفش ره دین میزد و آن سنگین دل در پی اش مشعلی از...
-
تکه ۹..."سعدی"
شنبه 22 مهر 1396 02:08
ما ترک سر بگفتیم، تا دردسر نباشد غیر از خیال جانان، در جان و سر نباشد در روی هر سپیدی، خالی سیاه دیدم بالاتر از سیاهی، رنگی دگر نباشد رنگ قبول مردان، سبز و سفید باشد نقش خیال رویش، در هر پسر نباشد چشم وصال بینان، چشمی ست بر هدایت سری که باشد او را، در هر بصر نباش در خشک و تر بگشتم، مثلت دگر ندیدم مثل تو خوبرویی، در...
-
آه آتشناک..."رهی معیری"
شنبه 22 مهر 1396 01:37
چون شمع نیمه جان به هوای تو سوختیم با گریه ساختیم و به پای توسوختیم اشکی که ریختیم به یاد تو ریختیم عمری که سوختیم برای تو سوختیم پروانه سوخت یک شب و آسود جان او ما عمر ها ز داغ جفای تو سوختیم دیشب که یار انجمن افروز غیر بود ای شمع تا سپیده به جای تو سوختیم کوتاه کن حکایت شب های غم رهی کز برق آه و سوز نوای تو سوختیم...
-
آشنایت نیستم..."فاضل نظری"
شنبه 22 مهر 1396 01:16
از سخن چینان شنیدم آشنایت نیستم خاطراتت را بیاور تا بگویم کیستم سیلی هم صحبتی از موج خوردن سخت نیست صخره ام هر قدر بی مهری کنی می ایستم تا نگویی اشک های شمع ازکم طاقتی است در خودم آتش به پا کردم ولی نگریستم چون شکست آینه، حیرت صد برابر می شود بی سبب خود را شکستم تا بیننم کیستم زندگی در برزخ وصل و جدایی ساده نیست کاش...
-
من اما عاشقت ماندم... "حسین آهنی"
جمعه 21 مهر 1396 00:25
بزن پلکی به هم گاهی ببین من زنده ام یا نه؟ شکستی قاب چشمم را ببین جان کنده ام یا نه؟ نشسته روی این میز و عذابم را نمی بینی تو را تا اوج این قصه خودم آورده ام یا نه؟ به این لبخند زیبای تو معصومانه می خندم خبر داری تو از آه پس از هر خنده ام یا نه؟ قلم را دست می گیرم، خجالت می کشم از تو تو می فهمی که از عطر تنت آکنده ام...
-
غزل شمارهٔ ۱۷۷..."حافظ"
پنجشنبه 20 مهر 1396 03:17
روز حافظ، عصاره غزل پارسی بر عاشقان غزل فرخنده باد... نه هر که چهره برافروخت دلبری داند نه هر که آینه سازد سکندری داند نه هر که طرف کله کج نهاد و تند نشست کلاه داری و آیین سروری داند تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن که دوست خود روش بنده پروری داند غلام همت آن رند عافیت سوزم که در گداصفتی کیمیاگری داند وفا و عهد نکو...
-
دل پیش کسی باشد و وصلش نتوانی..."سیدتقی سیدی"
پنجشنبه 20 مهر 1396 03:07
دل پیش کسی باشد و وصلش نتوانی لعنت به من و زندگی و عشق و جوانی تا پیش تو آورد مرا بعد تو را برد قلبم شده بازیچه ی دنیای روانی باید چه کنم با غم و تنهایی و دوری وقتی همه دادند به هم دست تبانی در چشم همه روی لبم خنده نشاندم در حال فرو خوردن بغضی سرطانی آیا شده از شدت دلتنگی و غصه هی بغض کنی،گریه کنی،شعر بخوانی ؟ دلتنگ...
-
مثل زمانی که نیستی..."غلامرضا طریقی"
پنجشنبه 20 مهر 1396 02:47
حالم بد است مثل زمانی که نیستی دردا که تو همیشه همانی که نیستی وقتی که مانده ای نگرانی که مانده ای وقتی که نیستی نگرانی که نیستی عاشق که می شوی نگران خودت نباش عشق آنچه هستی است نه آنی که نیستی با عشق هر کجا بروی حیّ و حاضری در بند این خیال نمانی که نیستی تا چند من غزل بنویسم که هستی و تو با دلی گرفته بخوانی که نیستی...
-
پیشکش به استاد محمدرضا شفیعی کدکنی ..."جویا معروفی"
چهارشنبه 19 مهر 1396 10:25
پیدایی اما من تو را از دور میبینم از دور یک اسطورهی رنجور میبینم اسطورهای اما به دل نزدیک، از این رو چشمِ فلک را از حسادت کور میبینم یک جرعه ... نه، یک استکان نه ...، جام را پر کن در شعرت اقیانوسی از انگور میبینم هر شب تو را در خواب با پرچینی از رویا در کوچه باغِ سبزِ نیشابور میبینم گنجینهای از دانش و اخلاق و...
-
کاش هرگز تو را نمی دیدم...“ اهورا فروزان”
سهشنبه 18 مهر 1396 03:17
کاش هرگز تورا نمی دیدم این جهان بی بهانه هم غم داشت زندگی بی تو هم مرا می کشت این جهنم فقط تورا کم داشت ... نیمه شب شد، هنوز بیدارم تا تو را در خودم مچاله کنم به خدایی که نیست زخمی را ... که به قلبم زدی حواله کنم قبل تو، من پرنده ای بودم آسمان می چکید از بالم ... بعد تو، آرزوی کوچکی ام : " کاش چیزی بپرسد از حالم...
-
ای مهربان تر از برگ..." شفیعی کدکنی"
سهشنبه 18 مهر 1396 01:39
ای مهربان تر از برگ در بوسه های باران بیداری ستاره در چشم جویباران آیینه ی نگاهت پیوند صبح و ساحل لبخند گاه گاهت صبح ستاره باران بازا که در هوایت خاموشی جنونم فریاد ها برانگیخت از سنگ کوه ساران ای جویبار جاری ! زین سایه برگ مگریز کاین گونه فرصت از کف دادند بی شماران گفتی : به روزگاران مهری نشسته گفتم بیرون نمی توان...
-
بیم از خزان نبود اگر... “یاسر قنبرلو”
یکشنبه 16 مهر 1396 00:25
بیم از خزان نبود اگر، مثل ِ ابر بهار گریه نمیکردیم عقلی اگر نبود به سر، اکنون دیوانه وار گریه نمیکردیم ابری شدیم و دود شدیم آخر تا قطره قطره رود شدیم آخر این رود اگر به درّه نمیاُفتاد چون آبشار گریه نمیکردیم او گفت گریه راه درستش نیست اما نگفت راه درستش چیست ما خود دَوای درد نمیدانیم با این سواد، نسخه نمیخوانیم...
-
سلام آخر...“اهورا ایمان”
جمعه 14 مهر 1396 05:50
سلام ای غروب غریبانه ی دل سلام ای طلوع سحرگاه رفتن سلام ای غم لحظه های جدایی خداحافظ ای شعر شب های روشن خداحافظ ای شعر شب های روشن خداحافظ ای قصه ی عاشقانه خداحافظ ای آبی روشن عشق خداحافظ ای عطر شعر شبانه خداحافظ ای همنشین همیشه خداحافظ ای داغ بر دل نشسته تو تنها نمی مانی ای مانده بی من تو را می سپارم به دل های خسته...
-
غزل شمارهٔ ۱۸۵۵ ..."مولانا"
جمعه 14 مهر 1396 04:43
چه دانستم که این سودا مرا زین سان کند مجنون دلم را دوزخی سازد دو چشمم را کند جیحون چه دانستم که سیلابی مرا ناگاه برباید چو کشتی ام دراندازد میان قلزم پرخون زند موجی بر آن کشتی که تخته تخته بشکافد که هر تخته فروریزد ز گردشهای گوناگون نهنگی هم برآرد سر خورد آن آب دریا را چنان دریای بیپایان شود بیآب چون هامون شکافد...
-
ای پریزاده و افسانه تو را گم کردم..."جویا معروفی"
جمعه 14 مهر 1396 04:32
ای پریزاده و افسانه تو را گم کردم آشنای من و بیگانه تو را گم کردم عشق! ای شاهدِ آن نیمه شب بارانی در همان کوچه، همان خانه تو را گم کردم در همان لحظه، همان ثانیه ی بی تابی با همان حال غریبانه تو را گم کردم دلم از پایه فرو ریخت پس از رفتنِ تو گنج در خانه ی ویرانه! تو را گم کردم شانه ام از غمِ بی هم نفسی می لرزد هم نفس !...
-
ای آن که در گلوی تو شوق شراب نیست..."غلامرضا طریقی"
پنجشنبه 13 مهر 1396 21:26
ای آن که در گلوی تو شوق شراب نیست درد تو آن چنان که نوشتند آب نیست تغییر نسبت عطش بی حساب تو با اشک های مرثیه خوان بی حساب نیست چندی ست مثل حُرّ به دو راهی رسیده ام اما مرا جسارت آن انتخاب نیست من با جهاد اکبر تو همدلم ولی در عیش لذتی ست که در انقلاب نیست هر پنجه که علم بکشد نیست ماه قوم هر ذره ای که نور دهد آفتاب...
-
غزل شمارهٔ ۱ ... امیرخسرو دهلوی
پنجشنبه 13 مهر 1396 17:44
ابر می بارد و من می شوم از یار جدا چون کنم دل به چنین روز ز دلدار جدا ابر و باران و من و یار ستاده به وداع من جدا گریه کنان، ابر جدا، یار جدا سبزه نوخیز و هوا خرم و بستان سرسبز بلبل روی سیه مانده ز گلزار جدا ای مرا در ته هر موی به زلفت بندی چه کنی بند ز بندم همه یکبار جدا دیده از بهر تو خونبار شد، ای مردم چشم مردمی...
-
غزل ۴۵۱ ..."سعدی"
پنجشنبه 13 مهر 1396 13:58
دو چشم مست می گونت ببرد آرام هشیاران دو خواب آلوده بربودند عقل از دست بیداران نصیحت گوی را از من بگو ای خواجه دم درکش چو سیل از سر گذشت آن را چه میترسانی از باران گر آن ساقی که مستان راست هشیاران بدیدندی ز توبه توبه کردندی چو من بر دست خماران گرم با صالحان بی دوست فردا در بهشت آرند همان بهتر که در دوزخ کنندم با...
-
باید از سمت خدا معجزه نازل بشود..."مهدی ازوج"
پنجشنبه 13 مهر 1396 12:00
باید از سمت خدا معجزه نازل بشود تا دلم باز دلم باز دلم دل بشود تا همین چشم پر از روزن امید شود شاید امید از آن معجزه حاصل بشود کاش یک بار بفهمد که دلم می شکند تا زمان بگذرد و تجربه کامل بشود نیست دلدار که هر شب قدحم تازه کند تا قدح بر لب او سرزده مایل بشود یار من رفت بماند که چه حالی دارم حال من با نم اشکم به سحر گل...