ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
چشم گریان را ببینی
آن قدر باریدم که
ب
ا
ر
ا
ن را ببینی
وَللَـه که بی تو
شهر، خود را حبس میکرد
بهتر! نبودی
بغضِ طهران را ببینی
تهران مان، طهران نشد
بهتر! نبودی این راهزن،
این راه بندان را ببینی
*
بیبی
به چشمان تو دل خوش کرده
سارا !
کافیست
عکس لای قرآن را ببینی
رفتی...لَقد...ماندم...
خَلَقنا...فی کبد را از بر شدم
تا رنج انسان را ببینی
بیبی
خودش میگفت:
سارا قسمت توست
بیبی خودش میگفت:
فنجان را ببینی
از ترکهها
بر پای سارا مینویسی
وقتی که
کابوسِ دبستان را ببینی
*
آنقدر پشت پنجره ماندم که شاید
یک لحظه این سوی خیابان را ببینی
*
راضی به مرگت میشوی
مانند سارا
وقتی نخواهی
خانِ چوپان را ببینی
وقتی که دیدم
زود سرما میخوری، باز
تقویم را بستم
زمستان را نبینی
"
از
باغ می برند چراغانی ات کنند
تا
کاج جشن های زمستانی ات کنند
پوشانده
اند صبح تو را ” ابرهای تار“
تنها
به این بهانه که بارانی ات کنند
یوسف
به این رها شدن از چاه دل مبند
این
بار می برند که زندانی ات کنند
ای
گل گمان مکن به شب جشن می روی
شاید
به خاک مرده ای ارزانی ات کنند
یک
نقطه بیش فرق رحیم و رجیم نیست
از
نقطه ای بترس که شیطانی ات کنند
آب
طلب نکرده همیشه مراد نیست
گاهی
بهانه ایست که قربانی ات کنند
دلم زین بیش غوغا برنتابد
سرم زین بیش سودا برنتابد
غمت را گو بدار از جان ما دست
که آن دیوانه یغما برنتابد
به نام آن که جان را فکرت آموخت
چراغ دل به نور جان برافروخت
ز فضلش هر دو عالم گشت روشن
ز فیضش خاک آدم گشت گلشن
امشب از آسمان دیدهٔ تو
روی شعرم ستاره می بارد
در سکوت سپید کاغذها
پنجه هایم جرقه می کارد
شعر دیوانهٔ تب آلودم
شرمگین از شیار خواهشها
پیکرش را دو باره می سوزد
عطش جاودان آتش ها
در پیله تا به کی بر خویشتن تنی
پرسید کرم را مرغ از فروتنی