-
به چه مانند کنم... " مهدی سهیلی"
سهشنبه 15 مرداد 1392 12:44
به چه مانند کنم موی پریشان ترا؟ به دل تیره شب؟ به یکی هاله دود؟ یا به یک ابر سیاه که پریشان شده و ریخته بر چهره ماه به نوازشگر جان؟ یا به لطفی که نهد گرم نوازی در سیم یا بدان شعله شمعی که بلرزد زنسیم؟ به چه مانند کنم حالت چشمان ترا؟ به یک نغمه جادویی از پنجه گرم به یکی اختر رخشنده بدامان سپهر؟ یا به الماس سیاهی که...
-
ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد ... "فروغ فرخزاد"
سهشنبه 15 مرداد 1392 07:30
ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد ... و این منم زنی تنها در آستانه ی فصلی سرد در ابتدای درک هستی آلوده ی زمین و یأس ساده و غمناک آسمان و ناتوانی این دستهای سیمانی زمان گذشت زمان گذشت و ساعت چهار بار نواخت چهار بار نواخت امروز روز اول دیماه است من راز فصل ها را میدانم و حرف لحظه ها را میفهمم نجات دهنده در گور خفته است و...
-
شب را نوشیده ام... "سهراب سپهری"
سهشنبه 15 مرداد 1392 07:07
شب را نوشیده ام و بر این شاخه های شکسته می گریم مرا تنها گذار مرا با رنج بودن تنها گذار مگذار خواب وجودم را پرپر کنم مگذار از بالش تاریک تنهایی سر بر دارم و به دامن بی تار و پود رؤیا ها بیاویزم سپیدی های فریب روی ستون های بی سایه رجز می خوانند طلسم شکسته ی خوابم را بنگر بیهوده به زنجیر مروارید چشمم آویخته او را بگو...
-
عمارت دل ما هم خراب از آب در آمد... "سعید بیابانکی"
دوشنبه 14 مرداد 1392 01:44
چو تاک اشک فشاندی شراب از آب در آمد عرق به گونه نشاندی گلاب از آب در آمد هزار خوشه ی خوشرنگ و ناب در خم خامی به قصد خیر فشردیم و آب از آب در آمد کنون که رحل اقامت در این سرای فکندی عمارت دل ما هم خراب از آب در آمد به زیر سایه مضمون گیسوان سیاهت هرآنچه شعر سرودیم ناب از آب در آمد تمام عمر سرودیم در هوای تهمتن دریغ و...
-
ماتریس متقارن ادبی... "؟"
پنجشنبه 10 مرداد 1392 00:24
از چهره افروخته گل را مشکن افروخته رخ مرو تودگر به چمن گل را تو دگر مکن خجل ای مه من مشکن به چمن ای مه من قدر سخن
-
زندگی زیباست... "مهدی سهیلی"
چهارشنبه 9 مرداد 1392 22:25
« زندگی » زیباست، کو چشمی که « زیبائی » به بیند ؟ کو « دل آگاهی » که در « هستی » دلارائی به بیند ؟ صبحا « تاج طلا » را بر ستیغ کوه، یابد شب « گل الماس » را بر سقف مینائی به بیند ریخت ساقی باه های گونه گون در جام هستی غافل آنکو « سکر » را در باده پیمائی به بیند شکوه ها از بخت دارد « بی خدا » در « بیکسی ها » شادمان آنکو...
-
غمم دریا دلم تنهاست... "فریدون مشیری"
چهارشنبه 9 مرداد 1392 01:12
به پیش روی من تا چشم یاری میکند دریاست چراغ ساحل آسودگی ها در افق پیداست در این ساحل که من افتاده ام خاموش غمم دریا دلم تنهاست وجودم بسته در زنجیر خونین تعلق هاست خروش موج با من می کند نجوا که هر کس دل به دریا زد رهایی یافت مرا آن دل که بر دریا زنم نیست ز پا این بند خونین برکنم نیست امید آنکه جان خسته ام را به آن...
-
بشنو این نی چون شکایت میکند... "مولانا"
چهارشنبه 26 تیر 1392 21:10
بشنو این نی چون شکایت میکند از جداییها حکایت میکند کز نیستان تا مرا ببریدهاند در نفیرم مرد و زن نالیدهاند سینه خواهم شرحه شرحه از فراق تا بگویم شرح درد اشتیاق هر کسی کو دور ماند از اصل خویش باز جوید روزگار وصل خویش من به هر جمعیتی نالان شدم جفت بدحالان و خوشحالان شدم هرکسی از ظن خود شد یار من از درون من نجست...
-
آدم های ساده را دوست دارم...
سهشنبه 25 تیر 1392 14:15
تقدیم میکنم به همه... باشد که زندگی رو خیلی سخت نگیریم ! ساده که میشوی همه چیز خوب میشود خودت غمت مشکلت غصهات هوای شهرت آدمهای اطرافت حتی دشمنت یک آدم ساده که باشی برایت فرقی نمیکند که تجمل چیست که قیمت تویوتا لندکروز چند است فلان بنز آخرین مدل، چند ایربگ دارد مهم نیست نیاوران کجاست شریعتی و پاسداران و فرشته و...
-
دوستت دارم ونمی دانی... "؟"
دوشنبه 24 تیر 1392 07:45
بازآهنگ گامهای غروب نرم نرمک ز راه میاید باز ان تک ستاره از ره دور به سر راه ماه می اید دشت تب دارد از نگاه غروب نرم نرمک به حال می اید ماه از لابه لای جنگل سبز سر در اغوش کوه می ساید پشت خورشید می خمد کمکم ماه اهسته میرسد از راه اسمان باز رنگ میگیرد از نگاه پر از کرشمه ماه ای که افسانه غروب منی دل من از غم تو میمیرد...
-
ای مرغ آفتاب... "فریدون مشیری"
پنجشنبه 20 تیر 1392 01:14
ای مرغ آفتاب زندانی دیار شب جاودانیم یک روز از دریچه زندان من بتاب می خواستم به دامن این دشت چون درخت بی وحشت از تبر در دامن نسیم سحر غنچه واکنم با دست های پر شده تا آسمان پاک خورشید و خاک و آب و هوا را دعا کنم گنجشک ها به شانه من نغمه سر دهند سر سبز و استوار گل افشان و سربلند این دشت خشک غمزده را با صفا و سربلند این...
-
شعریست در دلم... "نادر نادرپور"
چهارشنبه 12 تیر 1392 12:44
شعریست در دلم شعری که لفظ نیست هوس نیست ناله نیست شعری که آتش است شعری که می گدازد و می سوزدم مدام شعری که کینه است و خروش است و انتقام شعری که آشنا ننماید به هیچ گوش شعری که بستگی نپذیرد به هیچ نام شعریست در دلم شعری که دوست دارم و نتوانمش سرود می خواهمش سرود و نمی خواهمش سرود شعری که چون نگاه نگنجد به قالبی شعری که...
-
رهبری عشق... "فیض کاشانی"
جمعه 7 تیر 1392 02:41
تا نگوئی هست آسان عشق را رهبر شدن عشق را رهبر شدن هست از ملک برتر شدن از ملک برتر شوی چون عشق را رهبر شوی کار این کار است نه در عقل دانشور شدن عشق بستد از ملک باج سجود آدمی آدمی را داد تاج بر ملک سرور شدن عشق دارد کار در عالم نه عقل و نی هنر عشق ورز ار بایدت بهتر شدن مهتر شدن در دو عالم عشق را نی در سرت گر عشق هست...
-
باز باران بی ترانه... "کارو"
پنجشنبه 6 تیر 1392 22:27
باز باران بی ترانه باز باران با تمام بی کسیهای شبانه میخورد بر مرد تنها میچکد بر فرش خانه باز میآید صدای چک چک غم باز ماتم من به پشت شیشه تنهایی افتاده نمیدانم، نمیفهمم کجای قطرههای بی کسی زیباست؟ نمیفهمم، چرا مردم نمیفهمند که آن کودک که زیر ضربه شلاق باران سخت میلرزد کجای ذلتش زیباست؟ نمیفهمم کجای اشک یک...
-
غم مخور... "حافظ"
چهارشنبه 5 تیر 1392 07:10
یوسف گمگشته بازآید به کنعان غم مخور کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور ای دل غمدیده حالت به شود دل بد مکن وین سر شوریده بازآید به سامان غم مخور گر بهار عمر باشد باز بر تخت چمن چتر گل در سر کشی ای مرغ خوشخوان غم مخور دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت دائما یک سان نباشد حال دوران غم مخور هان مشو نومید چون واقف نهای...
-
منو ببخش... "مریم حیدرزاده"
چهارشنبه 5 تیر 1392 07:00
اگه تو رو دوست دارم خیلی زیاد … منو ببخش اگه تویی اون که فقط دلم میخواد…منو ببخش منو ببخش اگه شبا ستاره ها رو میشمارم منو ببخش اگه بهت خیلی میگم دوست دارم منو ببخش اگه برات سبد سبد گل می چینم منو ببخش اگه شبا فقط تو رو خواب می بینم اگه تو رو دوست دارم خیلی زیاد…منو ببخش اگه تویی اون که فقط دلم میخواد…منو ببخش منو ببخش...
-
به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد... " فروغ فرخزاد"
چهارشنبه 5 تیر 1392 00:05
به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد... به جویبار که در من جاری بود به ابرها که فکرهای طویلم بودند به رشد دردناک سپیدارهای باغ که با من از فصل های خشک گذر می کردند به دسته های کلاغان که عطر مزرعه های شبانه را برای من به هدیه می آوردند به مادرم که در آیینه زندگی می کرد و شکل پیری ِ من بود و به زمین ، که شهوت تکرار من ، درون...
-
من زنده بودم اما ... "محمد علی بهمنی"
پنجشنبه 30 خرداد 1392 01:17
من زنده بودم اما ، انگار مرده بودم از بس که روزها را با شب شمرده بودم یک عمر دور و تنها ، تنها به جرم این که او سرسپرده می خواست ، من دل سپرده بودم یک عمر می شد آری در ذره ای بگنجم از بس که خویشتن را در خود فشرده بودم در آن هوای دلگیر ، وقتی غروب می شد گویی به جای خورشید ، من زخم خورده بودم وقتی غروب می شد ، وقتی غروب...
-
ﺷﻌﺮﯼ ﺍﺯ ﮐﺎﻭﻩ ﺟﻮﺍﺩیه، ﺷﺎﻋﺮ ﻃﻨﺯ پرداز ﺩﺭ ﺗﻮﺻﯿﻪ ﺑﻪ ﺭﺋﯿﺲ ﺟﻤﻬﻮﺭ ﻣﻨﺘﺨﺐ ﺁﻗﺎﯼ ﺩﮐﺘﺮ ﺣﺴﻦ ﺭﻭﺣﺎﻧﯽ
چهارشنبه 29 خرداد 1392 01:36
ﺁﺷﯿﺦ ﺣﺴﻦ ﺣﺮﻓﯽ ﺩﺍﺭﻡ، ﺍﮔﺮ ﮐﻪ ﮔﻮﺵ ﺑﺪﯼ ﺑﻪ ﻣﻦ ﯾﻪ ﺑﺎﻏﯽ ﺗﻮﯾﻪ ﭘﺎﺳﺘﻮﺭﻩ، ﮐﻪ ﻣﻬﻤﻮﻧﺎﺵ ﻣﯿﺎﻡ ﻣﯿﺮﻥ ﺗﻤﻮﻡ ﺑﺎﻍ ﭘﺎﺳﺘﻮﺭُ ﻫﺸﺖ ﺳﺎﻟﻪ ﮐﻪ ﮐﻮﺩﺵ ﺩﺍﺩﻥ ﺑﯿﺎ ﻭ ﺗﺨﻢ ﮔﻞ ﺑﭙﺎﺵ ﮔﻞ ﺑﻪ ﺳﺮ ﻭﻃﻦ ﺑﺰﻥ ﭼﺸﻢ ﻫﻤﻪ ﺑﻪ ﺩﺳﺘﺘﻪ ﭘﯿﺮ ﻭ ﺟﻮﻭﻥ ﻭ ﻣﺮﺩ ﻭ ﻭ ﺯﻥ ) ﺑﭙﺎ ﺩﻻ ﺭﻭ ﻧﺸﮑﻨﯽ، ﺧﯿﻠﯽ ﺧﻄﺮﻧﺎﮐﻪ ﺣﺴﻦ ( ﻧﮕﯽ ﮔﺮﻭﻧﯽ ﺑﻪ ﺗﻮ ﭼﻪ، ﻧﮕﯽ ﺗﻮﺭﻡ ﺑﻪ ﺗﻮﭼﻪ ﻧﮕﯽ ﮐﻪ ﻫﺮﮐﯽ ﺭﻓﺘﻪ ﺗﻮ ﺧﻮﺷﻪ ﺳﻮﻡ ﺑﻪ ﺗﻮﭼﻪ ﻧﮕﯽ ﮐﻪ...
-
به تو می اندیشم... "پروین جوادی"
سهشنبه 21 خرداد 1392 08:10
به تو می اندیشم به تو ای غنچه ناز به تو ای محرم راز به تو ای رهزن جان و دل من به تو ای مستی من,هستی من به تو می اندیشم به تو ای عشق من ای امیدم به تو ای ماه من ای خورشیدم به تو ای مونس رنج و دردم به تو ای چشم و چراغ قلبم به تو می اندیشم به تو و خاطره ات به تو ای برده مرا از خاطر به تو ای خواب و خیالم از تو به تو ای از...