-
بوی عیدی بوی توپ بوی کاغذرنگی... "شهریار قنبری"
سهشنبه 27 تیر 1396 02:14
بوی عیدی بوی توپ بوی کاغذرنگی بوی تند ماهی دودی وسط سفره ی نو بوی یاس جانماز ترمهی مادربزرگ با اینا زمستونو سر میکنم با اینا خستگیمو در میکنم شادی شکستن قلک پول وحشت کم شدن سکهی عیدی از شمردن زیاد بوی اسکناس تا نخوردهی لای کتاب با اینا زمستونو سر میکنم با اینا خستگی مو در میکنم فکر قاشق زدن یه دختر چادرسیا...
-
زیبای من... "محمد سلمانی"
دوشنبه 26 تیر 1396 18:00
زیبای من! آیینه ی تنها شدنم باش انگیزه ی وابسته به دنیا شدنم باش بامن نه به اندازه ی یک لحظه صمیمی اندازه ی در عشق تو رسوا شدنم باش لبخندبزن اخم مرا باز کن آنگاه سرگرم تماشای شکوفا شدنم باش چون اشک بر این دامن خشکیده فروبار ره توشه ی از دره به دریا شدنم باش حالا که قرار است به گرداب بیفتم دریای من! آغوش پذیرا شدنم باش...
-
بعد از من و تو از من و تو یادگار چیست ؟... " سهیل محمودی"
دوشنبه 26 تیر 1396 12:00
ماییم و پرسه های شبانه: همین و بس تا بانگ صبح،شعرو ترانه: همین و بس فرجام ما جرای بدِ روز را مپرس خوش باد قصه های شبانه: همین و بس بعد از من و تو،از من و تو، یادگار چیست؟ یک مشت داستان و فسانه: همین و بس مشتاقم و به خاطر یک لحظه دیدنت آورده ام هزار بهانه: همین و بس - یک روح شرحه شرحه و یک جسم چاک چاک - از من, جز این...
-
سوی شکار ای بت رعنا چه می روی؟..."هلالی جغتایی"
دوشنبه 26 تیر 1396 08:30
سوی شکار ای بت رعنا چه می روی؟ شهری خراب توست به صحرا چه می روی؟ گر می روی به شهر که صیدی فتد به دام اینجا مرا گذاشته تنها چه می روی؟ همراه توست لشکر حسن و سپاه ناز با صد هزار فتنه و غوغا چه می روی؟ آیینه ای بگیر و تماشای خویش کن سوی چمن به عزم تماشا چه می روی؟ چون یار وعده کرد "هلالی" به قتل تو او می کشد،...
-
شرمی ست در نگاه من،اما هراس نه..." کاظم بهمنی"
دوشنبه 26 تیر 1396 06:28
شرمی ست در نگاه من،اما هراس نه ! کـم صـحـبـتـم مـیـان شـمـا ، کــم حـواس نـه چـیـزی شـنـیده ام کـه مـهـم نـیـسـت رفـتـنـت درخــواسـت مـی کـنـم نـروی ، الـتـمـاس نـه از بـی سـتـارگـی سـت کـه دلـم آسمانـی اسـت مــــن عـابـری فلک زده ام ، آس و پـاس نــه مــن مـی روم ، تـو بـاز می آیی ، مـسـیـر ما بـا هـــم مـوازی...
-
غزل شمارهٔ ۲۱۶... "حافظ"
دوشنبه 26 تیر 1396 06:15
آن یار کز او خانه ما جای پری بود سر تا قدمش چون پری از عیب بری بود دل گفت فروکش کنم این شهر به بویش بیچاره ندانست که یارش سفری بود تنها نه ز راز دل من پرده برافتاد تا بود فلک شیوه او پرده دری بود منظور خردمند من آن ماه که او را با حسن ادب شیوه صاحب نظری بود از چنگ منش اختر بدمهر به در برد آری چه کنم دولت دور قمری بود...
-
دو چشم این یکی آشوب، آن یکی تیزی..." علیرضا بدیع"
یکشنبه 25 تیر 1396 04:31
دو چشم این یکی آشوب، آن یکی تیزی که سبزوار و نشابور را برانگیزی ! خوشا سیاست ابروی تو که از چپ و راست گرفته نصف جهان را بدون خونریزی به حکم موی تو از خیل سربه دارانم خودت مگر که به خونخواهی ام به پا خیزی خوشا به من که مرا با هزار سودایم هزار مرتبه از موی خود بیاویزی زمان رد شدن از قتلگاه دقت کن روا مدار که از زندگان...
-
پیشِ رخ تو، ای صنم کعبه سجود می کند... " هوشنگ ابتهاج"
جمعه 23 تیر 1396 12:00
پیشِ رخ تو، ای صنم کعبه سجود می کند در طلبِ تو آسمان جامه کبود می کند حسن ملائک و بشر جلوه نداد این قدر عکسِ تو می زند در او ،حسن نمود می کند ناز نشسته با طرب،چهره به چهره،لب به لب گوشه ی چشمِ مستِ تو گفت وشنود می کند ای تو فروغ کوکبم تیره مخواه چون شبم دل به هوای آتشت این همه دود می کند در دل بینوای من عشق تو چنگ می...
-
قطع قلم، به قیمت نان می کنی رفیق؟... " حسین جنتی"
جمعه 23 تیر 1396 09:05
قطع قلم، به قیمت نان می کنی رفیق؟ این خط و این نشان که زیان می کنی رفیق ! گیرم درین میانه به جایی رسیده ای، گیرم که زود دکّه، دکان می کنی رفیق ! روزی که زین بگردد و بر پشتت اوفتد، حیرت ز کار و بار جهان می کنی رفیق تیر و کمان چو دست تو افتاد، هوش دار " سیب " است ، یا " سر " است ، نشان می کنی رفیق !...
-
چنان سرمست و حیرانم من امشب..."؟"
جمعه 23 تیر 1396 07:10
چنان سرمست و حیرانم من امشب که خود را هم نمیدانم من امشب دلا زین سان که مییابم خرابم یقین میدان که زین سانم من امشب گهی شمع و گهی پروانهام من گهی جانکاه جانانم من امشب گهی با ظلمت کفرم من امروز گهی با نور ایمانم من امشب همان آتش که در حلاج افتاد همان افتاده در جانم من امشب ز ذوق قول مطرب در سماء ام تو پنداری که...
-
خداحافظ ای داغ بر دل نشسته...“؟”
جمعه 23 تیر 1396 02:46
سلام ای غروب غریبانه دل سلام ای طلوع سحرگاه رفتن سلام ای غم لحظه های جدایی خداحافظ ای شعر شب های روشن خداحافظ ای شعر شب های روشن خداحافظ ای قصه عاشقانه خدا حافظ ای آبی روشن عشق خداحافظ ای عطر شعر شبانه خداحافظ ای همنشین همیشه خداحافظ ای داغ بر دل نشسته تو تنها نمی مانی ای مانده بی من تو را می سپارم به دل های خسته تو...
-
دلم شکست کجایی که نوشخند زنی؟... "علیرضا بدیع"
جمعه 23 تیر 1396 02:44
دلم شکست کجایی که نوشخند زنی؟ به یک اشاره دلم را دوباره بند زنی؟ دوباره وصله ای از بوسه های دلچسب ات برین سفال ترک خورده ام به چند زنی؟ اگر به دست تو باشد چه فرق این یا آن؟ دمی ضماد گذاری، دمی گزند زنی مباد دود دل من به چشم غیر رود مخواه بیشتر آتش درین سپند زنی منم که پیش تو از بید سر به زیرترم تویی که طعنه به هر سرو...
-
من به یک احساس خالی دلخوشم... "سهیل محمودی"
پنجشنبه 22 تیر 1396 12:30
من به یک احساس خالی دلخوشم من به گل های خیالی دلخوشم در کنار سفره اسطوره ها من به یک ظرف سفالی دلخوشم مثل اندوه کویر و بغض خاک با خیال آبسالی دلخوشم سر نهم بر بالش اندوه خویش با همین افسرده حالی دل خوشم در هجوم رنگ در فصل صدا با بهار نقش قالی دلخوشم آسمانم: حجم سرد یک قفس با غم آسوده بالی دلخوشم گرچه اهل این خیابان...
-
ای که تو ماه آسمان ماه کجا و تو کجا... "مولانا"
پنجشنبه 22 تیر 1396 10:30
ای که تو ماه آسمان ماه کجا و تو کجا در رخ مه کجا بود این کر و فر و کبریا جمله به ماه عاشق و ماه اسیر عشق تو ناله کنان ز درد تو لابه کنان که ای خدا سجده کنند مهر و مه پیش رخ چو آتشت چونک کند جمال تو با مه و مهر ماجرا آمد دوش مه که تا سجده برد به پیش تو غیرت عاشقان تو نعره زنان که رو میا خوش بخرام بر زمین تا شکفند...
-
زنانه می خواهمت... "نزار قبانی"
پنجشنبه 22 تیر 1396 07:00
زنانه می خواهمت تا امکان زندگی در سرزمین مان ادامه یابد تا امکان حضور شعر در قرنمان ادامه یابد برای این که ستارگان و زمان ادامه یابند و کشتیها و دریا و حروف الفبا ادامه یابند تا تو زن هستی، ما خوبیم زنانه می خواهمت برای این که تمدن زنانه است برای این که شعر زنانه است خوشهٔ گندم زنانه است شیشهٔ عطر زنانه است پاریس در...
-
در فصل های خونین هم می توان عاشق بود... " علی باباچاهی"
پنجشنبه 22 تیر 1396 02:49
به باز آمدنت چنان دلخوشم که طفلی به صبح عید پرستویی به ظهر بهار و من به دیدن تو چنان در آینه ات مشغولم که جهان از کنارم می گذرد بی آنکه سر برگردانم در فصل های خونین هم می توان عاشق بود به قمریان عاشق حسد می ورزم دانه بر می چینند و به ستاره و باران که بر نیمرخ مهتابی ات بوسه می زنند و به گلی که با اشاره ی تو می شکفد در...
-
محو جنون ساکنم شور بیابان در بغل..."بیدل دهلوی"
پنجشنبه 22 تیر 1396 02:33
محو جنون ساکنم شور بیابان در بغل چون چشم خوبان خفتهام ناز غزالان در بغل نی غنچه دیدم نی چمن نی شمع خواندم نی لگن گل کردهام زین انجمن دل نام حرمان در بغل عمری ست از آسودگی پا در رکاب وحشتم چون شمع دارم در وطن شام غریبان در بغل خلق ست زین گرد هوس یعنی ز افسون نفس شور قیامت در قفس آشوب توفان در بغل تنها نه خلق بی...
-
تو ای وحشی غزال و هر قدم از من رمیدنها..."هاتف اصفهانی"
سهشنبه 20 تیر 1396 02:42
تو ای وحشی غزال و هر قدم از من رمیدنها من و این دشت بیپایان و بیحاصل دویدنها تو و یک وعده و فارغ ز من هر شب به خواب خوش من و شبها و درد انتظار و دل طپیدنها نصیحتهای نیک اندیشیت گفتیم و نشنیدی چه ها تا پیشت آید زین نصیحت ناشنیدنها پر و بالم به حسرت ریخت در کنج قفس آخر خوشا ایام آزادی و در گلشن دویدنها کنون در...
-
خلوتی داریم و حالی با خیال خویشتن..."شهریار"
سهشنبه 20 تیر 1396 02:25
خلوتی داریم و حالی با خیال خویشتن گر گذاردمان فلک حالی به حال خویشتن ما در این عالم که خود کنج ملالی بیش نیست عالمی داریم در کنج ملال خویشتن سایهی دولت همه ارزانی نو دولتان من سری آسوده خواهم زیر بال خویشتن بر کمال نقص و در نقص کمال خویش بین گر به نقص دیگران دیدی کمال خویشتن کاسه گو آب حرامت کن به مخموران سبیل سفره...
-
مرا بازگردان... "حمید مصدق"
دوشنبه 19 تیر 1396 18:23
کسی با سکوتش مرا تا بیابان بی انتها جنون برد کسی با نگاهش مرا تا دراندشت دریای خون برد مرا بازگردان مرا ای به پایان رسانیده آغاز گردان