-
تا که بودیم نبودیم کسی... "؟"
یکشنبه 24 فروردین 1393 06:29
تا که بودیم نبودیم کسی، کشت ما را غم بی هم نفسی تا که رفتیم همه یار شدند، خفته ایم و همه بیدار شدند قدر آئینه بدانیم چو هست نه در آن وقت که افتاد و شکست در حیرتم از مرام این مردم پست این طایفه ی زنده کش مرده پرست تا هست به ذلت بکشندش به جفا تا رفت به عزت ببرندش سر دست آه می ترسم شبی رسوا شوم، بدتر از رسواییم تنها شوم...
-
مناجات علی ای همای رحمت... "شهریار"
شنبه 23 فروردین 1393 00:50
علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را که به ماسوا فکندی همه سایه هما را دل اگر خداشناسی همه در رخ علی بین به علی شناختم من به خدا قسم خدا را به خدا که در دو عالم اثر از فنا نماند چو علی گرفته باشد سر چشمه بقا را مگر ای سحاب رحمت تو بباری ارنه دوزخ به شرار قهر سوزد همه جان ماسوا را برو ای گدای مسکین در خانه علی زن که نگین...
-
تو را دوست دارم... "سهیل محمودی"
جمعه 22 فروردین 1393 07:33
عاشقانه ترین .................................. تو را دوست دارم ، چرا باورت نیست ؟ به عشقت دچارم ، چرا باورت نیست ؟ تمام خودم را _ اگر چند ناچیز _ به تو می سپارم ، چرا باورت نیست ؟ من ابری ترین بُغض - بُغضی که باید - که باید ببارم ، چرا باورت نیست ؟ اگر هم در آتش ، ولی باز با تو قدم می گذارم ، چرا باورت نیست ؟ کویرم ،...
-
ترانه آبی - (به خط خود شاعر)... "قیصر امین پور"
جمعه 22 فروردین 1393 06:21
-
ترانه ی آبی اسفند... "قیصر امین پور"
جمعه 22 فروردین 1393 01:56
- آسمان را... ناگهان آبی است ! (از قضا یک روز صبح می بینی) دوست داری زود برخیزی پیش از آنکه دیگران چشم خواب آلود خود را وا کنند پیش از آنکه در صف طولانی نان باز هم غوغا کنند در هوای پشت بام صبح با نسیم نازک اسفند دست و رویت را بشویی حوله ی نمدار و نرم بامدادان را روی هرم گونه هایت حس کنی و سلامی سبز توی حوض کوچک خانه...
-
عهد... محمد آتشی
جمعه 22 فروردین 1393 00:21
کنون رؤیای ما باغی است بن هر جاده اش میعادگاهی خرم و خوش بو سر هر شاخه اش گلبرگ های نازک لبخند به ساق هر درختش یادگاری ها و با هر یادگاری نقش یک سوگند کنون رؤیای ما باغی است زمین اما فراوان دارد اینسان باغ که برگ هر درختش صدمه ی دیدارها برده است که ساق هر درختش نشتر سوگند ها خورده است که آن سوگند ها را نیز همان نشتر...
-
بار امانت... "شفیعی کدکنی"
سهشنبه 19 فروردین 1393 21:43
آن صداها به کجا رفت صداهای بلند گریه ها قهقه ها آن امانت ها را آسمان آیا پس خواهد داد؟ پس چرا حافظ گفت آسمان بار امانت نتوانست کشید نعره های حلاج بر سر چوبه ی دار به کجا رفت کجا؟ به کجا می رود آه چهچه گنجشک بر ساقه ی باد آسمان آیا این امانت ها را باز پس خواهد داد؟
-
بر او ببخشایید... "فروغ فرخزاد"
دوشنبه 18 فروردین 1393 01:58
بر او ببخشایید بر او که گاه گاه پیوند دردناک وجودش را با آب های راکد و حفره های خالی از یاد می برد و ابلهانه می پندارد که حق زیستن دارد بر او ببخشایید بر خشم بی تفاوت یک تصویر که آرزوی دوردست تحّرک در دیدگان کاغذیش آب می شود بر او ببخشایید بر او که در سراسر تابوتش جریان سرخ ماه گذر دارد و عطر های منقلب شب خواب هزار...
-
محرم اسرار کجاست...؟ "هلالی جغتایی"
یکشنبه 17 فروردین 1393 21:52
ای که از یار نشان میطلبی، یار کجاست؟ همه یارند ولی یار وفادار کجاست؟ تا نپرسند، به خوبان غم دل نتوان گفت ور بپرسند بگو: قوت گفتار کجاست؟ رفت آن تازه گل و ماند به دل خار غمش گل کجا جلوهگر و سرزنش خار کجاست؟ صبر در خانهٔ ویرانه دل هیچ نماند خواب در دیدهٔ غمدیدهٔ بیدار کجاست؟ پار بر داغ دل سوخته مرهم بودی یا رب!...
-
امشب تمام خویش را... "مریم حیدرزاده"
شنبه 16 فروردین 1393 02:27
امشب تمام خویش را از غصه پرپر می کنم گلدان زرد یاد را با تو معطر می کنم تو رفته ای و رفتنت یک اتفاق ساده نیست ناچار این پرواز را این بار باور می کنم یک عهد بستم با خودم وقتی بیایی پیش من یه احترام رجعتت من ناز کمتر می کنم یک شب اگر گفتی برو دیگر ز دستت خسته ام آن شب برای خلوتت یک فکر دیگر می کنم صحن نگاهت را به روی...
-
کجا دنبال مفهومی برای عشق می گردی...؟ "محمدعلی بهمنی"
جمعه 15 فروردین 1393 02:05
تو را گم می کنم هر روز و پیدا می کنم هر شب بدیناسن خوابها را با تو زیبا می کنم هر شب تبی این گاه را چون کوه سنگین می کند آنگاه چه آتشها که در این کوه برپا می کنم هر شب تماشایی است پیچ و تاب آتش ها .... خوشا بر من که پیچ و تاب آتش را تماشا می کنم هر شب مرا یک شب تحمل کن که تا باور کنی ای دوست چگونه با جنون خود مدارا می...
-
میلادت مبارک... "؟"
جمعه 15 فروردین 1393 00:33
امروز خورشید درخشانتر است و آسمان آبیتر نسیم زندگی را به پرواز میکشد و پرنده آواز جدید میسراید امروز بهاری دیگر است در روز تولد مهربانترین در میلاد کسی که چشمانم با حضورش بارانی است امروز را شادتر خواهم بود و دلم را به میهمانی آسمان خواهم برد جشنی برای میلادت بر پا خواهم کرد تمامی گلها و سبزهها در میهمانی ما...
-
من خستهام... "نجمه زارع"
پنجشنبه 14 فروردین 1393 07:03
من خستهام، تو خستهای آیا شبیه من؟ یک شاعر شکستهی تنها شبیه من حتی خودم شنیدهام از این کلاغها در شهر یک نفر شده پیدا شبیه من امروز دل نبند به مردم که میشود اینگونه روزگار تو ـ فردا ـ شبیه من ای همقفس بخوان که زِ سوز تو روشن است خواهی گذشت روزی از اینجا شبیه من از لحن شعرهای تو معلوم میشود مانند مردم است دلت...
-
شکر آزادی... "ملک الشعرا بهار"
چهارشنبه 13 فروردین 1393 08:30
من نگویم که مرا از قفس آزاد کنید قفسم برده به باغی و دلم شاد کنید فصل گل می گذرد هم نفسان بهر خدا بنشینید به باغی و مرا یاد کنید عندلیبان گل سوری به چمن کرد ورود بهر شاد باش قدومش همه فریاد کنید یاد از این مرغ گرفتارکنید ای مرغان چو تماشای گل و لاله و شمشاد کنید هر که دارد ز شما مرغ اسیری به قفس برده در باغ و یاد منش...
-
این روزها که آینه هم فکر ظاهر است… "سیدمهدی موسوی "
سهشنبه 12 فروردین 1393 07:00
این روزهــا کـــــه آینه هم فکــر ظاهر است هرکس که گفته است خدا نیست کافراست با دیدن قیافه این مردمان ِ خوب باید قبول کرد که گندم مقصّر است آن سایه ای که پشت سرت راه می رود گرگی مخوف در کت و شلوار عابر است کمتر در این زمانه بـــه دل اعتماد کن وقتی گرسنه مانده به هر کار حاضر است شاعر فقط برای خودش حرف می زند در گوشه...
-
دل نوشته ها... "رع"
چهارشنبه 6 فروردین 1393 20:10
"توی خیالمی" همین که تو خیالم هستی مارا بس... همین که تو خیالم هستی و دوستم داری مارا بس... همین که تو خیالم هستی و دوستم داری و اجازه می دی باهات حرف به زنم مارا بس... همین که تو خیالم هستی و دوستم داری و اجازه می دی باهات حرف به زنم و شب ها مونس تنهائیم هستی مارا بس... حالا... مهربونم، نازنینم سکوتت رو...
-
پیش از این ها فکر می کردم خدا... "قیصر امین پور"
سهشنبه 5 فروردین 1393 22:11
پیش از این ها فکر می کردم خدا خانه ای دارد کنار ابرها مثل قصر پادشاه قصه ها خشتی از الماس و خشتی از طلا پایه های برجش از عاج و بلور بر سر تختی نشسته با غرور ماه ، برق کوچکی از تاج او هر ستاره ، پولکی از تاج او اطلس پیراهن او ، آسمان نقشِ روی دامن او ، کهکشان رعد و برق شب، طنین خنده اش سیل و طوفان، نعره ی توفنده اش...
-
یوسف خـوش نام ... "مولانا"
سهشنبه 5 فروردین 1393 00:10
ای یوسف خوش نام ما خوش می روی بر بام ما ای در شکــسته جام ما ای بــــــر دریـــده دام ما ای نـــور ما، ای سـور ما ای دولــــــت منصـــور ما جوشی بنه در شــور ما تا می شـــود انگـــور ما ای دلبـــر و مقصـــود ما ای قبله و معبود ما آتش زدی در عــــــود ما نظاره کـــــــن در دود ما ای یار ما عیّـــــــــــار ما دام دل...
-
گل پونه های وحشی دشت امیدم... "هما میر افشار"
یکشنبه 3 فروردین 1393 20:09
گل پونه های وحشی دشت امیدم وقت سحر شد خاموشی شب رفت فردایی دگر شد من مانده ام تنهای تنها من مانده ام تنها میان سیل غمها حبیبم سیل غمها گل پونه ها نا مهربانی آتشم زد آتشم زد گل پونه ها بی همزبانی آتشم زد می خواهم اکنون تا سحر گاهان بخوانم افسرده ام دیوانه ام آزرده جانم گل پونه های وحشی دشت امیدم وقت سحر شد خاموشی شب...
-
برآستان بهار... "نادر نادرپور"
جمعه 1 فروردین 1393 00:45
من آن درخت زمستانی ، بر آستان بھارانم که جز به طعنه نمی خندد ، شکوفه بر تن عریانم ز نوشخند سحرگاهان ، خبر چگونه توانم داشت منی که در شب بی پایان ، گواه گریه ی بارانم شکوه سبز بھاران را ، برین کرانه نخواهم دید که رنگ زرد خزان دارد ، همیشه خاطر ویرانم چنان ز خشم خداوندی ، سرای کودکی ام لرزید که خاک خفته مبدل شد ، به...