-
نام تو... “مارینا تسوتایوا “
پنجشنبه 9 شهریور 1396 07:30
نام تو پرندهای است در دست من تکهای یخ بر روی زبانم ... نام تو باز شدن سریع لبهاست نام تو چهار حرف توپی گرفته شده در هوا ناقوسی نقرهای است در دهانم صدای نام تو سنگی است که به دریاچهی آرام پرتاب میشود نام تو صدای آرام سم ضربههایی است در شب روی شقیقهی من نام تو شلیک سریع تفنگی مسلح شده است نام تو غیرممکن...
-
من از آغاز عمرم در قفس بودم..."امین حبیبی"
سهشنبه 7 شهریور 1396 01:20
من از آغاز عمرم در قفس بودم مرا ازحبس و از زندان نترسانید تمام پیکرم از درد مى لرزد مرا از درد یک دندان نترسانید من آدم دیده ام از گرگ وحشى تر مرا از آدم و حیوان نترسانید من از دریاى طوفانى گذر کردم مرا از نم نم باران نترسانید من از همخون خود آتش به جان دارم مرا ازخنجر مهمان نترسانید دگر نورى نمانده تا ببینم من مرا از...
-
لحظه ی دیدار..."مهدی اخوان ثالث"
یکشنبه 5 شهریور 1396 03:16
لحظه ی دیدار نزدیک است باز من دیوانه ام ، مستم باز می لرزد ، دلم ، دستم باز گویی در جهان دیگری هستم های ! نخراشی به غفلت گونه ام را ، تیغ های ! نپریشی صفای زلفکم را ، دست و آبرویم را نریزی ، دل ای نخورده مست لحظه ی دیدار نزدیک است...
-
گفتا که می بوسم تو را ، گفتم تمنا می کنم ..."سیمین بهبهانی"
یکشنبه 5 شهریور 1396 02:58
گفتا که می بوسم تو را ، گفتم تمنا می کنم گفتا اگر بیند کسی ، گفتم که حاشا می کنم گفتا ز بخت بد اگر ، ناگه رقیب آید ز در گفتم که با افسونگری ، او را ز سر وا می کنم گفتا که تلخی های می گر نا گوار افتد مرا گفتم که با نوش لبم ، آنرا گوارا می کنم گفتا چه می بینی بگو ، در چشم چون آیینه ام گفتم که من خود را در آن عریان تماشا...
-
می خواهمت چنان که شب خسته خواب را..."قیصر امین پور"
پنجشنبه 2 شهریور 1396 23:12
می خواهمت چنان که شب خسته خواب را می جویمت چنانکه لب تشنه آب را محو تو آن چنان که ستاره به چشم صبح یا شبنم سپیده دمان آفتاب را بی تابم آن چنان که درختان برای باد یا کودکان خفته به گهواره تاب را بایسته ای چنان که تپیدن برای دل یا آن چنان که بالِ پریدن عقاب را حتی اگر نباشی، می آفرینمت چونان که التهاب بیابان سراب را ای...
-
نه احتیاج به سیب و نه گندم است این جا ..."محمد علی بهمنی"
سهشنبه 31 مرداد 1396 03:53
نه احتیاج به سیب و نه گندم است این جا هبوط، تجربه ای در تداوم است این جا نپرس وسوسه ی آدم است یا حوا؟ چه فرق؟ چهره ی بازیگران گم است این جا شدیم ساعت و تقویم، خود نمی دانیم چه ساعت است؟ و یا فصل چندم است این جا؟ به شوق دیدن آرامش پس از توفان هنوز حوصله ها در تلاطم است این جا کجاست جذبه ی لبخندهایمان؟ حیفا چقدر حافظه...
-
غزل شمارهٔ ۷۱ ..." سلمان ساوجی"
سهشنبه 31 مرداد 1396 03:36
جان من میرقصد از شادی، مگر یار آمدهست میجهد چشمم همانا وقت دیدار آمدهست جان بیمارم به استقبال آمد، تا به لب قوتی از نو مگر، در جان بیمار آمدهست میرود اشکم که بوسد، خاک راهش را به چشم بر لبم، جان نیز پنداری بدین کار آمدهست زان دهان میخواهد از بهر امان، انگشتری جان زار من که زیر لب، به زنهار آمدهست تا بدیدم روی...
-
شمال و جنگل و کلبه فراهم کردنش با من..." شهراد میدرى"
یکشنبه 29 مرداد 1396 12:00
شمال و جنگل و کلبه فراهم کردنش با من حریرِ سبزِ شالی خیسِ نم نم کردنش با من گُلِ رنگین کمان در انتهایِ کوچه باغِ ابر به استقبالِ تو سر تا کمر خم کردنش با من اگر سردت شده روشن کن آغوشِ اجاقم را برایِ شعله ای بوسه مصمم کردنش با من عجب قندِ سمرقندی، عجب چایِ بخارایی بیا مهمانِ حافظ شو، غزل دم کردنش با من بزن لبخند در...
-
کاش میدانستی..." نیکی فیروزکوهی"
یکشنبه 29 مرداد 1396 10:20
کاش میدانستی زنی که بغض داشت شانههایِ تو را کم داشت کاش میدانستی زنی که نیازِ نوازش داشت دستهای تو را کم داشت کاش میدانستی زنی که هزار قصه برای گفتن داشت یک شبِ دیگر کنارِ تو را کم داشت کاش میدانستی زنی که دلِ رفتن نداشت آغوش تو را کم داشت کاش میدانستی آن زن من بودم
-
کاش سری داشتم افسانهای..."محمد سلمانی"
یکشنبه 29 مرداد 1396 07:07
کاش سری داشتم افسانهای همسفری داشتم افسانهای کاش که در لحظهی بیچارگی چارهگری داشتم افسانهای کاش به جای پدر خاکیام ناپدری داشتم افسانهای عشق سر سفرهی من مینشست ماحضری داشتم افسانهای یا که ستم ریشه در اینجا نداشت یا تبری داشتم افسانهای کاش زمانی که دلم میگرفت از تو پری داشتم افسانهای
-
وطنم ای شکوه پابرجا..."افشین یداللهی"
یکشنبه 29 مرداد 1396 04:30
وطنم ای شکوه پابرجا در دل التهاب دوران ها کشور روزهای دشوار زخمی سربلند بحران ها ایستادی بر جنگ رو در رو خنجر از پشت می زند دشمن گویی از ما و در نهان بر ما وطنم پشت حیله را بشکن رگت امروز تشنه عشق است دل رنجیده خون نمی خواهد دل تو تا ابد برای تپش غیرعشق و جنون نمی خواهد شرم بر من اگر حریم تو پیش چشمان من شکسته شود وای...
-
شصت و چهار سال بعد از کودتا..."جویا معروفی"
یکشنبه 29 مرداد 1396 04:22
به دکتر محمد مصدق که نامش بلندتر از همه نام هاست تو را قیاس میکنند به صبحها و شامها تو را قیاس میکنند تو ای بلند آسمان تو را شبیهِ بامهای کوتهِ خیالشان شناختند چه ابلهانه باختند تو را قیاس میکنند شکوهِ سبزهزارها طراوتِ بهارها تو را که جنگلِ عظیمِ کشوری به طعنه با تمامِ بیشهها قیاس میکنند تو را قیاس میکنند تو...
-
شیدای من..."سیمین بهبهانی"
شنبه 28 مرداد 1396 23:05
یا رب مرا یاری بده ، تا سخت آزارش کنم هجرش دهم ، زجرش دهم ، خوارش کنم ، زارش کنم از بوسه های آتشین ، وز خنده های دلنشین صد شعله در جانش زنم ، صد فتنه در کارش کنم در پیش چشمش ساغری ، گیرم ز دست دلبری از رشک آزارش دهم ، وز غصه بیمارش کنم بندی به پایش افکنم ، گویم خداوندش منم چون بنده در سودای زر ، کالای بازارش کنم گوید...
-
پیک سحری..."کریم فکور"
شنبه 28 مرداد 1396 07:25
یک نفس ای پیک سحری بر سر کویش ،کن گذری گو به فغانم ،به فغانم ، به فغانم ای که به عشقت زنده منم گفتی از عشقت دم نزنم من نتوانم ، نتوانم ، نتوانم من ؛غرق گناهم ،تو عذر گناهی روز و شبم را تو که مهری تو که ماهی چون باده به جوشم ، در جوش و خروشم من سر زلفت به دو عالم نفروشم ای که به عشقت زنده منم گفتی از عشقت دم نزنم من...
-
گفتم که مژده بخش دل خرم است این ..."هوشنگ ابتهاج"
جمعه 27 مرداد 1396 04:27
گفتم که مژده بخش دل خرم است این مست از درم در آمد و دیدم غم است این گر چشم باغ گریه ی تاریک من ندید ای گل ز بی ستارگی شبنم است این پروانه بال و پر زد و در دام خوش خفت پایان شام پیله ی ابریشم است این باز این چه ابر بود که ما را فرو گرفت تنها نه من ، گرفتگی عالم است این ای دست برده در دل و دینم چه می کنی جانم بسوختی و...
-
غزل شمارهٔ ۱۲۶۵ ..."مولانا"
پنجشنبه 26 مرداد 1396 05:03
آن مه که هست گردون گردان و بیقرارش وان جان که هست این جان وین عقل مستعارش هر لحظه اختیاری نو نو دهد به جانها وین اختیارها را بشکسته اختیارش من جسم و جان ندانم من این و آن ندانم من در جهان ندانم جز چشم پرخمارش آن روی همچو روزش وان رنگ دلفروزش وان لطف توبه سوزش وان خلق چون بهارش عشقش بلای توبه داده سزای توبه آخر چه...
-
نغمه ی همدرد..."مهدی اخوان ثالث"
پنجشنبه 26 مرداد 1396 04:42
آینه ی خورشید از آن اوج بلند شب رسید از ره و آن آینه ی خرد شده شد پراکنده و در دامن افلاک نشست تشنه ام امشب ، اگر باز خیال لب تو خواب تفرستد و از راه سرابم نبرد کاش از عمر شبی تا به سحر چون مهتاب شبنم زلف تو را نوشم و خوابم نبرد روح من در گرو زمزمه ای شیرین است من دگر نیستم ، ای خواب برو ، حلقه مزن این سکوتی که تو را...
-
غزل شمارهٔ ۹... "فروغی بسطامی"
پنجشنبه 26 مرداد 1396 04:21
کی رفتهای زدل که تمنا کنم تو را کی بودهای نهفته که پیدا کنم تو را غیبت نکردهای که شوم طالب حضور پنهان نگشتهای که هویدا کنم تو را با صد هزار جلوه برون آمدی که من با صد هزار دیده تماشا کنم تو را چشمم به صد مجاهده آیینهساز شد تا من به یک مشاهده شیدا کنم تو را بالای خود در آینهٔ چشم من ببین تا با خبر ز عالم بالا کنم...
-
آمدی، شادی و ماتم به سراغم آمد..." مهدی فرجی"
چهارشنبه 25 مرداد 1396 07:00
آمدی، شادی و ماتم به سراغم آمد خنده و گریه ی تواَم به سراغم آمد آمدی مثل همان سال نبودی دیگر میوه ی نورس من! کال نبودی دیگر آمدی «نو شده» هرچند کهن تر شده ای ای فدای قد و بالای تو... زن تر شده ای ! شیطنت رفته و افسونگری آموخته ای خوانده ای شعر مرا، شاعری آموخته ای جای آن چشم، که گور پدرِ آهو بود لانه ی مضطربِ فاخته یی...
-
غزل ۱۰۵ ... "حسین منزوی"
چهارشنبه 25 مرداد 1396 04:03
چگونه بال زنم تا به ناکجا که تویی بلندمی پرم اما ، نه آن هوا که تویی تمام طول خط از نقطه ی که پر شده است از ابتدا که تویی تا به انتها که تویی ضمیر ها بدل اسم اعظم اند همه از او و ما که منم تا من و شما که تویی تویی جواب سوال قدیم بود و نبود چنانچه پاسخ هر چون و هر چرا که تویی به عشق معنی پیچیده داده ای و به زن قدیم...