عرفان من...Erfane Man

عرفان من...Erfane Man

مجموعه اشعار
عرفان من...Erfane Man

عرفان من...Erfane Man

مجموعه اشعار

ای خوشا مستانه ... "پروین اعتصامی"

  

ای خوشا مستانه سر در پای دلبر داشتن

دل تهی از خوب و زشت چرخ اخضر داشتن

نزد شاهین محبت بی پر و بال آمدن

پیش باز عشق آئین کبوتر داشتن

سوختن بگداختن چون شمع و بزم افروختن

تن بیاد روی جانان اندر آذر داشتن

اشک را چون لعل پروردن بخوناب جگر

دیده را سوداگر یاقوت احمر داشتن

هر کجا نور است چون پروانه خود را باختن

هر کجا نار است خود را چون سمندر داشتن

 آب حیوان یافتن بیرنج در ظلمات دل

زان همی نوشیدن و یاد سکندر داشتن

از برای سود، در دریای بی پایان علم

عقل را مانند غواصان، شناور داشتن

گوشوار حکمت اندر گوش جان آویختن

چشم دل را با چراغ جان منور داشتن

در گلستان هنر چون نخل بودن بارور

عار از ناچیزی سرو و صنوبر داشتن

از مس دل ساختن با دست دانش زر ناب

علم و جان را کیمیا و کیمیاگر داشتن

همچو مور اندر ره همت همی پا کوفتن

چون مگس همواره دست شوق بر سر داشتن

هزار دشمنم ار می‌کنند قصد هلاک... "حافظ"


هزار دشمنم ار می‌کنند قصد هلاک

گرم تو دوستی از دشمنان ندارم باک

 

مرا امید وصال تو زنده می‌دارد

و گر نه هر دمم از هجر توست بیم هلاک

 

نفس نفس اگر از باد نشنوم بویش

زمان زمان چو گل از غم کنم گریبان چاک

 

رود به خواب دو چشم از خیال تو هیهات

بود صبور دل اندر فراق تو حاشاک

 

اگر تو زخم زنی به که دیگری مرهم

و گر تو زهر دهی به که دیگری تریاک

 

بضرب سیفک قتلی حیاتنا ابدا

لان روحی قد طاب ان یکون فداک

 

عنان مپیچ که گر می‌زنی به شمشیرم

سپر کنم سر و دستت ندارم از فتراک

 

تو را چنان که تویی هر نظر کجا بیند

به قدر دانش خود هر کسی کند ادراک

 

به چشم خلق عزیز جهان شود حافظ

که بر در تو نهد روی مسکنت بر خاک

 


آل... "سیدعلی صالحی"


 

بی‌کرانه
در کلمات شگفت
زاده شدم.
شگفتا که در این دقیقه
سرشار از کشف این باد برهنه‌ام.


رودها برمی‌آیند
کوه‌ها برمی‌آیند
بادها برمی‌آیند
و آدمی
هنوز از خیل خواب‌آلودگانِ زمین است.
شگفتا که من
پیش از تولد خویش
با مرگ به معنا رسیده‌ام.
بی‌کرانه
به رویایی پوشیده از حریر نور و
نماز
لبالبِ هوشم در این دقیقه‌ی دور!