عرفان من...Erfane Man

عرفان من...Erfane Man

مجموعه اشعار
عرفان من...Erfane Man

عرفان من...Erfane Man

مجموعه اشعار

چشم هایت زبانه می کشند...”قونار اکلوف”

چشم هایت

زبانه می کشند

از گرمیِ شراب سرخ

چگونه فرو بنشانم آن شعله ها را

تنها با نوشیدن پیاله پیاله از نگاهت

و یا

با بوسه های پیاپی

  

آن گاه

دوباره پیاله چشمانت را

پر خواهی کرد

از شراب زرد

شرابی که بیشتر از همه دوست می دارم...


 

 برگردان:

هادی دهقانی

 

یک عمر از آغوشم اگر دور بمانی..."صنم نافع"

 

یک عمر از آغوشم اگر دور بمانی

در خانه ی بی پنجره محصور بمانی

 

با شمع به حال خود اگر اشک بریزی

پروانه ى من!پای کمی نور بمانی

 

آن قسمت دیوانه ترم پیش تو مانده ست

تا سهم دلم باشی و مجبور بمانی

 

گوشم به لبت مانده و شعر از پىِ بوسه

ای کاش که با قافیه ها جور بمانی

 

ای کاش که عمری به دلم درد بریزی

ای کاش همین آدم مغرور بمانی

 

هر ساز فقط لحن خودت را بنوازد

در گوشه ی هر پرده ی ماهور بمانی

 

دلبسته ی چشمان تو می مانم و باید

درگیر من و این گره ی کور بمانی

 

دلتنگی های...“شقایق رضازاده”

 

خیالت تخت؛

چیزی نمی بافم

نه آسمان ریسمان،

نه قصه،

نه کلاه!

دکمه ی افتاده ی پیراهنت که نه؛

لب هایم را می دوزم!

اصلا گور بابای دلتنگی های ۵ و نیم عصر؛

اما عطر پیراهنت

آنقدر نپیچیده توی این چهار دیواری

که چوب لباسی ها

خشکشان زده...!

حالا خودت بگو

درخت ها

با چه امیدی

قرار است

راهی نجاری شوند؟

 


 

دیرشد..."هانی کاویانی"

مثل دریا بود اما با عطش تبخیر شد

دیگر آن ساعت شنی را برنگردان! دیر شد

 

با نگاه سنگی ات آیینه ی قلبش شکست

و خدا در قامت آیینه ها تکثیر شد

 

درد او عشقی مبرهن بود اما بی گمان

با الفبای نگاهت نابجا تفسیر شد

 

آرزوهای محالش یک به یک بر باد رفت

خواب های هولناکش موبه مو تعبیر شد

 

کوچه ها هم بی خبر بودند از او مدتی

تا خبر دادند یک دیوانه در زنجیر شد

 

صورت چین خورده ی تقویم هم باور نکرد

عشق دختر بچه ای را که به پایت پیر شد

 


 

من اما عاشقت ماندم... "حسین آهنی"

 

بزن پلکی به هم گاهی ببین من زنده ام یا نه؟

شکستی قاب چشمم را ببین جان کنده ام یا نه؟

 

نشسته روی این میز و عذابم را نمی بینی

تو را تا اوج این قصه خودم آورده ام یا نه؟

 

به این لبخند زیبای تو معصومانه می خندم

خبر داری تو از آه پس از هر خنده ام یا نه؟

 

قلم را دست می گیرم، خجالت می کشم از تو

تو می فهمی که از عطر تنت آکنده ام یا نه؟

 

خودت رابردی و رفتی ...من اما عاشقت ماندم

حسابم کن همین حالا ببین بازنده ام یا نه؟

 

نگاهی کن به بالا و بگو در گوش من آیا

کسی می دید از بالا که من هم بنده ام یا نه؟

 


باید از سمت خدا معجزه نازل بشود..."مهدی ازوج"


باید از سمت خدا معجزه نازل بشود

تا دلم باز دلم باز دلم دل بشود

 

تا همین چشم پر از روزن امید شود

شاید امید از آن معجزه حاصل بشود

 

کاش یک بار بفهمد که دلم می شکند

تا زمان بگذرد و تجربه کامل بشود

 

نیست دلدار که هر شب قدحم تازه کند

تا قدح بر لب او سرزده مایل بشود

 

یار من رفت بماند که چه حالی دارم

حال من با نم اشکم به سحر گل بشود

 

ترسم از این شده آنقدر دو چشمم دریاست

گونه ام گود شده مرتع  ساحل بشود

 

گرچه شعرم همه ترسیم می و معشوق است

مانده تا شاعرتان  بلبل محفل بشود

 

یکنفر کاش بیاید دل هومن ببرد

تا مگر این دل من صاحب منزل بشود

 


شعر مناسبتی ماه محرم...


ای ساربان آهسته ران آرام جان گم کرده ام

آخر شده ماه حسین من میزبان گم کرده ام

 

در میکده بودم ولی بیرون شدم چون غافلین

ای وای ازین بی حاصلی عمر جوان گم کرده ام

 

پایان رسد شام سیه آید حبیب من ز ره

اما خدا حالم ببین من مهربان گم کرده ام

 

ای وای ازین غوغای دل از دلبرم هستم خجل

وقت سفر ماندم به گل من کاروان گم کرده ام

 

نعمت فراوان دادی ام منت به سر بنهادی ام

اما ببین نامردی ام صاحب زمان گم کرده ام

 

من عبد کوی عشقم و من شاه را گم کرده ام

آقا تو را گم کرده ام مولا تو را گم کرده ام

 

بنوشتم این نامه چنین با خون دل ای مه جبین

اما ببین بخت مرا نامه رسان گم کرده ام



فرا رسیدن ماه محرم تسلیت و تعزیت باد...