عرفان من...Erfane Man

عرفان من...Erfane Man

مجموعه اشعار
عرفان من...Erfane Man

عرفان من...Erfane Man

مجموعه اشعار

دل پیش کسی باشد و وصلش نتوانی..."سیدتقی سیدی"

 

دل پیش کسی باشد و وصلش نتوانی

لعنت به من و زندگی و عشق و جوانی

 

تا پیش تو آورد مرا بعد تو را برد

قلبم شده بازیچه ی دنیای روانی

 

باید چه کنم با غم و تنهایی و دوری

وقتی همه دادند به هم دست تبانی

 

در چشم همه روی لبم خنده نشاندم

در حال فرو خوردن بغضی سرطانی

 

آیا شده از شدت دلتنگی و غصه

هی بغض کنی،گریه کنی،شعر بخوانی ؟

 

دلتنگ تو ام ای که به وصلت نرسیدم

ای کاش خودت را سر قبرم برسانی...

 

 

سنجاق... "سید تقی سیدی"

لباس بى وفایى را به دست خود تنت کردم

تو را اى دوست با مهر زیادم دشمنت کردم

 

خیالم بود تندیسى طلا از عشق مى سازم

محبت بدترین اکسیر بود و آهنت کردم

 

تو رفتى با خدا باشى ، خدا در چشم من گم شد

از آن وقتى که تسبیح خودم را گردنت کردم

 

تمام خاطراتت را همان روزى که مى رفتى

به قلبم دوختم سنجاق بر پیراهنت کردم

 

تو تک کبریت امّیدم در اوج بى کسى بودى

تو را اى عشق با امیدوارى روشنت کردم

 

چه مى ماند به جز  بى حاصلى در دست هاى من

به رغم کوششى که در بدست آوردنت کردم  

 


حقیقت... "سید تقی سیدی"

تو زخم مى زنى و شیوه ات لطافت نیست

بگو ، جواب محبّت مگر محبّت نیست ؟

 

نگو به تلخى این اتفاق عادت کن

که عشق حادثه اى مبتلا به عادت نیست

 

درون آینه غیر از خودت چه مى بینى ؟

تو هم شبیه منى هیچ کس کنارت نیست

 

پر از گلایه ام اما به جبر خندانم

همیشه واقعیت ناشى از حقیقت نیست

 

برو سفر بسلامت ولى بدان از عشق

اگر که خیر ندیدى بدون علت نیست

 

فقط اجازه بده در نبودنت شب ها

کمى به فکر تو باشم اگر جسارت نیست