ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
...باید یادآوری نمود که همیشه بخت با او یار نبود، چنانکه باری با آنکه
سیزده سال در دربار خدمت کرده بود، مورد بی مهری سلطان قرار گرفت
و از دربار رانده شد و حق آنرا نداشت که دربار ظاهر شود.
به گفته خودش سبب این بی مهری سلطان محمود بدگویی رقیبان او
بوده و آنها به سلطان سخن چینی کرده بودند که فرخی با یکی از نزدیکان
سلطان شراب خورده است:
شاه از من به دل گران گشته است
بــه گناهی کـه بیگناهم از آن
سخنی باز شــــــد بــه مجلس شاه
بیشتر بــود از آن سخن بهتان
سخن آن بود که باده خورد همی
به فلان جای فرخی و به فلان
خـوردم آنجــا دوسه قـــدح سبکی
بــودم آنجا بدان سبب مهمان
چنانکه از برخی ابیات او بر می آید این وضع تا دو سال دوام می کند و شاعر
مجبور می شود که غلامان خود را بفروشد. فرخی در یک قصیده دیگرش
خطاب به سلطان می گوید:
دی کسی گفت که اجری تو چند است از میر
گفتم اجری من ای دوست فزون از هنرم
جز که امروز دو سال است که بی امر امیر
نیست از نان و جــو اسب نشـــان و خبرم
کسی که این پرسش را از وی کرده بود، پیشنهاد یاری می دهد ، اما پاسخ
فرخی این است که نمی تواند جز امیر خدمت دیگری را کرده نمی تواند:
گفت بدهم، چندان که بخواهی بستان
گفتم اندوه مخور هست هنوز این قدرم
نه نکو باشد از من نه پسندیده که من
خدمت میر کنم نان ز دگر جای خورم
از خلال این ابیات معلوم می شود که سلطان این اشتباه او را عفو نموده و
باز او را به دربار خواسته بود. اما در این آشتی پای کسی دیگر در
میان بوده یا خیر؟ آشکار نیست.
ابوالحسن علی بن جولوغ فرخی | |
---|---|
زادروز: | سال ۳۷۰ هجری قمری غزنه (سیستان) |
وفات: | ۴۲۹ هجری قمری غزنه |
آرامگاه: | آرامگاه فرخی سیستانی غزنه (سیستان-ایران) |
محل زندگی: | سیستان |
ملیت: | ایرانی |
پیشه: | شاعر، نویسنده |
سالهای فعالیت: | قرن چهارم و اوایل قرن پنجم هجری قمری |
سبک: | قصیده، غزل، رباعی |
لقب: | فرخی |
دوره: | حکومت سلطان محمود غزنوی سلطان مسعود غزنوی |
آثار: | با کاروان حُلّه داغگاه دیوان اشعار |
ابوالحسن علی بن جولوغ سیستانی معروف به فرخی سیستانی از غلامان امیرخلف بانو آخرین امیر صفاری بود. علی بن جولوغ، از سر ناچاری شعری در قالب قصیده سرود و آن را «با کاروان حله» نام نهاد؛ و شعر را به عمید اسعد چغانی وزیر امیر صفاری تقدیم کرد. معروف است که روز بعد علی بن جولوغ قصیدهای به نام «داغگاه» ساخت و آن را برای امیر صفاری خواند. امیر صفاری، چهل کره اسب را به علی بن جولوغ هدیه کرد و او را از نزدیکان دربارش قرار داد.
علی بن جولوغ نیز با تخلص فرخی در دربار صفاریان، چغانیان و غزنویان شعر میگفت. محمود غزنوی او را به ملک الشعرایی دربار منصوب کرد. پس از مرگ محمود در سال ۴۲۱ هجری قمری، فرخی به دربار سلطان مسعود غزنوی روی آورد و تا پایان عمر به ستایش این امیر غزنوی مشغول بود.
روایت شدهاست که فرخی علاوه بر شاعری آوازی خوش داشت و در نواختن بربط مهارت داشت. دیوان شعر فرخی شامل بیش از چند هزار بیت است که در قالبهای قصیده، غزل، قطعه، رباعی، ترکیببند، و ترجیعبند سروده شدهاست.
از آن جا که بیشتر قصاید فرخی در دربار غزنویان سروده شده است؛ ستایشگری و وصف در آن بسیار زیاد است؛ هر چند در میان شعرهای فرخی اشعاری نیز هستند که نکات آموزنده اخلاقی را در بر دارند. فرخی در سال ۴۲۹ هجری قمری در سنین جوانی در غزنه درگذشت.
از شاعر هم عصرش لبیبی در رثای اوست که:
گر فرخی بمرد چرا عنصری نمرد؟ | پیری بماند دیر و جوانی برفت زود | |
فرزانهای برفت و ز رفتنش هر زیان | دیوانهای بماند و ز ماندنش هیچ سود |
چون پرند نیلگون بر روی پوشد مرغزار
پرنیان هفت رنگ اندر سر آرد کوهسار
خاک را چون ناف آهو مشک زاید بی قیاس
بید را چون پر طوطی برگ روید بی شمار
دوش وقت نیم شب بوی بهار آورد باد
حبذا باد شمال و خرما بوی بهار
باد گویی مشک سوده دارد اندر آستین
باغ گویی لعبتان ساده دارد در کنار
با کاروان حله برفتم ز سیستان
با حله تنیده ز دل بافته ز جان
با حلهای بریشم ترکیب او سخن
با حلهای نگارگر نقش او زبان
هر تار او به رنج برآورده از ضمیر
هر پود او به جهد جدا کرده از روان