عرفان من...Erfane Man

عرفان من...Erfane Man

مجموعه اشعار
عرفان من...Erfane Man

عرفان من...Erfane Man

مجموعه اشعار

گلپونه ها... "هما میر افشار"

 

گلپونه های وحشی دشت امیدم

 

وقت سحر شد

 

خاموشی شب رفت و فردایی دگر شد

 

من مانده ام تنهای تنها

 

من مانده ام تنها میان سیل غم ها

 

گلپونه های وحشی دشت امیدم

 

وقت جدایی ها گذشته

 

باران اشکم روی گور دل چکیده

 

بر خاک سرد و تیره ای پیچیده شبنم

 

من دیده بر راه شما دادم که شاید

 

سر بر کشیده از خاکهای تیره ی غم

 

من مرغک افسرده بر شاخسارم

 

گلپونه ها گلپونه ها چشم انتظارم

 

می خواهم امشب تا سحرگاهان بخوانم

 

افسرده ام دیوانه ام آزرده جانم

   ادامه مطلب ...

تورا دوست دارم... "هما میرافشار"

تورا دوست دارم،

تو را می پرستم

 

تورا دوست دارم،

تورا دوست دارم

 

تورا چون بهاران،

چو ذرات باران

 

توراچون ستاره،

چنان ابر پاره

  ادامه مطلب ...

بی تو طوفان زده ی دشت جنونم... "هما میرافشار"

در جواب شعر کوچه فریدون مشیری

( درتاریخ 93/7/4 در همین وبلاگ منتشر شده)

 بی تو من زنده نمانم...

 بی تو طوفان زده ی دشت جنونم

 صید افتاده به خونم

 تو چه سان می گذری غافل از اندوه درونم؟

  

بی من از کوچه گذر کردی و رفتی

 بی من از شهر سفر کردی و رفتی

 قطره ای اشک درخشید به چشمان سیاهم

 تا خم کوچه به دنبال تو لغزید نگاهم

 تو ندیدی!

 نگهت هیچ نیفتاد به راهی که گذشتی

 

چون در خانه ببستم،

 دگر از پای نشستم

 گوییا زلزله امد،

 گوییا خانه فرو ریخت سر من

  

بی تو من در همه ی شهر غریبم

 بی تو کس نشود از این دل بشکسته صدایی

 برنخیزد دگر از مرغک پربسته نوایی

 تو همه بود و نبودی

 تو همه شعر و سرودی

 چه گریزی ز بر من؟

 که ز کویت نگریزم

 گر بمیرم ز غم دل،

 به تو هرگز نستیزم

 من ویک لحظه جدایی؟

 نتوانم نتوانم

 بی تو من زنده نمانم...

 

 


عاشق نشدی زاهد... "هما افشار"


عاشق نشدی زاهد، دیوانه چه می دانی؟

در شعله نرقصیدی، پروانه چه می دانی؟

 

لبریز میِ غم ها، شد ساغر جان من

خندیدی و بگذ شتی، پیمانه چه می دانی؟

 

یک سلسله دیوانه، افسون نگاه او

ای غافل! از آن جادو، افسانه چه می دانی؟

 

من مست میِ عشقم، وز توبه که بشکستم

راهم مزن ای عابد، میخانه چه می دانی؟

 

تا چند فریب خلق با نام مسلمانی

سر بر سر سجاده،‌ می خوردن پنهانی

 

عاشق شو و مستی کن، ترک همه هستی کن

ای بت نپرستیده..! بت خانه چه می دانی؟

 

تو سنگ سیه بوسی، من چشم سیاهی را

مقصود، یکی باشد، بیگانه..! چه می دانی؟

 

دستار، گروگان ده، در پای بتی، جان ده!

اما تو زجان، غافل..! جانانه چه می دانی؟

 

ضایع چه کنی شب را؟ لب، ذاکر و دل، غافل

تو، ره به خدا بردن، مستانه چه می دانی؟

 

روزی که فرو ریزیم بنیاد تاسف را

دیگر نه تو می مانی نه ظلم و پریشانی

 


 

گل پونه های وحشی دشت امیدم... "هما میر افشار"

گل پونه های وحشی دشت امیدم
وقت سحر شد
خاموشی شب رفت فردایی دگر شد


من مانده ام تنهای تنها
من مانده ام تنها میان سیل غمها
حبیبم سیل غمها

گل پونه ها نا مهربانی آتشم زد آتشم زد
گل پونه ها بی همزبانی آتشم زد


می خواهم اکنون تا سحر گاهان بخوانم
افسرده ام دیوانه ام آزرده جانم

گل پونه های وحشی دشت امیدم
وقت سحر شد
خاموشی شب رفت فردایی دگر شد

من مانده ام تنهای تنها
من مانده ام تنها میان سیل غمها
حبیبم سیل غمها

 

گل قاصد... "هما میرافشار"



گل قاصد کی فرستاده تو رو ؟

کی به تو گفته ز من یاد کنی ؟

کی به تو گفته منو شاد کنی ؟

اون که از چشم سیاهش دل من غم میگیره ؟

مگه تنها شده باز ؟ مگه رسوا شده باز ؟

مگه پروانه میخواد ؟ دل دیوانه میخواد ؟

 

چی می دونم گل قاصد چی بگم

دیگه دل از همه سرده بخدا می دونم برنمی گرده بخدا

ای نسیم سحری ای سبک رقص پیام آور صبح

زیر گوشم چی میگی؟

کی فرستاده تو رو ؟

کی به تو گفته که از سر ببری خواب مرا؟

 کی به تو گفته که از دل ببری تاب مرا ؟

چی بگم با تو نسیم سحری؟

دیگه دل از همه سرده بخدا می دونم بر نمی گرده بخدا

 

شما ای زنجره ها چی میگین با دل افسرده من ؟

کی فرستاده شما رو دم این پنجره ها ؟

مگه اون اشکای شور رو ندیدن ؟

مگه اون قلب صبور رو ندیدن ؟

دل من سنگ صبور ، دل من جام بلور

دیگه افتاد و شکست

دیگه من موندم و درد ، دیگه من موندم و خاموشی سرد

 

کی میگه قصه بخونین همه تون ؟

شما ای زنجره ها اینو بدونین همه تون :

دیگه دل از همه سرده به خدا

می دونم بر نمی گرده به خدا

 

موج دریا چی میگی با دل خسته تنها چی میگی ؟

از کی میگی ؟

که به تو گفته که فریاد کنی ؟ که به تو گفته منو یاد کنی ؟

اون که خون دلمو ریخته توی شیشه غم ؟

به تو گفتم چی گفت

به تو گفتم شبا خواب نداشت

دلش از دوری من تاب نداشت

من پر از او بودم ، یا که جادو بودم

می دونی ؟

اونچه که بود قصه ای بیش نبود

چی شد اون همه مهر و  وفا  ، چی شد اون همه مهر و صفا

همه بود رنگ و ریا ؟

 

به تو اب موج قشنگ  ، چی بگم از دل تنگ

برو تا ساحل دور  تا دل چشمه نور

گر به او با زرسیدی بده پیغام مرا ، که مبر نام مرا

به سر سنگ فراموشی و درد بشکن جام مرا

که دلم از همه سرده به خدا پر درده به خدا

می دونم بر نمی گرده به خدا