عرفان من...Erfane Man

عرفان من...Erfane Man

مجموعه اشعار
عرفان من...Erfane Man

عرفان من...Erfane Man

مجموعه اشعار

بوسه ی آخر ... "اسمرشجاعان"


بوسه ی آخر کجا و من کجا و او کجا؟

شعله و خاکسترش را زد به جانم بی وفا

 

در دلم پنداشتم با من هوای دیگرست

از خودش من را رها از هر رها تا هر رها

 

سوق و سوی من به سمت منزل او می رود

او ز من دوری گزیند تا شود آخر جدا

 

بت کده جای عبادت بر دلان کافر است

کفر من در او شود هر آینه قهر خدا

 

شور شیدایی دل در بزم ناز چشم اوست

او به دنبال خیالی تا کند بر من جفا

 

جان من این جان ناقابل بگیر و خنده کن

بر من خونین جگر زهری بنوشان از بلا

 

چون شراب تلخ تو بهتر از آن انگور ناب

در خم زلف سیاهت مبتلایم مبتلا

 

خواهد او هر بوسه ای از بهر خون خواهی دل

گوشه ای از آن شکر بر من ندارد او روا


دختر هندویی... " اسمر شجاعان"

از من تو بوسه بی حیا در خواب خواهی ؟

اندام ماهی روی شط آب خواهی ؟

 

قندانِ چینیِ سفیدِ رویِ سینی

کوری ندیدی از لبم عناب خواهی ؟

 

با پنجه روی قطره قطره موجِ دریا

رقصِ پری را در شبِ مهتاب خواهی؟

 

دستم بگیری و تنِ مرجانی ام را

در حلقه ی بازوی خود قُلاب خواهی ؟

 

رو سینه ریزم نقشِ طاووس پرنده

با رنگ های شهره ی کمیاب خواهی ؟

 

غرقِ همان اشعارِ ممنوعِ فروغی

یک بیتِ بی پروایِ شعرِ ناب خواهی ؟

 

بر یک طرف رو شانه موهای پریشان

بانویِ گندمزارِ این مرداب خواهی ؟

 

راهت بگیر و دور شو آقا حرام است

یک دختر هندوییِ پنجاب خواهی ؟

 


پنجاب:ایالتی است در کشور هندوستان که 

نام پیراهن محلی زنان این منطقه پنجابی است.

حرف دل... "اسمر شجاعان"

تنها تر از این من ،خدا آدم ندیدم

اصلا به این دنیا دلی بی غم ندیدم

 

با هر که گفتم حرف دل را او نفهمید

غمگین تر از شاخه گل مریم ندیدم

 

آنقدر در این قلب عاشق پیشه ام ریخت

خون جگر را قطره ی شبنم ندیدم

 

در پشت هر دردی که خندیدم تو دیدی

جز هق هق و گریه به بالینم ندیدم

 

من را از این حال پریشانی نترسان

طغیان سیل جاری ام را کم ندیدم

 

وقتی که سیلی خوردی و آرام ماندی

گویی که جز تو من در این عالم ندیدم

 

هر جا که هستی بی من و با من بمان تو

من در تمام عمر خود همدم ندیدم

 

دیشب به این خانه غمی بر در زد و گفت

جز همنشینی با تو من مرهم ندیدم

 

اسرار پنهان من و او رو به رو شد

جز غم در این خانه کسی محرم ندیدم

 


رقص... "اسمر شجاعان خراسانی"



با تن عریانیم دیوانه از رویای شب
رقص در رقصم هویدا می کند غوغای تب

   
من میان بازوانت بوسه باران می شوم
تا ته شعرم بیا گر نه که بی جان می شوم

  ادامه مطلب ...