عرفان من...Erfane Man

عرفان من...Erfane Man

مجموعه اشعار
عرفان من...Erfane Man

عرفان من...Erfane Man

مجموعه اشعار

غزل شمارهٔ ۱ ... امیرخسرو دهلوی

ابر می بارد و من می شوم از یار جدا

چون کنم دل به چنین روز ز دلدار جدا

 

ابر و باران و من و یار ستاده به وداع

من جدا گریه کنان، ابر جدا، یار جدا

 

سبزه نوخیز و هوا خرم و بستان سرسبز

بلبل روی سیه مانده ز گلزار جدا

 

ای مرا در ته هر موی به زلفت بندی

چه کنی بند ز بندم همه یکبار جدا

 

دیده از بهر تو خونبار شد، ای مردم چشم

مردمی کن، مشو از دیده خونبار جدا

 

نعمت دیده نخواهم که بماند پس از این

مانده چون دیده ازان نعمت دیدار جدا

 

دیده صد رخنه شد از بهر تو، خاکی ز رهت

زود برگیر و بکن رخنه دیوار جدا

 

می دهم جان مرو از من، وگرت باور نیست

پیش ازان خواهی، بستان و نگهدار جدا

 

حسن تو دیر نپاید چو ز خسرو رفتی

گل بسی دیر نماند چو شد از خار جدا

 

 

» دیوان اشعار » غزلیات

غزل شمارهٔ ۲۴۱... امیرخسرو دهلوی

  در سرم تا ز سر زلف تو سودایی هست

دل شیدای مرا با تو تمنایی هست

 

در ره عشق منه زاهد بیچاره قدم

گر ز بیگانه و خویشت غم و پروایی هست

 

دل که از غمزه ربودی به سر زلف سیاه

گر چه دزدیست سیه کار، دل آسایی هست

 

باغبان تا گل صد برگ رخ خوب تو دید

در چمن بیش نگوید گل رعنایی هست

 

هندوی خال مبارک به رخت مقبل شد

گشت پرویز که در سلک تو لالایی هست

 

هر شبی در غم هجرت شب یلداست مرا

که به سالی به جهان یک شب یلدایی هست

 

چوب خشک است به پیش قد تو هر سروی

گر چه او را به چمن قامت و بالایی هست

 

مردم از حسرت دیدار و نگفتی روزی

که مرا سوخته ای غم زده رسوایی هست

 

دعوی هستی و ناموس مکن، خسرو، هیچ

تا ترا میل نظر بر رخ زیبایی هست

 

» دیوان اشعار » غزلیات

 

ای خوش آن کس که شبش تکیه به پهلوی کسی ست..."امیرخسرو دهلوی "

 بند جانم ز خم سلسله موی کسی ست

زخم جانم ز کمان خانه ابروی کسی ست

 

شب ز غم چون گذرانم من تنها مانده

ای خوش آن کس که شبش تکیه به پهلوی کسی ست

 

گریه امروز نمی ایستدم، کاندر خواب

دیده ام شب که رخم گویی بر روی کسی ست

 

از کجا آمدی، ای باد، که دیوانه شدم

بوی گل نیست که می آید، این بوی کسی ست

 

پند خود بیهده ضایع مکن، ای صاحب پند

کز توام نیست خبر ز آنکه دلم سوی کسی ست

 

دل من دور نرفته ست، نکو می دانم

باز جویید همانجاش که در موی کسی ست

 

بو که از گم شده خویش نشانی یابم

روز و شب گشتم هر جا که سر کوی کسی ست

 

از دل و دیده و جان هر چه دهم راضی نیست

یارب، این ترک جفا پیشه چه بدخوی کسی ست

 

گر تو منکر شوی، ای شوخ، بداند همه کس

کاین بلای دلم از نرگس جادوی کسی ست

 

سر ابروی تو گردم، گرهش بازگشای

که کمانت نه به اندازه بازوی کسی ست

 

همه بهر دگرانست زکوة حسنت

آخر این خسرو بیچاره دعاگوی کسی ست

 

 


از پس عمر شبی هم نفس یار شدم..." امیرخسرو دهلوی "

 

از پس عمر شبی هم نفس یار شدم

خواب بود آن همه گویی تو، چو بیدار شدم

 

وقتی آن چشمه خورشید بدین سوی نتافت

گر چه در کوی غمش سایه دیوار شدم

 

موی گشتم ز غم و بار اجل می بندم

ره دراز است، نکو شد که سکیار شدم

 

توبه ام بود ز شاهد، کنون ای زاهد، دور

که دگر بار ز سر بر سر این کار شدم

 

طوف کوی تو همه از سر من بیرون رفت

آنکه گه در چمن و گاه به گلزار شدم

 

از سگان سر کوی تو مرا شرم گرفت

بس که در گرد سر کوی تو بسیار شدم

 

رفت شب ها و مرا صبح مرادی ندمید

نه ز چشمت به حد زیستن افگار شدم

 

خسروم، بر سر هر کو شده رسوای جهان

طرفه کاندوه ترا محرم اسرار شدم

 

تا کی پریشانی هنوز؟ ... "امیرخسرو دهلوی"

دل ز تن بردی و در جانی هنوز

دردها دادی و درمانی هنوز

 

آشکارا سینه‌ام بشکافتی

هم چنان در سینه پنهانی هنوز

 

ملک دل کردی خراب از تیغ ناز

واندرین ویرانه سلطانی هنوز

 

هر دو عالم، قیمت خود گفته‌ای

نرخ بالا کن که ارزانی هنوز

 

ما ز گریه چون نمک بگداختیم

تو ز خنده شکرستانی هنوز

 

جان ز بند کالبد آزاد گشت

دل به گیسوی تو زندانی هنوز

 

پیری و شاهدپرستی هم خوشست!

خسروا تا کی پریشانی هنوز؟

 


زندگی نامه امیرخسرو دهلوی...



                 حکیم ابوالحسن یمین‌الدین بن سیف‌الدین محمود معروف به امیر خسرو دهلوی (زادهٔ ۶۵۱ در پتیالی، هند – درگذشتهٔ ۷۲۵ هجری قمری در دهلی) شاعر پارسی‌گوی هندوستان بود. او یکی از دو شاعر مهم اوایل قرن هشتم است که سایر سخنوران پارسی‌گوی هند را تحت‌الشعاع قرار دادند و در ادوار بعد هم نفوذی دامنه‌دار در میان شعرای ایران و هند داشتند. آن دو امیرخسرو، و حسن دهلوی بودند. امیرخسرو به زبان‌های فارسی، عربی، ترکی و سانسکریت چیرگی داشت و به سعدی هند معروف بود و او در اوایل حال به «سلطانی»و سپس به «طوطی» تخلص می‌کرد.

 

محتویات :

۱- زندگی

۲ - تأثیر و تأثرات

۳ - آثار

۴-  نمونه اشعار

 

زندگی:

ابوالحسن امیرخسرو دهلوی شاعر و عارف نامدار پارسی‌زبان هندوستان در سال ۶۳۲ خورشیدی (۶۵۱ قمری) در پتیالی هند زاده شد و به سال ۷۰۳ خورشیدی (۷۲۵ قمری) در دهلی درگذشت. خسرو ترک‌نژاد و هندی‌زاد بود و کلمات ترکی و هندی در شعر او بسیار بود. پدرش امیر سیف‌الدین محمود افسری ترک و از اهالی لاچین در فرارود بود که خودشان از قراختاییان بودند که هنگام یورش مغولان به هندوستان فرار کرد و در آن‌جا با زنی اهل دهلی ازدواج کرد و به دربار شمس‌الدین التتمش، پادشاه دهلی راه یافت. امیرخسرو مانند پدر که سمت امیرالامرایی داشت در دربار بزرگی و سروری یافته بود و زمانی در درگاه جلال‌الدین فیروز شاه جای داشت و لقب امیری گرفت.

 

وی دوران کودکی و نوجوانی را با فراگرفتن زبان و ادب فارسی در دهلی گذراند و پس از چندی در محضر یکی از بزرگ‌ترین و مشهورترین مشایخ و عارفان دوران، یعنی شیخ نظام‌الدین محمد بن احمد دهلوی معروف به نظام اولیاء، شاگردی کرد. امیرخسرو برای پیر و مراد خود احترام فراوان قایل بود و با وجود این که دایم در خدمت پادشاهان و فرمانروایان بود، هیچ‌گاه از میزان ارادت و توجه او نسبت به شیخ کاسته نشد. امیر نیز مانند استاد خود پیرو سلسلهٔ عرفان چشتیه بود. شیخ نیز خسرو را گرامی می‌داشت. با حسن دهلوی شاعر نامدار پارسی‌زبان هند از طریق همین شیخ آشنا شد و بین آن دو دوستی عمیقی ایجاد شد.

 

مدت کوتاهی پس از درگذشتِ نظام‌الدین اولیاء، امیر خسرو نیز در سال ۷۰۴ (۷۲۵ قمری) درگذشت و نزدیک آرامگاه شیخ به خاک سپرده شد.

 

تأثیر و تأثرات:

امیرخسرو به سبب آشنایی با زبان‌های فارسی، ترکی، عربی و هندی اطلاعات نسبتاً خوبی داشت و اشعار فراوانی در زمینه‌های مختلف سروده‌است. موسیقی هندی و ایرانی را به‌خوبی می‌شناخت. شعرش لحن و لطافتی خاص دارد و چون ترک‌نژاد و هندی‌زاد بود کلمات ترکی و هندی نیز در شعر او دیده می‌شود و می‌توان «سبک وی را طلیعهٔ سبک هندی به شمار آورد».

 

وی در غزل‌سرایی پیرو سعدی بود و غالباً مضامین عشقی و مسایل عرفانی را به زبان ساده و پرسوز در بحرهای کوتاه و لطیف بیان کرده و از الفاظ و معانی شاعران متصوف ایرانی سود می‌جست. خمسه‌اش از خمسه‌های تمام مقلدین نظامی نسبتاً بهتر و برتر است و او در اشعارش نظامی را به‌عنوان استادی مسلط به فن ستوده‌است:

 

نظامی که‌استاد این فن وی است                     

در این بزمگه شمع روشن وی است

 

ز ویرانهٔ گنجه شد گنج سنج                  

رسانید گنج سخن را به پنج

 

چو خسرو به آن پنج هم‌پنجه شد                      

وز آن بازوی فکرتش رنجه شد

 

امیرخسرو با سنایی و خاقانی نیز الفتی داشته‌است و در قصاید که از غزل‌هایش متین‌تر است از سخنگویان بزرگ مانند کمال‌الدین اسماعیل و خاقانی و انوری پیروی کرده‌است. به‌عنوان نمونه به اقتفای «مرآه النظر» خاقانی قصیدهٔ «مرآه الصفا» را ساخته‌است که از همان روزها در میان اهل ادب شهرتی یافته و بعضی از دیگر شاعران هم از آن پیروی کرده‌اند. قصیدهٔ خاقانی چنین آغاز می‌شود:

 

دل من پیر تعلیم است و من طفل زباندانش                   

دم تسلیم سرعشر و سر زانو دبستانش

 

و مطلع «مرآه الصّفا» ی امیرخسرو:

 

دلم طفل است و پیر عشق استاد زباندانش                      

سواد الوجه سَبق و مسکنت کنج دبستانش

 

شاعران فراوانی از سبک و شیوه و به‌خصوص ابداعات و نوآوری‌های امیرخسرو پیروی کرده‌اند. در میان شعرای ایران نیز نفوذ داشته و بسیاری از آن‌ها مخصوصاً در حکایات و مثنویات عشق‌انگیز سبک او را تقلید کرده‌اند. با توجه به بعضی از غزل‌های حافظ، مشخص می‌شود که وی با اشعار و غزلیات خسرو آشنایی داشته و تا حدی تحت تأثیر او بوده‌است. آورده‌اند که نورالدین عبدالرحمان جامی (درگذشته ۸۹۸ هـ. ق) بیش از دیگر شاعران ایرانی، با امیرخسرو دهلوی و آثار او انس و الفت داشته و «همیشه آرزوی جامی آن بوده‌است که به پای او برسد». در کار و حال هر دو مشابهت‌ها و همانندی‌های قابل‌ملاحظه‌است که عبارتند از:

 

هر دو در حیات هنری خود، معطوف به گذشته‌اند.

هر دو دیوان خود را به چند بخش تقسیم کرده‌اند.

امیرخسرو در منظومهٔ قران السعدین عناوین فصول و ابواب کتاب را به صورت قصیده‌ای موزون مرتب نموده، جامی نیز بسیاری از عناوین قصاید خود را موزون کرده‌است.

هر دو اثر منثور پدید آورده‌اند.

هر دو با تصوّف رابطه دارند.

جامی معتقد است: «امیرخسرو دهلوی در شعر متفنّن است و قصیده و غزل و مثنوی را ورزیده و همه را به کمال رسانیده، تتبع خاقانی می‌کند؛ هر چند به قصیدهٔ او نرسیده، اما غزل را از وی درگذرانیده. غزل‌های او به واسطهٔ معانی آشنا که ارباب عشق و محبت برحسب ذوق و وجدان خود آن را درمی‌یابند، مقبول همه‌کس افتاده‌است. خمسهٔ نظامی را کسی به از وی جواب نداده‌است؛ و ورای آن مثنوی‌های دیگر دارد.» هرچند ممکن است سخن جامی با توجه به بعضی از معیارهای امروزین نقد ادبی، سخن کلی تلقی شود و بعضی از اجزای آن به‌خصوص آنچه دربارهٔ غزل امیرخسرو و خاقانی است، قابل تأمّل باشد.

 

یان ریپکا دربارهٔ خمسه امیرخسرو معتقد است: اهمیت آثار امیرخسرو در ادبیات فارسی از این جهت چشمگیر است که در خمسهٔ او داستان‌های رمانتیک برجسته و اشعار حماسی ممتازی دیده می‌شود که موضوع‌های آن‌ها را از نظامی اقتباس کرده‌است. شاعر کم و بیش، رویدادها را به شکل‌های گوناگون تصویر کرده و چنان با سخنوری و بلاغت موضوع‌ها را پرورانده که گویی در مهارت و استادی دست کمی از نظامی نداشته‌است؛ اما او به ژرفای فلسفه زندگی و مسایل حاد اجتماعی توجهی نکرده در عین حال تردیدی نیست که این تنزل سطح با سلیقهٔ مردم زمان خسرو هماهنگ بوده‌است.

 

آثار:

صحنهٔ دیدار اسکندر مقدونی از افلاطون، از کتاب «خمسهٔ نظامی» امیر خسرو دهلوی.

در تذکره‌ها دربارهٔ تعداد آثار امیر خسرو روایت‌های اغراق‌آمیزی نقل کرده‌اند و از قول او نوشته‌اند که شمار اشعارش از چهارصدهزار بیت بیشتر است. آثار منظوم فارسی او عبارت است از:

 

دیوان امیر خسرو، شامل پنج دفتر، هر یک دارای دیباچه‌ای متضمّن سوانح عمر و نکاتی در اسلوب شعری او به قلم خود شاعر؛ بدین قرار:

تحفةالصّغر: سروده‌های شانزده تا نوزده سالگی، شامل قصیده‌ها، غزل‌ها، ترجیع‌بندها و زندگینامهٔ مشروح شاعر؛

وسط‌الحیوة: سروده‌های شاعر از بیست تا حدود ۳۲ سالگی، شامل قصیده‌ها، ترجیع‌بندها، قطعه‌ها، غزل‌ها و رباعی‌ها. قصیده‌های این دیوان در ستایش و مراثی «نظام‌الدین اولیاء»، «علاء الدّین محمّد» و «معزّالدّین کیقباد» است؛

غرّةالکمال: سروده‌های ۳۴ تا ۴۳ سالگی او، شامل قصیده‌ها، ترجیع‌بندها و قطعه‌ها، با مقدمه‌ای مبسوط که در آن شرح زندگانی او به تفصیل آمده‌است؛

بقیة نقیّه: سروده‌های دوران پیری شاعر، شامل قصیده‌ها، ترجیع‌بندها، رباعی‌ها و یک مثنوی کوتاه. این دیوان حاوی مدایحی است دربارهٔ «علاءالدّین محمدشاه»، پسر او، بعضی امیران دیگر و نیز مرثیه‌ای در مرگ محمدشاه؛

نهایةالکمال: سروده‌های واپسین سال‌های حیات شاعر، مشتمل بر ترجیع‌بند، مثنوی، رباعی، غزل و نیز قصیده‌هایی در مدح «سلطان غیاث‌الدین» و مرثیهٔ «سلطان قطب‌الدین مبارکشاه».

دیوان غزلیات، که چند بار جمع‌آوری شده و در هند و پاکستان به چاپ رسیده‌است. نخستین چاپ آن در ۱۸۷۱ م؛ و بار دوم در ۱۳۹۲ هجری در لاهور منتشر شد. دیوان امیر خسرو بارها در هند و ایران تصحیح و چاپ شده‌است.

ثمانیهٔ خسرویه: امیر خسرو دهلوی بزرگترین نمایندهٔ ادبیات فارسی زبان هند و نخستین ادامه‌دهندهٔ مکتب ادبی نظامی گنجوی است. او به نظامی گنجوی اعتقادی تام داشت و به تقلید و در جواب خمسهٔ نظامی خمسه‌ای ساخته‌است شامل:

مطلع‌الانوار: بر وزن و شیوهٔ مخزن‌الأسرار

شیرین و خسرو

مجنون و لیلی: مجنون و لیلی سومین منظومه امیر خسرو است که شاعر در سال ۱۲۹۹ نوشته و یکی از بهترین منظومه‌هایی است که تحت تأثیر لیلی و مجنون نظامی آمده‌است.

آیینهٔ سکندری: بر وزن و شیوهٔ اسکندرنامه

هشت بهشت: به تقلید از هفت پیکر

امیرخسرو دارای تصنیف‌ها و منظومه‌های دیگری نیز به شرح زیر است:

قران‌السعدین: مجموعه‌ای از یک سلسله تشبیهات عالی قلمی است که مسایل و موضوعات مختلف را مجسم می‌سازد. به‌علاوه، دو نکتهٔ کاملاً بکر را از اشعار امیر خسرو برای ما روشن می‌کند:

اشعاری با یک وزن و قافیه که برای عنوان فصول مختلف بسیار مناسبند و می‌توان آن‌ها را به صورت قصیده به یکدیگر مرتبط ساخت.

تعدادی غزل که احساسات فصول را قبل از ذکر آن منعکس می‌سازد و در عین حال دارای حالت یکنواختی وزن مثنوی نیست.

نه سپهر: اثری‌ست با نه بخش که در بحرهای مختلف سروده شده‌است. از آن جمله بحر رجز مسدس مطوی (مفتعلن مفتعلن مفتعلن) که ابتکار خسروست.

مفتاح‌الفتوح

مثنوی دولرانی و خضرخان: عشق‌های خضرخان پسر علاءالدین با دولرانی دختر امیر گجرات که گذشته از مزایای ادبی، ارزش تاریخی و اجتماعی هم دارند.

سه شاهزاده سرندیپی: افسانه‌ای است ایرانی که لغت رایج سرندیپیتی در زبان‌های غربی از آن سرچشمه گرفته.

اشعار زیر را هم بدو نسبت داده‌اند:

قصیدهٔ شکوائیه

ماتم غم

آینه‌داری دل

نمونه اشعار:

ای زلف چلیپای تو غارتگر دین‌ها            

وی کرده گمانِ دهنت دفع یقین‌ها

       

زین­سان که بکشتی به شکر خنده جهانی                    

خواهم که به دندان کشم از لعل تو کین‌ها

 

گر مهر گیا بایدت ای دوست طلب کن                 

هر جا که چکد آب دو چشمم به زمین‌ها

 

دشوار رود مهر تو از سینهٔ خسرو                      

مانده‌است چو نقشی که بماند به نگین‌ها

 

 

                                                                ******

 

بیم است که سودایت دیوانه کند ما را                

در شهر به بدنامی افسانه کند ما را

 

من می‌زدهٔ دوشم شاید که خیال تو                   

امروز به یک ساغر مستانه کند ما را

 

                                                                 ******

کدام سنگدلت شیوه جفا آموخت؟                     

که ناز و شوخیت از بهر جان ما آموخت؟

 

جراحت جگر خستگان چه می‌پرسی؟               

ز غمزه پرس که این شوخی از کجا آموخت؟

 

                                                                ******

 

بشکافت غم این جان جگرخواره ما را                 

یا رب، چه وبال آمده سیاره ما را

 

رفتند رفیقان دل صدپاره ببردند              

کردند رها دامن صدپارهٔ ما را

 

 

                                                                 ******

 

آورده‌ام شفیع دل زار خویش را              

پندی بده دو نرگس خون‌خوار خویش را

 

ای دوستی که هست خراش دلم از تو              

مرهم نمی‌دهی دل‌افکار خویش را

 

آزاد بنده‌ای که به پایت فتاد و مرد                      

وآزاد کرد جان گرفتار خویش را

 

بنمای قد خویش که از بهر دیدنت                      

تربر کنیم بخت نگونساز خویش را

 

سرها بسی زدی سر من هم زن از طفیل                      

از سر رواج ده روش کار خویش را

 

دشنام از زبان توأم می‌کند هوس                       

تعظیم کن به این قدری یار خویش را