عرفان من...Erfane Man

عرفان من...Erfane Man

مجموعه اشعار
عرفان من...Erfane Man

عرفان من...Erfane Man

مجموعه اشعار

ای مهربان تر از برگ..." شفیعی کدکنی"

  

ای مهربان تر از برگ در بوسه های باران

بیداری ستاره در چشم جویباران

 

آیینه ی نگاهت پیوند صبح و ساحل

لبخند گاه گاهت صبح ستاره باران

 

بازا که در هوایت خاموشی جنونم

فریاد ها برانگیخت از سنگ کوه ساران

 

ای جویبار جاری ! زین سایه برگ مگریز

کاین گونه فرصت از کف دادند بی شماران

 

گفتی : به روزگاران مهری نشسته گفتم

بیرون نمی توان کرد حتی به روزگاران

 

بیگانگی ز حد رفت ای آشنا مپرهیز

زین عاشق پشیمان سرخیل شرمساران

 

پیش از من و تو بسیار بودند و نقش بستند

دیوار زندگی را زین گونه یادگاران

 

وین نغمه ی محبت بعد از من و تو ماند

تا در زمانه باقی ست آواز باد و باران

 


برگ بی درخت..."محمد رضا شفیعی کدکنی"

 

 

 گر درختی از خزان بی برگ شد

یا کرخت از سورت سرمای سخت

هست امیدی که ابر فرودین

برگ ها رویاندش از فر بخت

بر درخت زنده بی برگی چه غم

وای بر احوال برگ بی درخت...

 


دارم سخنی با تو و گفتن نتوانم... "شفیعی کدکنی"

دارم سخنی با تو و گفتن نتوانم

این درد نهان‌سوز، نهفتن نتوانم

 

تو گرم سخن گفتن و از جام نگاهت

من مست چنانم که شنفتن نتوانم

 

شادم به خیال تو چو مهتاب، شبانگاه

گر دامن وصل تو گرفتن نتوانم

 

چون پرتو ماه آیم و چون سایه دیوار

گامی به سر کوی تو رفتن نتوانم

 

دور از تو، من سوخته در دامن شبها

چون شمع سحر، یک مژه خفتن نتوانم  

 

فریاد ز بی‌مهریت ای گل که در این باغ

چون غنچه پاییز، شکفتن نتوانم

 

ای چشم سخنگوی، تو بشنو ز نگاهم

دارم سخنی با تو و گفتن نتوانم

 


به کجا چنین شتابان؟... "محمدرضا شفیعی کدکنی"


به کجا چنین شتابان؟


گون از نسیم پرسید


دل من گرفته زینجا , هوس سفر نداری؟


ز غبار این بیابان؟


همه آرزویم اما.... چه کنم که بسته پایم....


به کجا چنین شتابان؟


به هر آن کجا که باشد بجز این سرا سرایم



سفرت به خیر اما تو و دوستی خدا را


چو از این کویر وحشت به سلامتی گذشتی


به شکوفه ها، به باران


برسان سلام ما را


 

بار امانت... "شفیعی کدکنی"

 

 

آن صداها به کجا رفت

صداهای بلند

گریه ها قهقه ها

آن امانت ها را

آسمان آیا پس خواهد داد؟

پس چرا حافظ گفت

آسمان بار امانت نتوانست کشید

نعره های حلاج

بر سر چوبه ی دار

به کجا رفت کجا؟

به کجا می رود آه

چهچه گنجشک بر ساقه ی باد

آسمان آیا

 این امانت ها را

باز پس خواهد داد؟

 


پژواک... "محمدرضا شفیعی کدکنی"


 به پایان رسیدیم اما

 نکردیم آغاز

 

 فرو ریخت پرها

 نکردیم پرواز

 

 ببخشای

 ای روشن عشق بر ما

 

 ببخشای

 ببخشای اگر صبح را

 ما به مهمانی کوچه

 دعوت نکردیم

 

 ببخشای

 اگر روی پیراهن ما

 نشان عبور سحر نیست

 

 ببخشای ما را

 اگر از حضور فلق

 روی فرق صنوبر

 خبر نیست

 

 نسیمی

 گیاه سحرگاه را

 در کمندی فکنده ست و

 تا دشت بیداری اش می کشاند

 و ما کمتر از آن نسیمیم

 

 در آن سوی دیوار بیمیم

 ببخشای ای روشن عشق

 

 بر ما ببخشای

 به پایان رسیدیم اما

 نکردیم آغاز

 فرو ریخت پر ها

 نکردیم پرواز...