عرفان من...Erfane Man

عرفان من...Erfane Man

مجموعه اشعار
عرفان من...Erfane Man

عرفان من...Erfane Man

مجموعه اشعار

وای نازنین مریم... "محمد نوری"

وای گل سرخ و سپیدم کی می‌آیی؟

بنفشه برگ بیدم کی می‌آیی؟

تو گفتی گل درآید من می‌آیم؟

وای گل عالم تموم شد کی می‌آیی؟

 

جان مریم چشماتو واکن، منو صدا کن

شد هوا سفید، در اومد خورشید

وقت اون رسید که بریم به صحرا

وای نازنین مریم

 

جان مریم چشماتو واکن منو صدا کن

بشیم روونه، بریم از خونه

شونه به شونه، به یاد اون روزها

وای نازنین مریم

 

باز دوباره صبح شد، من هنوز بیدارم

کاش می‌خوابیدم، تورو خواب می‌دیدم

خوشه غم توی دلم زده جوونه دونه به دونه

دل نمی‌دونه چه کنه با این غم

وای نازنین مریم

 

بیا رسید وقت درو، مال منی از پیشم نرو

بیا سر کارمون بریم، درو کنیم گندمارو

بیا رسید وقت درو، مال منی از پیشم نرو

بیا سر کارمون بریم، بیا بیا

نازنین مریم، نازنین مریم

 

باز دوباره صبح شد من هنوز بیدارم

ای کاش می‌خوابیدم، تورو خواب می‌دیدم

خوشه غم توی دلم زده جوونه دونه به دونه

دل نمی‌دونه چه کنه با این غم

وای نازنین مریم، وای نازنین مریم

وای نازنین مریم

 


رواق منظر چشم من آشیانه توست... "حافظ"

 


کرم نما و فرود آ که خانه خانه توست

 

به لطف خال و خط از عارفان ربودی دل

لطیفه‌های عجب زیر دام و دانه توست

 

دلت به وصل گل ای بلبل صبا خوش باد

که در چمن همه گلبانگ عاشقانه توست

 

علاج ضعف دل ما به لب حوالت کن

که این مفرح یاقوت در خزانه توست

 

به تن مقصرم از دولت ملازمتت

ولی خلاصه جان خاک آستانه توست

 

من آن نیم که دهم نقد دل به هر شوخی

در خزانه به مهر تو و نشانه توست

 

تو خود چه لعبتی ای شهسوار شیرین کار

که توسنی چو فلک رام تازیانه توست

 

چه جای من که بلغزد سپهر شعبده باز

از این حیل که در انبانه بهانه توست

 

سرود مجلست اکنون فلک به رقص آرد

که شعر حافظ شیرین سخن ترانه توست

 


 

نا آشنا... "فروغ فرخزاد"


باز هم قلبی به پایم اوفتاد

باز هم چشمی به رویم خیره شد

 

باز هم در گیرودار یک نبرد

عشق من بر قلب سردی چیره شد

 

باز هم از چشمه لبهای من

تشنه ای سیراب شد،سیراب شد

 

باز هم در بستر آغوش من

رهروی در خواب شد، در خواب شد

 

بر دو چشمش دیده می دوزم به ناز

خود نمی دانم چه می جویم در او

 

عاشقی دیوانه می خواهم که زود

بگذرد از جاه و مال و آبرو

 

او شراب بوسه می خواهد ز من

من چه گویم قلب پر امید را

 

او به فکر لذت و غافل که من

طالبم آن لذت جاوید را

 

من صفای عشق می خواهم از او

تا فدا سازم وجود خویش را

 

او تنی می خواهد از من آتشین

تا بسوزاند در او تشویش را

 

او به من می گوید ای آغوش گرم

مست نازم کن که من دیوانه ام

 

من به او می گویم ای نا آشنا

بگذر از من ، من تورا بیگانه ام

 

آه از این دل، آه از این جام امید

عاقبت بشکست و کس رازش نخواند

 

چنگ شد در دست هر بیگانه ای

ای دریغا، کس به آوازش نخواند


دلتنگ خاطرات... "الهیار بیات"

 

دلتنگی...                

 

در جویبار عمر

درباغ زندگی

 

همواره شادابند

گلهای خاطرات

چون لاله می سوزند،

همواره می تابند،

در راه زندگی،

فانوس خاطرات

 

فصل خزان را

دست زمان را

 

گویا رهی نیست

در باغ خاطرات

 

 


آمده ام که سر نهم عشق تو را به سر برم... "مولانا"


 

آمده ام که سر نهم عشق تو را به سر برم

ور تو بگوییم که نی نی شکنم شکر برم

 

آمده ام چو عقل و جان از همه دیده ها نهان

تا سوی جان و دیدگان مشعله نظر برم

 

آمده که رهزنم بر سر گنج شه زنم

آمده ام که زر برم زر نبرم خبر برم

 

گر شکند دل مرا جان بدهم به دل شکن

گر ز سرم کله برد من ز میان کمر برم

   ادامه مطلب ...

می‌خواستم... "عباس معروفی"

می‌خواستم

خوشحالی‌ات را ببوسم

در هوا در دلم

دلم ولی جا ماند

روی خالی‌های انتظار

گم شد

در توده‌های خاکستری

در سفیدی سرد آن‌همه دیوار

گفتم

لابلای این جنگل سیاه

یکی نباید گل سرخ من باشد؟

آن‌همه آدم

آمدند و رفتند و ناپدید شدند

دیده ندیده... همگی ندید شدند

تلألو تکرار اما هنوز

در نبضم واژه‌های بی‌قرار بود

امید دیدنت

مثل نفس‌های تو

هوای بهار بود...

 


مهربان هستی ولی نامهربانی می کنی... "شهراد میدری"


مهربان هستی ولی نامهربانی می کنی

شور در سر داری و داری جوانی می کنی

 

مرغ عشقی و پر از حسرت نگاهت می کنم

دورترها می نشینی نغمه خانی می کنی

 

تا بسوزانی دل این شیر در زنجیر را

شوخ و شنگ و دلربا آهو دوانی می کنی

 

من نمی دانم چرا وقتی قرار بوسه نیست

باز هم لبهای خود را ارغوانی می کنی

 

مطمئن هستم برای کشتن من این چنین

پلک ها را تیر و ابرو را کمانی می کنی

 

روز روشن بافه بافه شانه بر مو می کشی

روی هم می ریزی و با شب تبانی می کنی

 

تا می آیم بی خیال گریه ی هر شب شوم

با خیالت می رسی پادرمیانی می کنی

 

خود بگو اصلن چه معنی می دهد این کارها

آخرش از دست خود، من را روانی می کنی

 

عاشقی جرم است و من پرونده ام سنگین شده

بس که هر شب شعری از من بایگانی می کنی!