عرفان من...Erfane Man

عرفان من...Erfane Man

مجموعه اشعار
عرفان من...Erfane Man

عرفان من...Erfane Man

مجموعه اشعار

افتاده به شهریم که ویرانه ندارد... "مجمر اصفهانی"


افتاده به شهریم که ویرانه ندارد
یک شهر غریبیم و یکی خانه ندارد


جایی نه ، که گیرد دل دیوانه قراری
ویران شود آن شهر که میخانه ندارد


گه گوشه آبادی و گه کنج خرابی
آسوده کسی کو دل دیوانه ندارد


من بودم و دل ، کو سر افسانه ی ما داشت
فریاد که آن هم سر افسانه ندارد


آهسته رفیقان که به هر گام درین راه
گسترده دو صد دام و یکی دانه ندارد


عالم همه خود بیخود از آنند و گر نه
کاری به کس این نرگس مستانه ندارد


مستیم از این باده در این بزم که ساقی
می در قدح و باده به پیمانه ندارد


آئی پی تاراج دل ( مجمر ) و چیزی
جز نقش خیال تو درین خانه ندارد