عرفان من...Erfane Man

عرفان من...Erfane Man

مجموعه اشعار
عرفان من...Erfane Man

عرفان من...Erfane Man

مجموعه اشعار

مرغ سحر ... "غلامرضا طریقی"

 

کمتر بخواه مرغ سحر ناله سرکند !

داغ مرا که سوخته ام   تازه تر کند

 

از جور روزگار جوی کم نمی شود

حتی اگر تمام جهان را خبر کند !

 

در داغ آفتاب به مهتاب دلخوشیم

پس از کسی مخواه که شق القمر کند !

 

در آشیانه نیز به مقصد نمی رسی

وقتی زمانه خواست تو را دربدر کند !

 

غم بین آسمان و زمین پرده می کشد

روزی اگر فلک شب ما را سحر کند !

 

زنگ زمانه خنجرمان را غلاف کرد

زنگ خطر به ناشنوا کی اثر کند ؟

 

کافی ست سر به زیر شدن پس بگو که دار

ما را به سر بلندی خود مفتخر کند !

 


 

 

در زمین عشق... "شعبان کرم دخت"

در زمین عشق ، در هوا عشق است

در کجا عشق و نا کجا عشق است

 

این که گاهی به یاد می آید

همه در متن یادها عشق است

 

خالی از راز عشق چیزی نیست

در نفس عشق ، در صدا عشق است

 

عشق زیبایی فراوان است

همه ی ثروت گدا عشق است

 

عشق چون و چرا ندارد هیچ

نه فقط چون، خود چرا عشق است

   ادامه مطلب ...

چگونه سنگ شوم وقتی؟... "نجمه زارع"


دوباره حرف دلم در گلوی لعنتی است
تمام ترسم از این آبروی لعنتی است

شبی می آیم و دل می زنم به دریاها
و این بزرگترین آرزوی لعنتی است

زمین چه می شود... آه ای خدای جادوگر!
بگو چه در پی این کهنه گوی لعنتی است

زمان به صلح و صفا ختم می شود، هرچند
زمین پر از بشر تندخوی لعنتی است

چگونه سنگ شوم تا مرا تَرَک نزنند
که هرچه سنگ در این سمت و سوی لعنتی است...

چگونه سنگ شوم وقتی عاشقم... وقتی
همیشه در دل من های و هوی لعنتی است

به خود می آیم از آهنگ های تند نوار
که باز حاکی از «I love you» لعنتی است

بس است! شعر مرا ناتمام بگذارید
زمان، زمانه ی این آبروی لعنتی است



از کفر من تا دین تو... "افشین یدالهی"

 

از کفر من تا دین تو راهی به جز تردید نیست

دلخوش به فانوسم نکن، اینجا مگر خورشید نیست

 

با حس ویرانی بیا تا بشکند دیوار من

چیزی نگفتن بهتر از تکرار طوطی وار من

 

بی جستجو ایمان ما از جنس عادت می شود

حتی عبادت بی عمل وهم سعادت می شود

 

با عشق آنسوی خطر جائی برای ترس نیست

در انتهای موعظه دیگر مجال درس نیست

 

کافر اگر عاشق شود بی پرده مومن می شود

چیزی شبیه معجزه با عشق ممکن می شود

 


غزلیات... "سعدی"




هر که را خاطر به روی دوست رغبت می ‏کند

بس پریشانی بباید بردنش چون موی دوست

 

دیگران را عید اگر فرداست ما را از این دهست

روزه داران ماه نو ببینند و ما ابروی دوست...

 

 

حلول ماه مبارک رمضان مبارک...

جای ماهی کجاست؟... " عباسعلی سپاهی یونسی"


 

جای ماهی کجاست؟ در دریا

پس چرا زیر خاک‌ها بودند؟

ماهی و خاک! قصه تلخی است

کاش در آب‌ها رها بودند

 

دست بسته به شهر آوردند

صد و هفتاد و پنج ماهی را

ماهی و دست بسته زیر خاک!

من نمی فهمم این سیاهی را

 

این سیاهی که یک نفر با خاک

بکشد ساکنان دریا را

ماهی و دست بسته زیر خاک

حل کند یک نفر معما را!

 

بیست و نه سال منتظر بودیم

پیرمان کرد داغ ماهی‌ها

خانه روشن شد از رسیدنشان

تا که طی شد فراق ماهی‌ها...


 


تا با غم عشق تو مرا کار افتاد... "مولانا"

 

سودای تو را بهانه ای بس باشد  

مدهوش تو را ترانه ای بس باشد

 

در کشتن ما چه میزنی تیغ جفا  

ما را سر تازیانه ای بس باشد

 

 تا با غم عشق تو مرا کار افتاد

بیچاره دلم در غم بسیار افتاد


بسیار فتاده بود، هم در غم عشق

اما نه چنین زار که این بار افتاد


هر روز دلم در غم تو زارتر است

و ز من، دل بی رحم تو بیزارتر است


بگذاشتی ام،غم تو نگذاشت مرا

حقا که غمت از تو وفادارتر است