عرفان من...Erfane Man

عرفان من...Erfane Man

مجموعه اشعار
عرفان من...Erfane Man

عرفان من...Erfane Man

مجموعه اشعار

نگاه خدا... "فروغ فرخزاد"

 

 

بر روی ما نگاه خدا خنده می زند

هر چند ره به ساحل لطفش نبرده ایم

زیرا چو زاهدان سیه کار خرقه پوش

پنهان ز دیدگان خدا می نخورده ایم

پیشانی ار ز داغ گناهی سیه شود

بهتر ز داغ مهر نماز از سر ریا

نام خدا نبردن از آن به که زیر لب

بهر فریب خلق بگوئی خدا خدا


ما را چه غم که شیخ شبی در میان جمع

بر رویمان ببست به شادی در بهشت

او می گشاید … او که به لطف و صفای خویش

گوئی که خاک طینت ما را ز غم سرشت

توفان طعنه، خنده ی ما را ز لب نشست

کوهیم و در میانه ی دریا نشسته ایم

چون سینه جای گوهر یکتای راستیست

زین رو بموج حادثه تنها نشسته ایم


مائیم … ما که طعنه زاهد شنیده ایم

مائیم … ما که جامه تقوی دریده ایم

زیرا درون جامه بجز پیکر فریب

زین هادیان راه حقیقت، ندیده ایم!

آن آتشی که در دل ما شعله می کشید

گر در میان دامن شیخ اوفتاده بود

دیگر بما که سوخته ایم از شرار عشق

نام گناهکاره رسوا نداده بود!

بگذار تا به طعنه بگویند مردمان،

در گوش هم حکایت عشق مدام ما


"هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق

ثبت است در جریده عالم دوام ما"


سلام بر قلب صبور زینب (س)... "مرتضی امیری اسفندقه"


 حسین بود و تو بودی ، تو خواهری کردی
حسینِ فاطمه را گرم، یاوری کردی

 

غریب تا که نمانَد حسین بی عباس
به جای خواهری آن جا، برادری کردی

 

گذشتی از همه چیزت به پای عشق حسین
چه خواهری تو برادر، که مادری کردی

 

تو خواهریّ و برادر، تو مادریّ و پدر
تو راه بودی و رهرو، تو رهبری کردی

 

پس از حسین، چه بر تو گذشت وارث درد!
به خون نشستی و در خون، شناوری کردی

 

پس از حسین، تو بودی که شرح عصمت را
که روز واقعه، را یاد آوری کردی

 

به روی نیزه، سر آفتاب را دیدی
ولی شکست نخوردیّ و سروری کردی

 

حسینِ دیگری آن جا پس از حسین شکُفت
تو با حسین پس از او، برابری کردی

 

چه زخم ها که نزَد خطبه ات به خفّاشان!
زبان گشودی و روشن، سخنوری کردی

 

زبان نبود، خودِ ذوالفقارِ مولا بود
سخن درست بگویم، تو حیدری کردی

 

تویی مفسّر آن رستخیز ناگاهان
یگانه قاصد امّت پیمبری کردی

 

بَدَل به آینه شد، خاک کربلا با تو
تو کیمیا گری و کیمیا گری کردی

 

حسین بود و تو بودی، تو خواهری کرد
حسینِ فاطمه را گرم، یاوری کردی

 


 

تا همیشه دوستت دارم علی... "دکتر محمود اکرامی فر"


بغض چندین ساله ی ما باز شد

یا علی گفتیم و عشق آغاز شد

 

یا علی گفتیم و دریا خنده کرد

عشق ما را باز هم شرمنده کرد

 

یا علی گفتیم و گلها وا شدند

عشق آمد قطره ها دریا شدند

 

یاعلی گفتیم و طوفانی شدیم

مست از آن دستی که می دانی شدیم

 

یاعلی گفتیم و طوفان جان گرفت

کوفه در تزویر خود پایان گرفت

 

کوفه یعنی دستهای ناتنی

کوفه یعنی مردهای منحنی

 

کوفه یعنی مرد آری مرد نیست

یا اگر هم هست صاحب درد نیست

 

عده ای رندان بازاری شدند

عده ای رسوایی جاری شدند

 

آن همه دستی که در شب طی شدند

ابن ملجم های پی در پی شدند

 

از سکوت و گریه سرشارم علی

تا همیشه دوستت دارم علی

 

 

 

از کتاب: « دریا تشنه است »

میلاد امام علی (ع) بر عاشقان ولایت مبارک باد...

 



از « عین » علی عیون ما بینا شد

 وز « لام » علی لسان ما گویا شد

 در « یای » علی نور خدا را دیدیم

 زان نور محمد و علی پیدا شد


 میلاد حضرت علی (ع) برهمگان مبارک باد...

بهانه(با یاد همیشه عزیز ناصر)... "اهورا ایمان"


 

ستاره بود، غزل بود

ترانه بود وتو بودی

هزار حادثه، اما

بهانه بود وتو بودی

تو بودی وشب قصه

تو بودی وتب پرواز

هزار آینه فریاد

هزار پنجره آواز

شب از تو شعر دوباره

شب از تو باغ ستاره

به اعتبار تو روشن

من وچراغ ستاره

حضورم از تو همیشه

سکوتم از تو صدا بود

تو آسمون ترانه

پرنده بود ورها بود

گذشتی از شب قصه

گذشتی از شب آواز

نه از ستاره شنیدی

نه گفتی از تب پرواز

نه گفتی از شب گریه

نه گفتی از منِ بی تو

در این حضور خیالی

چگونه ماندنِ بی تو

ستاره بود غزل بود

غزل نبود وتو بودی

تویی که از تو نوشتی

تویی که از تو سرودی

 

ترانه: اهورا ایمان


تهران،خوابگاه دانشجویی طرشت

آبان80

آهنگ وتنظیم وخواننده: ناصر عبداللهی

آلبوم بوی شرجی

 

آغازِ من ، تو بودی و پایان من تویی... "سهیل محمودی"


 

 

........................... عاشقانه

 

آغازِ من ، تو بودی و پایان من تویی

 آرامشِ پس از شبِ توفانِ من تویی

 

 حتی عجیب نیست، که در اوج شک و شطح

 زیباترین بهانه ی ایمان من تویی

 

احساسهایی از متفاوت میان ماست

 آباد از توام من و ، ویران من تویی

 

آسان نبود گِردِ همه شهر گشتنم

 آنک ، چه سخت یافتم :" انسان " من تویی

 

پیداست من به شعله ی تو زنده ام هنوز

 در سینه ی من ، آتشِ پنهان من تویی

 

هر صبح ، با طلوعِ تو بیدار می شوم

 رمزِ طلسمِ بسته ی چشمان من تویی

 

هر چند سرنوشت من و تو ، دوگانگی است

 تنهای من ! نهایت عرفان من تویی

 


رباعیات حکیم عمرخیام... "خیام نیشابوری"


تا کی غم آن خورم که دارم یا نه

 

وین عمر به خوشدلی گذارم یا نه

 

پرکن قدح باده که معلومم نیست

 

کاین دم که فرو برم برآرم یا نه

 

***

 

برخیز و مخور غم جهان گذران

 

بنشین و دمی به شادمانی گذران

 

در طبع جهان اگر وفایی بودی

 

نوبت بتو خود نیامدی از دگران

 

***

 

رفتم که در این منزل بیداد بدن

 

در دست نخواهد بر خنگ از باد بدن

 

آن را باید به مرگ من شاد بدن

 

کز دست اجل تواند آزاد بدن

 

***

 

قانع به یک استخوان چو کرکس بودن

 

به ز آن که طفیل خوان ناکس بودن

 

با نان جوین خویش حقا که به است

 

کالوده و پالوده هر خس بودن

 

***

 

می‌خور که فلک بهر هلاک من و تو

 

قصدی دارد بجان پاک من و تو

 

در سبزه نشین و می روشن میخور

 

کاین سبزه بسی دمد ز خاک من و تو

 

***

 

سردفتر عالم معانی عشق است

 

سر بیت قصیده جوانی عشق است

 

ای آنکه نداری خبر از عالم عشق

 

این نکته بدان که زندگانی عشق است...