عرفان من...Erfane Man

عرفان من...Erfane Man

مجموعه اشعار
عرفان من...Erfane Man

عرفان من...Erfane Man

مجموعه اشعار

خلاصه ای از زندگینامه مسعود سعد سلمان...


مسعود سعد سلمان


 

مسعود سعد سلمان شاعر دورهٔ غزنوی که در نیمهٔ دوم قرن پنجم و آغاز قرن ششم هجری می‌زیسته‌است.


زندگی:

مسعود سعد سلمان، در سال ۴۳۸ هجری به دنیا آمد. اجداد مسعود سعد همدانی بودند همچنین سعد سلمان پدر مسعود اهل همدان بود ولی ارباب تذکره (تذکره کتابی‌ست که در آن شرح احوال شعرا، نویسندگان، درباریان، فلاسفه، عرفا و... نوشته شده باشد) دربارهٔ زادبومش اختلاف دارند. بنا به گفتهٔ عوفی در همدان به دنیا آمده ، دولتشاه سمرقندی زادگاهش را جرجان می‌داند،  واله داغستانی گوید که اصلش از همدان است ولی مدت‌ها در لاهور به سر برده‌است ؛ غلام‌علی آزاده  وی را اهل لاهور می‌داند؛ و بدیع‌الزمان فروزانفر در سخن و سخنوران زادگاهش را لاهور نوشته‌است.

 

حیات مسعود سعد سلمان مصادف با عهد شش پادشاه غزنوی بوده‌است که عبارت‌اند از؛ شاه فرخ‌زاد، سلطان ابراهیم، مسعود بن ابراهیم، شهرزاد، ملک ارسلان و بهرامشاه. کودکی او در عهد پادشاه فرّخ‌زاد بوده و زندگی ادبی و خدمت شاهی او، از عهد سلطان ابراهیم، آغاز می‌شود.  مسعود سعد تا شصت سال به عنوان یکی از عمّال دیوان غزنوی، خدمت کرد. در سال ۴۳۸ هجری قمری هنگامی که سلطان مسعود بن محمود، فرزند خود «مجدود» را به فرمانفرمایی هند فرستاد، سعد سلمان همراه او بود.

 

مسعود سعد سلمان دو پسر و یک دختر داشت. یک پسرش موسوم به «سعادت» که شاعر بود و پسرِ دیگر «صالح» (یا محمد) نام داشته که هنگام زندانی‌بودن پدر، در مرنج، وفات یافت. مسعود سعد سلمان در سال ۵۱۸ هجری از دنیا رفت. بخشی از حیات هشتادساله او در زندان‌های دهک، نای، سو و مرنج گذشته‌است. شغل رسمی او کتاب‌دار سلطنتی بوده‌است.


آثار:

اشعار مسعود سعد سلمان متأثر از سروده‌های عنصری و منوچهری و ناصر خسرو و فرخی است. سه دیوان (فارسی و عربی و هندی) به وی نسبت داده‌اند. قصایدش که اغلب در مدح سلاطین غزنوی است ساده و روان است و چنین می‌نماید که به فلسفه و ریاضیات آشنا بوده‌است. در اشعارش برخی کلمات هندی دیده می‌شود. کمال‌الدین اسمعیل، معزی و ظهیرالدین نیشابوری از سبکش تقلید کرده‌اند. سنایی او را در شعر «پیشوای کیهان»   و رشیدی «تاج شاعران»  وی چند بار، در چند حصار زندانی شد و حبسیاتش هم از لحاظ سوز و احساسات و حسن معانی و هم از لحاظ لطف الفاظ و سلاست و تشبیهات طبیعی بی‌نظیرند و اهمیت خاصی دارند، اشعار فارسی وی را برخی هجده هزار بیت دانسته‌اند. مسعود، دیوانی به زبان عربی و ظاهراً دیوانی نیز به زبان هندی داشته است که جز ابیاتی عربی در حدائق السحر، چیزی از دیوان عربی اش در دست نداریم و دیوان هندیش نیز به کلی مفقود است. مسعود سعد سلمان یکی از قصیده‌سرایان اواخر قرن پنجم و اوایل قرن ششم بوده و سبک شعر او خراسانی است. دیوان فارسی وی قریب به هجده‌هزار بیت دانسته شده‌است و غیر از قصاید، غزلیات و رباعیات، مثنویات، قطعات و چیستان نیز دارد. فروزانفر مثنویاتش را متوسط شمرده و گفته «اگر نمی‌ساخت بهتر بود».

اشعار مسعودسعد سلمان...


هفت سالم بسود سو و دهک

پس از آنم سه سال قلعه نای

 

 

***

 

 

آن گوهر حسامم در دست روزگار

کاخر برونم آرد یک روز در وغا

 

در صد مصاف معرکه گر کند گشته‌ام

روزی به یک صقال بجا آید آن مضا

 

***

 

تاری از موی من سفید نبود

چون به زندان مرا فلک بنشاند

 

ماندم اندر بلا و غم چندان

که یکی موی من سیاه نماند

 

***

 

سال‌ها بوده‌ام چنانکه بود

بچهٔ شیرخوار بی‌مادر

 

***

 

تا نیابی مراد خویش بکوش

تا نسازد زمانه با تو بساز

 

***

 

با همت باز باش و با کبر پلنگ

زیبا به گه شکار و پیروز به جنگ

 

کم کن بر عندلیب و طاووس درنگ

کانجا همه آواز است، اینجا همه رنگ

 

***

 

تیغ و تیر است بر دل و جگرم

غم و تیمار دختر و پسرم

 

هم بدینسان گداز دم شب و روز

غم و تیمار مادر و پدرم

 

نه خبر می‌رسد مرا ز ایشان

نه بدیشان همی رسد خبرم

 

کمر کوه تا نشست من است

بر میان دو دست شد کمرم

 

یا ز دیده ستاره می‌بارم

یا به دیده ستاره می‌شمرم

 

ای جهان سختی تو چند کشم؟

وی فلک عشوهٔ تو چند خرم؟

 

 

***

 

در آرزوی بوی گل نوروزم

در حسرت آن نگار جان افروزم

 

از شمع سه گونه کار می‌آموزم

می‌گریم و می‌گدازم و می‌سوزم

 

 

***

 

چون بدیدم به دیدهٔ تحقیق

که جهان منزل فناست کنون

 

راد مردان نیک محضر را

روی در برقع حیاست کنون

 

آسمان چون حریف نامنصف

بر سر عشوه و دغاست کنون

 

دل فگار است همچو دانه از آنکه

زیر این سبز آسیاست کنون

 

طبع بیمار من ز بستر آز

شکر یزدان درست خاست کنون

 

در عقاقیر خانهٔ توبه

نوشداروی صدق خواست کنون

 

آن زبانی که مدح شاهان گفت

مادح حضرت خداست کنون

 

لهجهٔ پرنوای خوش نعمت

بلبل باغ مصطفاست کنون

 

مدتی خدمت شهان کردم

نوبت خدمت خداست کنون

 

 

 

چندرباعی... "مسعودسعد سلمان"


 

در آرزوی بوی گل نوروزم

در حسرت آن نگار عالم سوزم

 

از شمع سه‌گونه کار می‌آموزم:

می‌گریم و می‌گدازم و می‌سوزم

 

 

**********

 

ای بخت مرا سوخته خرمن کردی

بی جرم دو پای من در آهن کردی

 

در جمله مرا به کام دشمن کردی

با سگ نکنند آنچه تو با من کردی

 

 

**********

 

مسعود که هست سعد سلمان پدرش

جایی است که از چرخ گذشته است سرش

 

در حبس بیفزود به دانش خطرش

عودی است که پیدا شد از آتش هنرش

 

 

**********

 

من بستر برف و بالش یخ دارم

خاکستر و یخ پیشگه و بخ دارم

 

چون زاغ همه نشست بر شخ دارم

در یک دو گز آبریز مطبخ دارم

 

 

**********

 

از بلبل نالنده‌تر و زارترم

وز زرد گل ای نگار بیمارترم

از شاخ شکوفه سرنگونسار ترم

وز نرگس نوشکفته بیدارترم

 

 

**********