عرفان من...Erfane Man

عرفان من...Erfane Man

مجموعه اشعار
عرفان من...Erfane Man

عرفان من...Erfane Man

مجموعه اشعار

ایران من زنی است... “اهورا فروزان”

 

اترک، ارس، کمان دو ابرویش

ده شهرکرد ریخته در رویش

دامن:خلیج فارس، خزر مویش

شیراز، مست کرده لبانش را

 

نقش و نگاره‌های به جا مانده

از انقراض دوره‌ی عثمانی است

مشروطه‌خواه، سرکش، طغیان‌گر

تبریز می‌تپد ضربانش را

 

ایران من زنی است که می‌خواهد

آزادی‌اش برای خودش باشد

ایران من زنی است که می‌ترسد

بردارد از سرش خفقانش را...


 

 

کاش هرگز تو را نمی دیدم...“ اهورا فروزان”

  

کاش هرگز تورا نمی دیدم

این جهان بی بهانه هم غم داشت

زندگی بی تو هم مرا می کشت

این جهنم فقط تورا کم داشت...

 

نیمه شب شد، هنوز بیدارم

تا تو را در خودم مچاله کنم

به خدایی که نیست زخمی را...

که به قلبم زدی حواله کنم

 

قبل تو، من پرنده ای بودم

آسمان می چکید از بالم...

بعد تو، آرزوی کوچکی ام:

"کاش چیزی بپرسد از حالم"

 

بغض هایم چرا نمی شکنند

در عزای هرآنچه سوزی من؟

باز در حال دوره ات هستند

خاطرات شبانه روزی من...

 

عطر آغوش زیر باران را...

روی موج صدات خوابیدن

با تو در کوچه گریه کردن را...

با تو یک خواب مشترک دیدن

 

رفته ای ماه دیگران بشوی

بدنم مثل قبرها سرد است

فکر کن من چقدر غمگینم

عشق تنها دلیل این درد است

 

نیمه های شب است و بیدارم

نیمه های شب است و خوابیدی

کاش هرگز تورا نمی دیدم

کاش هرگز مرا نمی دیدی

چند بند از چهارپاره ای جدید... "اهورا فروزان"

از سر خط نوشتم اسمت را

تا ته خط ادامه‌ات دادم
باز یادم نبود دل کندی
یادم آمد، به گریه افتادم

 
نیستی تو، جهان پر از خالی‌ست
خالی از عشق، خالی از همه چیز
مثل تنها قدم زدن وسطِ
عصرِجمعه حوالیِ  پاییز...
 
باز هم آن سوال تکراری
چه شد از من دلت برید اصلا؟
تو چه گفتی که از تو برگشتم؟
من چه کردم دلت گرفت از من؟
 
کاش می‌شد به قبل برگردم
سرنوشتم عوض شود شاید
کاش تنها برای من بودی
تا جهان جای بهتری باشد....
 
 

 

وسط خانه برف می بارد... "اهورا_فروزان"

 

وسط خانه برف می بارد

از اتاقم کلاغ روییده

جالباسی مترسکی تنهاست

که شبیهت لباس پوشیده!

    

نیمه ای رفته، نیمه ای مرده

خانه بی تو خرابه ای سرد است

درد ها در سرم مچاله شدند 

زندگی مثل قرص سردرد است!

 

رفته ای! شیشه شیشه می شکنم

زخمی تکه تکه های منی

پنجره، پنجره پر از بغضم

کاش گاهی به من سری بزنی

 

در خیالم هنوز مال منی

چشم هایت خلاصه ی دنیاست

مهربانی اصول دین من است

عشق حقّ تمام آدم هاست

 

این جنون است! رفته ای اما

با توام بین خواب و بیداری

 اس ام اس می زنم به تو شاید

بنویسی که دوستم داری

 

گریه کردن به این امید محال

که بگویی : بخند دیوانه

خبری از تو نیست! می میرم

روی دستان آشپزخانه

 

"حال" خود را فریب می دادم

که خوشی ها درست پشت درند

آه! لعنت به هرچه "آینده" است

مرده شور "گذشته" را ببرند

 

جبر من، اختیار من را کشت!

جبرِ من، اختیارِ من را زیست

مرگ دست خداست -باور کن-

زندگی در اراده ی من نیست!

 

دل بسوزان برای تقدیرم:

زنده ای که فقط نفس بکشد!

شب و روزش به مرگ فکر کند

پا از آنچه که هست پس بکشد

 

خاطرات منی! چه کار کنم؟

بی تو اصلا نمیتوان سر کرد

باش! حتی اگر که کم باشی

من گلایه نمی کنم.... برگرد

 

رفته ای! شیشه شیشه میشکنم

زخمی تکه تکه های منی

پنجره، پنجره پر از بغض ام  

کاش گاهی به من سری بزنی  

 

تکیه کردم به شانه ی دیوار

-بی تو دنیا چقدر غم دارد-

چشم های کلاغ ها خیس است

وسط خانه برف میبارد...

  

 

 چهار پاره کلاسیک