عرفان من...Erfane Man

عرفان من...Erfane Man

مجموعه اشعار
عرفان من...Erfane Man

عرفان من...Erfane Man

مجموعه اشعار

حرف‌های ما هنوز ناتمام... “قیصر امین پور”

 

حرف‌های ما هنوز ناتمام...

تا نگاه می‌کنی:

وقت رفتن است

باز هم همان حکایت همیشگی

پیش از آنکه با خبر شوی

لحظه عزیمت تو ناگزیر می‌شود

آی...

ای دریغ و حسرت همیشگی

ناگهان

چقدر زود

دیر می‌شود

طرحی برای صلح

شهیدی که برخاک می خفت

سرانگشت در خون خود می‌زد و می‌نوشت

به امید پیروزی واقعی

نه در جنگ

که بر جنگ

حتی اگر نباشی:

می‌خواهمت چنان که شب خسته خواب را

 می‌جویمت چنان که لب تشنه آب را

محو توام چنان که ستاره به چشم

 صبح, یا شبنم سپیده‌دمان آفتاب را

بی‌تابم آنچنان که درختان برای باد

 یا کودکان خفته به گهواره تاب را

بایسته‌ای چنان که تپیدن برای دل

 یا آنچنان که بال پریدن عقاب را

حتی اگر نباشی، می‌آفرینمت

 چونان که التهاب بیابان سراب را

ای خواهشی که خواستنی تر ز پاسخی

 با چون تو پرسشی چه نیازی جواب را


وی پس از تصادفی در سال ۱۳۷۸ همواره از بیماری‌های مختلف رنج می‌برد و 

حتی دست کم دو عمل جراحی قلب و پیوند کلیه را پشت سر گذاشته بود و در 

نهایت حدود ساعت ۳ بامداد سه‌شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶ در بیمارستان دی درگذشت. 

پیکر این شاعر در زادگاهش گتوند و در کنار مزار شهدای گمنام این شهرستان 

به خاک سپرده شد.


گله از دست کسی نیست... “قیصر امین پور”

 

وحشت از عشق که نه:

ترس ما فاصله هاست!

 

وحشت از غصه که نه:

ترس ما خاتمه هاست!

 

ترس بیهوده نداریم

صحبت ازکشتن ناخواسته عاطفه هاست

کوله باریست پرازهیچ که بر شانه ماست

 

گله از دست کسی نیست

مقصر

دل دیوانه ماست...!

 


می خواهمت چنان که شب خسته خواب را..."قیصر امین پور"


می خواهمت چنان که شب خسته خواب را

می جویمت چنانکه لب تشنه آب را

محو تو آن چنان که ستاره به چشم صبح

یا شبنم سپیده دمان آفتاب را

بی تابم آن چنان که درختان برای باد

یا کودکان خفته به گهواره تاب را

بایسته ای چنان که تپیدن برای دل

یا آن چنان که بالِ پریدن عقاب را

حتی اگر نباشی، می آفرینمت

چونان که التهاب بیابان سراب را

ای خواهشی که خواستنی تر ز پاسخی

با چون تو پرسشی چه نیازی جواب را...

 


با توام ای لنگر تسکین... "قیصر امین‌پور"

با توام ای لنگر تسکین...

اتاقم

با توام

ای لنگر تسکین

ای تکان‌های دل

ای آرامش ساحل

 

با توام

ای نور

ای منشور

ای تمام طیف‌های آفتابی

ای کبود ارغوانی

ای بنفشابی

با توام ای شور ای دلشوره‌ی شیرین

 

با توام

ای شادی غمگین

 

با توام

ای غم

غم مبهم

ای نمی‌دانم

هر چه هستی باش

ای کاش...

 

نه، جز اینم آرزویی نیست:

هر چه هستی باش

اما باش...!


گفتی: غزل بگو ... "قیصر امین پور:

 

گفتی: غزل بگو !چه بگویم؟مجال کو؟

شیرین من برای غزل شور و حال کو؟

 

پر می زند دلم به هوای غزل ولی

گیرم هوای پر زدنم هست ،بال کو

 

گیرم به فال نیک بگیرم بهار را

چشم و دلی برای تماشا و فال کو؟

 

تقویم چار فصل دلم را ورق زدم

آن برگ های سبز آغاز سال کو؟

 

رفتیم و پرسش دل ما بی جواب ماند

حال سوال وحوصله قیل و قال کو؟

 


کودکی ها ... "قیصر امین پور"

کودکی هایم اتاقی ساده بود

قصه ای دور اجاقی ساده بود

 

شب که می شد نقش ها جان می گرفت

روی سقف ما که طاقی ساده بود

 

می شدم پروانه خوابم می پرید

خواب هایم اتفاقی ساده بود

 

زندگی دستی پر از پوجی نبود

باری ما جفت و طاقی ساده بود

 

قهر می کردم به شوق آشتی

عشق هایم اشتیاقی ساده بود

 

ساده بودن عادتی مشکل نبود

سختی نان بود و باقی ساده بود

 


یارا یارا ...“قیصر امین پور”

صحرا صحرا دویده ام سرگردان از پی تو

دریا دریا گذشته ام در طوفان از پی تو

دست از دنیا کشیده ام بی سامان از پی تو

از من از ما رهیده ام دست افشان از پی تو

 

گیسوی تو دام بلا

ابروی تو تیغ فنا

دردت دوای دل

روی تو بهشت برین

موی تو بنفشه ترین

زنجیر پای دل

 

دنیا دنیا گشته ام به بوی تو

پنهان پیدا گر به گفت و گوی تو

هر سو  هرجا روی من به سوی تو

دردا دردا کی رسم به بوی تو ؟

 

دستم بر دامن تو

بوی پیراهن تو

سوی چشم عاشقان

یاس و سوسن شکفد

دامن دامن شکفد

با یادت ز باغ جان

 

دیگر افتاده ام از پا دراین صحرا

در راهم صخره و خارا خارا خارا

چون کشتی در دل طوفان یارا یارا

دریاب ای ساحل دریا مارا مارا

 

شب و سحر به نام تو ترانه می خوانم

به شوق یک سلام تو همیشه می مانم

 

صحرا صحرا دویده ام سرگردان از پی تو

دریا دریا گذشته ام در طوفان از پی تو

دست از دنیا کشیده ام بی سامان از پی تو

از من از ما رهیده ام دست افشان از پی تو

یارا یارا ...