عرفان من...Erfane Man

عرفان من...Erfane Man

مجموعه اشعار
عرفان من...Erfane Man

عرفان من...Erfane Man

مجموعه اشعار

با من بگو تا کیستی؟ ..."مهرداد اوستا"

با من بگو تا کیستی؟ مهری؟ بگو، ماهی؟ بگو

خوابی؟ خیالی؟ چیستی؟ اشکی؟ بگو، آهی؟ بگو

 

راندم چو از مهرت سخن، گفتی بسوز و دم مزن

دیگر بگو از جان من، جانا چه می خواهی؟ بگو

 

گیرم نمی گیری دگر، زآشفته ی عشقت خبر

در حال من گاهی نگر، با من سخن، گاهی بگو

 

ای گل پی هر خس مرو، در خلوت هر کس مرو

گویی که دانم، پس مرو، گر آگه از راهی بگو

 

غمخوار دل ای مه نه ای، از درد من آگه نه ای

ولله نه ای، بالله نه ای، از دردم آگاهی بگو

 

بر خلوت دل سرزده، یک ره در آ ساغر زده

آخر نگویی سرزده، از من چه کوتاهی بگو

 

من عاشق تنهایی ام، سرگشته ی شیدایی ام

دیوانه ی رسوایی ام، تو هر چه می خواهی بگو...

 

 


 

شیدایی... "مهرداد اوستا"

با من بگو تا کیستی, مهری بگو, ماهی بگو؟

خوابی؟ خیالی؟ چیستی؟ اشکی؟ بگو, آهی؟ بگو

راندم چو از مهرت سخن گفتی بسوز و دم مزن

دیگر بگو از جان من, جانا چه می‌خواهی بگو؟

گیرم نمی‌گیری دگر, زآشفته عشقت خبر

بر حال من گاهی نگر, با من سخن گاهی بگو

ای گل پی هر خس مرو, در خلوت هر کس مرو

گویی که دانم, پس مرو گر آگه از راهی بگو

غمخوار دل ای می نیی, از دردو من آگه نیی

ولله نیی, بالله نیی, از دردم آگاهی بگو

بر خلوت دل سرزده یک ره درآ ساغر زده

آخر نگویی سرزده, از من چه کوتاهی بگو؟

من عاشق تنهایی‌ام سرگشته شیدایی‌ام

دیوانه‌ای رسوایی‌ام, تو هرچه می‌خواهی بگو

وفا... "مهرداد اوستا"

وفا نکردی و کردم، خطا ندیدی و دیدم

شکستی و نشکستم، بُریدی و نبریدم


اگر ز خلق ملامت، و گر ز کرده ندامت

کشیدم از تو کشیدم، شنیدم از تو شنیدم


کی ام، شکوفه اشکی که در هوای تو هر شب

ز چشم ناله شکفتم، به روی شکوه دویدم


مرا نصیب غم آمد، به شادی همه عالم

چرا که از همه عالم، محبت تو گزیدم


چو شمع خنده نکردی، مگر به روز سیاهم

چو بخت جلوه نکردی، مگر ز موی سپیدم


بجز وفا و عنایت، نماند در همه عالم

ندامتی که نبردم، ملامتی که ندیدم


نبود از تو گریزی چنین که بار غم دل

ز دست شکوه گرفتم، بدوش ناله کشیدم


جوانی ام به سمند شتاب می شد و از پی

چو گرد در قدم او، دویدم و نرسیدم


به روی بخت ز دیده، ز چهر عمر به گردون

گهی چو اشک نشستم، گهی چو رنگ پریدم


وفا نکردی و کردم، بسر نبردی و بردم

ثبات عهد مرا دیدی ای فروغ امیدم؟

 



 

 

وفا نکردی و کردم... "مهرداد اوستا"


وفا نکردی و کردم، خطا ندیدی و دیدم

شکستی و نشکستم، بُریدی و نبریدم

 

اگر ز خلق ملامت، و گر ز کرده ندامت

کشیدم از تو کشیدم، شنیدم از تو شنیدم

 

کی ام، شکوفه اشکی که در هوای تو هر شب

ز چشم ناله شکفتم، به روی شکوه دویدم

 

مرا نصیب غم آمد، به شادی همه عالم

چرا که از همه عالم، محبت تو گزیدم

 

چو شمع خنده نکردی، مگر به روز سیاهم

چو بخت جلوه نکردی، مگر ز موی سپیدم

 

بجز وفا و عنایت، نماند در همه عالم

ندامتی که نبردم، ملامتی که ندیدم

 

نبود از تو گریزی چنین که بار غم دل

ز دست شکوه گرفتم، بدوش ناله کشیدم

 

جوانی ام به سمند شتاب می شد و از پی

چو گرد در قدم او، دویدم و نرسیدم

 

به روی بخت ز دیده، ز چهر عمر به گردون

گهی چو اشک نشستم، گهی چو رنگ پریدم

 

وفا نکردی و کردم، بسر نبردی و بردم

ثبات عهد مرا دیدی ای فروغ امیدم؟

 


نه از دورفلک مهری... "مهرداد اوستا"


نه از دورفلک مهری،نه ازبزم جهان کامی

نه شمع هستی ام را از نسیم فتنه آرامی

به جانم راه زد هربار،دردی بر سر دردی

به راهم باز شد هرگام، دامی در پی دامی
...
نه جان را اشتیاقی بردل از عشق پری رویی

نه دل را آرزویی در سر از مهر دل آرامی

فراز آورد گشت آسمان، چاهی به هرچاهی

فرو گسترد دور زندگی، دامی به هر گامی

درود و آفرین تاکی؟ که پاسخ بشنوی هردم

دعایی را به نفرینی، سلامی را به دشنامی

متاب ای اختر برج سرافرازی بر آن مجلس

که گردد جام مهر و ماه او برکام خودکامی

من و زین پس به پاس دولت آزادگی، دوری

که دامن گیر آمد خاک کوی هر گل اندامی